پرتو نادری

 

 

بخش های قبلی

 

بخش اول

 

بخش دوم

 

بخش سوم

 

بخش آخر

 

 

 

 

 

پرتو نادری

 

 چگونه گی رسانه ها

و

اثرگذاری آن ها بر  رشد بشری افغانستان

 

 

بخش سوم

 

 

 

 

 

 

مطبوعات دردورهء حکومت انتقالی – اسلامی افغانستان:

 

با ايجاد ادارهء موقت پس از کانفرانس بن در نوامبردو هزارويک ميلادی قانون جديدی مطبوعات در کشور نافذ گرديد.

شايد بهتر می بود که نام اين قانون را قانون رسانه های گروهی يا چيزی شبيه اين می گذاشتند.

برای آن که اين قانون کلاً در ارتباط به مطبوعات بحث نمی کند؛ بلکه درارتباط به رسانه های ديگر نيز بحث و احکامی دارد.

قانون جديدی مطبوعات نسبت به قوانين گذشته دست کم اين امتياز را دارد که راديو و تلويزيون را ازانحصار دولت بيرون می کشد و به بخش خصوصی و شهروندان افغانستان، اين امکان را می دهد که به پايه گذاری رادیو، تلویزیون و بنگاه های تولید فلم بپردازند. دست کم ازهمين نقطه نظر می توان گفت که در گذشته قانون مطبوعات درافغانستان هميشه با يک پا راه رفته است.

با اين حال به هيچ صورت روشنفکران، نويسنده گان، خبرنگاران و دست اندرکاران عرصه های گوناگون رسانه های گروهی  قانون جديد مطبوعات را يک قانون کامل نمی دانند. بحث ها و نقطه نظر ها يی وجود دارد که درمواردی آزادی بيان در اين قانون محدود ساخته شده است.

همين حالا شماری ازکارشناسان جداً طرفداری آنند تا دراين قانون تعديلاتی وارد شود. حتی شماری ازاين هم به پيش می روند و تقاضا دارند تا قانون ديگری هم آهنگ با معيار های جهانی جاگزين اين قانون گردد.

به هر صورت پس از انفاذ قانون جديد مطبوعات در افغانستان، مطبوعات در اين کشور رشد چشمگيری داشته است حتی می توان گفت رشد سمارق واری داشته است.

امروزه حتی وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان نيز به گونهء دقيق نمی داند که به چه شمار نشريه های غيردولتی درافغانستان به چاپ می رسد. برای آن که تا هنور تمام نشريه های غير دولتی در وزارت اطلاعات و فرهنگ ثبت و نشانی نشده اند.

با اين حال بنا به گفتهء مقامات وزارت اطلاعات و فرهنگ هم اکنون دست کم سه صد  نشريهء مختلف در شهرکابل و ولايات کشور انتشار می يابد.

گفته می شود که حدود يک صد و هشاد نشريه از کل نشريه ها در شهر کابل به نشر می رسند.

عمدتاً نشريه های اين دوره را می توان به گونهء زيرين دسته بندی کرد:

 

1- نشريه های دولتی

2- نشريه های تنظيمی

3- نشريه های سازمانها و احزاب تازه به وجود آمده

4- نشريه های سازمانهای امداد داخلی

5- نشريه های سازمانهای امداد جهانی

6- نشريه های نماينده گی های سازمان ملل متحد

7- نشريه های نهاد های مدنی

8- نشريه های آزاد که به وسيلهء رورنامه نگاران مستقل به چاپ می رسدد

البته نيرو های ايساف نيز در شهر کابل نشريه يی را زير نام صدای آزادی انتشار می دهد.

 

  

شايد خيلی بدبينانه باشد که گفته شود از نظر مالی هم اکنون کمتر نشريهء مستفلی را می توان در افغانستان سراغ کرد. البته منابع مالی نشريه های دولتی و تنظيمی روشن است.

مشکل ديگر اين است که تا هنوز کمتر نشريه يی در کابل اين ظرفيت را ازخود نشان داده است که در صورت قطع کمک های منابع امداد بتواند به حيات نشراتی خود ادامه بدهد.

