17 - October - 2004

نامهء فــــردا اعلام موضع می کند و بالصراحه ندا می دهد که به فردا تعلق دارد. به فردايی آفتابی تر و درخشانتر، به فردايی پويا تر و به فردايی که نور و روشنی و حق و عدالت و دموکراسی و آزادی های مدنی عام شود...

 

ما به « قلم » اين شريفترين و بهترين کار افزار انسانها اقتدا کرده ايم و می کوشيم از راه تشکل و توحيد فرهنگيان ما از تمام گروه های قومی و مذهبی تا جايی که مقدور است مواضع متفاوت را با هم نزديک کنيم، موارد  وفاق ملی ـ ميهنی را بالا بکشيم و بر خط کشی های حقار تبار موجود خط بطلان بکشيم.

سپتمبر، سال ۱٩٩٧

 

" اگر گفتنيی باشد و همه عالم از ريش من دراويزد که مگر نگويم، بعد از هزار سال اين سخن بدان کس رسد که من خواسته باشم     " ( شمس تبريزی)

 

    

 

 

 


 

 


 

اعـــلان
قابل توجه افغانهای مقيم استکهلم
کورس های آموزشی مختلف برای جوانان

 


 

 "فتوا"، "فتوا از دو ديدگاه" و
"چشم ها را بايد شست"

از آنجايی که "فــــردا" نميخواهد عرصه مشاجره دوامدار قلمی همکاران دارای ديدگاههای متفاوت شود، لذا از آوردن ادامه بحث "فتوا" و "فتوا از دو ديدگاه" معذرت ميخواهد. علاقمندان ميتوانند دنباله بحث را در وبلاگ "گرد راه" بخوانند.


 

افغانستان و محمددين زاخيل  بر صليب
« رنج های مسيح »

 

" ميلودی يی که از دقيقهء بيستم الی بيست و يکم فلم «رنج های مسيح» شنيده ميشود از گنجينهء موسيقی افغانی انتخاب و در موزيک متن ماهرانه جاسازی شده است، همان آهنگ مشهور « ورو ورو کيژده قدمونه آشنا ــ  شرنگ د پايزيب ده عالمونه خبروينه آشنا»  است که در روزگار شيرين و بادبردهء آرامش و صلح در افغانستان توسط هنرمند بی همتا و انگشت طلايی افغان محمد دين زاخيل کمپوز و تنظيم شده است."

 

  نغمهء افغانی                ميلودی فلــم 

 

هـــژبر شــينواری


 

                         از ميان مقالات و مطالب                    

 

.


 

وبلاگ فـــــردا

با کليک کردن روی اين نوشته می توانيد از وبلاگ فــــردا ديدن کرده
و نظريات تان را در پايان مطالب  درج کنيد.

 

 


 

  رسانه های جهانی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Kفردا مسووليت محتويات ديگر سايت ها را ندارد

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از آدميزاد تا گرگ

داستان کوتاه

 

ناديده به آن سيمای درخشان و نام  آور ادبی اقتدا کرده بودم و او را از صدق دل مربی و مرادم ميدانستم. از ديرگاه داستانهای دراز  و کوتاهش در رنگينامه های  زيادی نشر ميشدند و با تحسين و آفرين خواننده ها مقابل می شدند. ...

 

اکــــرم عثمان

 

نامهء سپيد

داستان کوتاه اهدا به ليلا صراحت روشنی

 

...آخرین ضربه کشنده بود.  لیلا مرده بود.  بی وقت و ناگهان راهش را گرفته و رفته بود.  ءحلا تا خبر شده بود، نیمی از وجودش مرده بود.  مرگ دوست همینگونه است، نیست؟  احساس میکنی که نیمی از گذشته و خاطرات و خوشی هایت از دست رفته اند و با دوستت یکجا سر به نیست شده اند...

پروين پژواک

 

شکست خواب در چشمان تر غالب

 

ميرزا اسدالله خان غالب عمر مضاعف دارد، براى اينكه اگر زمان بيخوابى او را در نظر بگيريم، يعنى شب هاى را كه او تا صبح ديده نبسته، به حساب بياوريم و فرض گيريم كه خواب دورى از عالم آگاهيست، پس به اين نتيجه ميرسيم كه غالب در بيدار شبى هاى خود آگاه بوده...

بشـــير ســـخاورز

 

و غزلهای بيدل نا خوانده ماندند

 

روز يک شنبه شانزدهم جوزا 1361 خورشيدی، افغانستان سرتاج موسيقی کلاسيک خود را از دست داد. آری استاد محمد حسين سرآهنگ در همين روز به جاودانه گان پيوست و رودبار زلال صدايش در ريگزار تفتيدهء  مرگ خشکيد و به گفتهء  شاعر:
                    
چراغدار صدا مرد!

پرتو نادری

 

دمی با محمود درويش

 

محمود درويش شاعر گران ارج ملت فلسطين، در جايی که اينک اسراييل ناميده ميشود، [روز سيزدهم مارچ 1942] به  دنيا آمد. او پيوسته از ستمهايی که بر مردمش رفته، نوشته است. درويش با آنکه در سازمان آزاديبخش فلسطين جايگاه بلندی داشت، پس از امضای پيمان "صلح اسلو" از آن سازمان دست کشيد. ...

صبورالله سياه سنگ

 

در جستجوی ميقات ديگر

 

شنیدن خبرمرگ لیلا، مرا در غم عمیقی فرو برد.
آغازین سالهای دهه شصت بود، آنگاهی که، قوای روسی و یارانش، در سرزمین ما فاجعه می کاشتند، اولین بار لیلا را دیدم. در همان اولین دیدن، او را دختر پاکیزه، معجوب و ساکت و غمین یافتم....

نعمت حسينی

 

« من آمده ام که عشق فرياد کنم»

 

چه شب های پرستاره ای بود. ستاره ها چون سکه های طلايی از آسمان آويزان بودند. تصور ميکردی که اگر دست دراز کنی، بی هيچ مشکلی ميتوانی آنها را بچينی. نسيم ملايمی که می وزيد، زمزمه های عاشقانه ای را از لب ها به گوشی می برد....

هــژبــر شــينواری

 

 

شيدايی و خاموشی!

 

ســـجاده نشين باوقاری بودم
بازيچهء کودکان کويم کردی
در ادبيات فارسی، بيگمان يکی از عاشقانه ترين و پرشورترين اشعار، غزليات مولانا جلا ل الدين بلخی است که نتيجه ديدار عاشقانه با شمس تبريزی و آن خلوت نشينی های عارفانه ميباشد...
(PDF)

معروف آزاد

 

جايزهء صلح نوبل به مادر درختها رسيد

 

برای خوانندهء فرهيخه سايت فــردا اشکارا است که در ماه روان عيسوی، از سوی دست اندرکاران نهاد «نوبل» طبق رسم هر سال، اين بار نيز برای شخصيت های يکه تاز و ممتاز رسته های گوناگون علوم طبيعی و اجتماعی، جوايزی اعطا گرديد...

ايشرداس

 

 

کنفرانس حقوق بشر و رسانه ها در کابل

 

شبکه جامعه مدنی و حقوق بشر کنفرانسی را زیر نام حقوق بشر و رسانه ها به تاریخ 29 سپتامبر 2004 در کابل افغانستان برگزار کرد. در این کنفرانس نماینده گان نهادهای حقوق بشر، نماینده گان نهادهای رسانه های همه گانی دولتی و غیردولتی، شخصیتهای ملی،...

آذريون از کابل

 

چند شعر از فيض احمد فيض

 

شهر سیالکوت ایالت پنجاب در سیزدهم فبروری سال 1911 شاهد جشن بزرگی در خانوادهء متمول و دانش پرور فیض بود. این خانواده میلاد فیض احمد فیض را به شادیانه نشسته بودند. فیض احمد در دامان چنین خانواده و در گسترهء جاذبه و تأثیر دوستان ادیب پدرش چون اقبال لاهوری بزرگ شد..

برنا کريمی

 

.............................................................

 

آنسوی دريا

 

گاه فصل از اميد واز ترنم می شوم

گاه درپهنای دلتنگيی خود گم می شوم

اشك اشكم از جدايی ها واما ناگهان

می گشايم چشمهايم را تبسم می شوم

مادرم آنسوی دريا موج اشك وانتظار

من زحجم بيكسی اينجا تلاطم می شوم...

فريد اروند

 

شهرخوا بيده

 

 اهدا به دوست هنرمندم : وحيد قاسمی

 

سالهـا رفت و درميكـده بسته است هنوز
قـدح و شيشـه و پيمـانـه شكسته اسـت هنـوز
مطرب و شاهد و سا
قی همه آواره شدنـد
مفتی
و محتسـب و شيـخ فرشتـه اسـت هنـوز

احمدياسين فرخاری

 

زنی از آن سوی خط ، آن سوی دیوار میگوید:

            

تمامت زیبایی یم
                    محوِ چشمانِ تاریکی ست
هرگز آفتاب را
                    حس نکرده ام.
مادرم
وقتی آفتاب را حس کرد ...

عزيزالله ايما

 

مـــــرا به باد ســــــپرده اند ...

 

مرا ميان برگهای زرد آفريده اند

تصوير قسمتم در ازل کشيده اند

برگهای زرد گهوارهء مننــــــــد

بند گهواره ام را
...

صنم پنهان

 

ياد او

 

دل  به یاد  تو می طپد هــــر   دم
ای نگــــاهت  دوای هـــــر دردم

با تو ســـر سبز میشوم چو بهار
بی تو خشکیده شاخه ای   زردم

محمد احسان پاکزاد

 

مربع آزادی

 

با سلام پاک

همچون آبروی تاک.

 

زنده ام، خوبم

از اين بهتر چه بايد گفت

انتظار از سرنوشت گنگ

بازی تقدير شايد با من اينگونه است...

قدير روستا

 

بيآيد با هم بخوانيم

 

سخن آغاز
فرزندان ارجمند، کودکان و نوجوانان عزيز هموطن،
سروده ها و قطعه های کوتاهی را که در اين مجموعه می خوانيد، در جريان سالهای متوالی کار کردن با شما و شمار ديگری از نونهالان سرزمينم نوشته ام...

حنيفه فريور