وقتی در کابل نشريه تازه يی به ميان می آيد نخستين پرسشی که در ذهن خواننده گان بيدار می شود اين است که دست اندر کاران نشريه با چه شيوه يی و از کدام منبعی هزينهء مورد نياز را دريافته است.

پرسش من اين جاست، وقتی که نشريه يی در نخستين شمارهء خود با چنين پرسشهايی رو به رو می شود،آيا می تواند در ميان مردم اعتباری پيدا کند؟ من شک دارم.

آيا چنين نشريه ها يی می توانند به حقيقت آزادی بيان وفادار بمانند؟ باز هم می توان شک کرد.

آيا چنين نشريه هايی می توانند رکن چهارم دموکراسی در کشور را تاًمين کنند ؟ بازهم می توان شک کرد.

عمدتاً سازمانهای امداد خارجی، نماينده گی های سازمان ملل متحد، سازمانهای امداد داخلی، جناح های مختلف دولت، تنظيم های جهادی و حتی بعضی از سفارت خانه و... منابع مالی نشريه های آزاد در کشور را تشکيل می دهند.

همان گونه که گفته شد حيات اين نشريه ها وابسته به ادامهء کمک ها ی منابع امداد رسان است.اين تجربهء تلخ ظرف يک سال و چند ماه گذشته وجود داشته است که شماری نشريه ها به سبب قطع کمک های منابع امداد از نشر بازمانده اند. متاسفانه اين تجربه در آينده نيز می تواند تکرار شود.

 

و يژه گی های مطبوعات اين دوره:

 

بزرگترين ويژه گی مطبوعات در اين دوره رشد چشمگيری کمی آن است. هيچ وقت افغانستان درهيچ دوره يی به اين شمار نشريه نداشته است. شايد به گونهء تقريبی می توان گفت که تا هم اکنون در هر دو روز در افغانستان يک نشريه پايه گذاری شده است. اين که اين نشريه ها چگونه و بر بنياد چه نيازمنديهای سياسی – اجتماعی و يا هم اقتصادی – فرهنگی پايه گذاری شده است خود می تواند موضوع بحث گسترده دامنی بوده باشد.

افزايش نشریه ها شمار زیادی از جوانان را به عرصهء مطبوعات کشانيده است. با وجود مشکلاتی که در کار  نشريه ها اين دوره از نظر مسلکی وجود دارد بازهم می توان انتظار داشت که نسل جوان افغانستان بتواند تجربه های سودمندی را در زمينهء روزنامه نگاری به دست آورد. از اين که مطبوعات کنونی از نظر فنی تجربه هايی نوينی به همراه دارد بناً می توان انتظار داشت که تدريجاً چنين تجريه هايی در ميان نسل جوان افغانستان تعميم.و گسترش پيدا کند.

 

از نظر مالی مطبوعات غير دولتی اين دوره را می توان مطبوعات وابسته گفت. اين وابسته گی سبب می شود تا چنين روزنامه هايی بيشتر به خواست ها و بينش های منابع امداد خو دتوجه کنند. مثلاً  شمار زيادی از نشريه های مربوط به سازمان های امداد خود را ازبيان مسایل سياسی و حوادث جدی اجتماعی کنارمی کشند. ظاهراً به دليل اين که گويا انها سازمانهای غيرسياسی اند بناً پرداختن به مسايل سياسی خلاف روش های کاری آنها می باشد. وقتی مطالب چنين نشريه هايی را مرور می کنی با اين پرسش رو به رو می شوی که اگر اين نشريه نمی بود چه چيزی در زنده گی کم می بود و حالا که هست چه کمبودی راپر کرده است؟ با وحود اين همه کنار کشيدن ها ازبيان مسايل سیاسی تا هنوز سازمان های امداد خارجی و شمار زيادی سازمانهای داخلی موفق نشده اند که مردم افغانستان و خاصتاً روشنفکران و رده های آموزش ديدهء کشور را متقاعد سازنند که آنها درپشت پرده به کار های سياسی نمی پردازند.

شماری از روزنامه نگاران به روزنامه نگاری نه به حيث يک مسووليت اجتماعی اطلاع رسانی؛ بلکه به حيث يک حرفه نگاه می کنند. باری يکی ازمديران مسوول که يک فصلنامهء ادبی- فرهنگی را به چاپ می رساند گفته بود: هر سه ماه پنج هزار دالر امريکايی کمک می گيرم، دو هزار صرف چاپ مجله می شود وسه هزار ديگر را می گذارم در جيب. در اين صورت آيا واقعاً روزنامه نگاری يک حرفهء پر درآمد نيست؟

 

وابسته گی مالی روحيهء انتقاد در نشريه های غيردولتی را ناتمام گذاشته است. به اين معنی که به اصطلاح مردم ، طرف منابع امداد رسان ديوار است و تمام لبهء تيزانتقاد متوجهء طرف مخالف می شود.

هرچند نشريه های که به وسيلهء تنظيم ها و يا هم به وسيلهء شماری از مقامات بلند پايهء دولتی کمک مالی می شوند نيز زبان انتقادی دار ند، حتی می توان گفت که زبان انتقادی در مطبوعات کنونی نسبت به هردورهء ديگر چشمگير تر، تند تر و قوی تر از گذشته می باشد؛ ولی اين انتقاد ها درمطبوعات کنونی بيشترينه انتقاد هایست جهت دار. به اين معنی که نشريه ها عيوب منابع امداد و حاميان خود را نمی بينند و يا نمی خواهند ببينند. گويی آنان قامت بلندانی اند که خداوند جامهء سبز بلند دمو کراسی را در روز ازل بر قامت آنها بريد ه است. امروزه در کابل می توان ازشيوه انتقاد يک نشريه درياف که آن نشريه از چگونه منبعی تمويل می گردد. از اين نقطه نظر به پندارمن مطبوعات دههء دموکراسی آزاد تراز مطبوعات غيردولتی اين دوره است. در آن زمان مطبوعات غيردولتی حزبی به وسيله حزب و مطبوعات آزاد بدون کمک منابع امداد انتشار می يافتند.

در اين دوره نشريه های تک زبان یعنی نشريه های مختص به زبان فارسی دری و يا هم پشتو نسبت به گذشته ها بيشتر به نظر می رسد. با اين حال اکثريت نشريه ها مشترکاً به هردو زبان فارسی دری و پشتو انتشار می يابند.

 

افزايش کاربرد واژه های انگليسی در مطبوعات اين دوره چشمگير تر به نظر می رسد. اين در حاليست که شمار زيادی از نشريه ها يک یا چند صفحهء خود را به زبان انگليسی اختصاص داده اند که اين امر درمطبوعات افغانستان سابقه نداشته است. مساًلهء نگران کننده در ارتباط به دو زبان رسمی کشور فارسی دری و پشتو اين است که به سبب بی تجربه گی دست اندرکاران شمار زيادی نشريه ها این دو زبان درمطبوعات کنونی کشور وضعيت نگران کننده يی دارند. زبان بسياری از نشريه ها بامعيار های دستوری و هنجار های نويسنده گی هم آهنگی ندارد. غير از اين افزايش کاربرد روز افزون واژه ها و اصطلاحات فرنگی می تواند آيندهء زبان و ادبيات فارسی دری و پشتو را  با دشواری های جديی رو برو کند.

 

 

بسیاری از نشريه ها به نوعی تکرا رنشريه های ديگر اند. گويی چنين نشريه هايی همه با يک روش وهد ف نشراتی مشترک پا به ميدان گذاشته اند. ميتوان به يک چنين نتيجه يی هم دست يافت که شماری از نشريه ها نه بر بنياد يک ضرورت اجتماعی – فرهنگی و يا هم سياسی پايه گذاری شده اند؛ بلکه در پايه گذاری آن ها بيشترينه مساًلهء ايجاد شغل برای چند تن و بيشتر برای مدير مسوول مطرح بوده است.

 

با اين همه دراين دوره در حالی که سخن از ازادی بيان؛ حقوق بشر و مطبوعات آزاد در ميان است، روزنامه نگاران افغانستان بيشتر از هر دورهء ديگری مورد تهديد اند. شايد يکی از دلايل دراين امر نهفته باشد که انتقاد ها بيشتر جناحی است تا انتقاد های سازنده. انتظار برده می شود که در مطبوعات اين دوره طرح های سازنده و علميی در ارتباط به نوسازی افغانستان، مطرح شود که با دریغ چنين طرح هایی را کمتر می توان در مطبوعات کنونی مشاهده کرد. هنوز درافغانستان مطبوعات از مطلق گرايی رنج می برد. در اکثر نشريه ها  نظر به برداشت گرادننده گان آنها خوب ها هميشه به گونهء مطلق خوب اند و بد ها به گونهء مطلق بد.

کاش مطبوعات ما صدای مولانا جلال الدين را که از هفت سده بد ينسو بلند است، می شنيدند:

پس بد مطلق نباشد درجهان

بد به نسبت باشد اين را هم بدان

 

مطبوعات اين دوره بيشتر به شيوهء حذف مخالفان عمل می کند تا پذيرش آنها. اين شيوه به نوعی يادآور همان شويهء نادرست دوره های است که مطبوعات کشور متکی بر نظام های استبدادی و فاشستی بود. در حالی که امروزه حداقل ظاهراً مضمون روزگارما بر اشتراک گستردهء مردم و همه گروهها در ساختارحکومت و امور سياسی – اجتماعی استوار است.

 

ويژه گی مهم ديگری مطبوعات دورهء حکومت انتقالی – اسلامی افزايش نشريه های اختصاصی زنان در مرکز و ولايات کشور است. براساس يک تخمين ابتدايی هم اکنون حدود بيست نشريه درشهر کابل يا برای زنان انتشار می يابند و يا هم دست اندرکاران آنها زنان اند. اين امر زمينهء آن را فراهم کرده است تا شمار بيشتری زنان در عرصهء مطبوعات به کار بپردازند. مطبوعات افغانستان درهيچ دوره يی نتوانسته بود تا اين پيمانه زنان را به کار های ژورناليستی جذب کند.

غير از اين به اثر کمک های «مرکز مطبوعاتی آيينه» شماری ازدختران جوان در زمينهء فوتو ژورناليزم آموزش ديده و هم اکنون با مطبوعات همکاری دارند.

مطبوعات غيردولتی اين دوره را می توان مطبوعات پراگنده گفت. برای آن که بخش بيشتر نشريه ها هيچ گونه برنامهء دورنمايی نشراتی ندارند و فقط دو چشم شان دوخته به دستان پر يا خالی منابع امداد است. اگر دستان منابع امداد پر بود صفحات آن هم پر می شود و اگردستان منابع امداد خالی شد کيسهء نشراتی چنين نشريه هايی نيز تهی می شود. تا هنور با وجو مجوزهای قانونی روزنامه نگاران در شهر کابل نتوانسته اند که يک اتحاديهء فراگير صنفی خود را به وجود آورند. اتحاديهءهايی که وجود دارند بيشتر به وسيلهء يکديگر رد می شوند و نمی خواهند که يک ديگر را به رسميت بشناسند. چنين است که تا هنوز يک تلاش سازنده و گسترده در جهت هم آهنگی و وحدت اين اتحاديه ها ديده نمی شود. وزارت اطلاعات و فرهنگ می خواهد اتحاديه يی به وجود آید که به نام اتحاديهء آزاد باشد؛ ولی شيوه های کاری را در خفا انها تعين کنند. در حالی که هر اتحاديهء آزاد الزامی ندارد که از حکومت و يا از وزير اطلاعات و فرهنگ دستور بگيرد. در رسيدن به ايجاد يک اتحادیهء ازاد و سراسری در افغانستان بدون شک مشکلات زيادی وجود دارد؛ ولی من می خواهم براين نکته تاکيد کنم که يکی از مشکلات اعمال سليقه های است که مقامات وزارت اطلاعات و فرهنگ می خواهند بر روزنامه نگاران در اين زمينه تحميل کنند. در دوره هايی که مطبوعات افغانستان بر نظام های استبدادی متکی بود، مسلماً مطبوعات شديداً به وسيلهء حکومت نظارت می شد؛ ولی آنها اين امر را پنهان نمی کردند و اين که چرا اين نظارت را اعمال می کنند، دلايل استبدادی خود را ارائه می کردند. در حالی که در وضعيت کنونی وزارت اطلاعات و فرهنک می خواهد کنترول خود را گويا با لبخند دموکراسی و آزادی بيان اعمال کند؛ ولی ديگر روشنفکران افغانستان مفهوم رنگ هر لبخندی را به خوبی می شناسند.

اعمل سليقه های شخصی مقا مات وزارت اطلاعات و فرهنگ گاهی آن قدر غيرقابل تحمل می شود که حتی روزنامه نگاران دولتی را نير به ستوه می آورد.

 

راديو موثرترين رسانهء گروهی در افغانستان:

 

بدون شک راديو و بعداً تلویزيون در افغانستان به سبب آن که اضافه از هشتاد در صد مردم بی سواد اند، از موثر ترين رسانه های گروهی به شمار می آيند، با ا ين حال مطبوعات در اين کشور هميشه در شکل گيری بينش های سياسی – اجتماعی اهميت مهمی داشته است. برای آن که اين روشنفکران، شخصيت های آموزش ديده و باسواد کشور اند که در تحول و چگونه گی شکل گيری تحولات اجتماعی و انديشه های سياسی نقش داشته اند.

 

نخستين بار  درزمان شاه امان الله خان 1926 در يک دستگاه فرستندهء راديويی در شهر کابل به نشرات آغاز گرد. اين راديو که به نام «راديو کابل» ياد می شد ،امواج آن تنها در شهر کابل قابل دريافت بود که پس ازسقوط دولت شاه امان الله خان نشرات آن متوقف گرديد.

 

به سال 1951 بانصب يک فرستندهء پنجاه کليوات دوباره راديو کابل نشرات خود را دردورهء صدارت محمد هاشم خان از سر گرفت. اين بار نشرات راديو کابل می توانست ولايات دورتراز کابل را نيز زير پوشش گيرد.

به سال 1961 راديو کابل به «راديو افغانستان» تغير نام داد و با نصب يک دستگاه فرستندهء صد کيلوات امواج آن نه تنها در تمام ساحات کشور پخش می گرديد؛ بلکه در کشور های همسايه نيز قابل دريافت بود.

در دوران جنگهای تنظيمی و به همين گونه در سالهای مقاومت عليهء طالبان راديو تلويزيون افغانستان به اثر انفجار بمها و راکتها خساره هايی فراوانی برداشت.

علاوه بر آن شمار زيادی از کارمندان مسلکی، گوينده گان، گزارشگران، و توليد کننده گان برنامه ها مجبور به ترک کشور شدند. بدينگونه در سالهای حاکميت مجاهدين و طالبان نشرات راديو افغانستان چه از نظر کمی و چه ازنظر کيفی در سطح نازلی قرارگرفت. هرچند مجاهدين اجازه ندادند تا آهنگ های زنان از راديو و تلويزيون پخش گردد؛ ولی دراين سالها زنان می توانستند در گوينده گی و تهيهء برنامه راديو تلويزيونی به کار خود ادامه دهند.

در دوران طالبان اين راديو به نام «راديو صدای شريعت» ياد می شد و هيچ برنامه يی مطابق نياز مندی های آموزشی و روانی مردم پخش نمی گرديد

پس ازحکومت موقت کار بازسازی راديوی افغانستان آغاز گرديد و هم اکنون دست کم هشتاد درصد مردم افغانستان می توانند آن را بشنوند.

اخيراً به کمک آيالات متحد امريکا قرار است يک دستگاه فرستندهء چهار صد کليوات به کار انداخته شود و انتظار برده می شود که در آن صورت راديو افغانستان نه تنها بتواند تمام ساحات افغانستان را زير پوشش قرار دهد؛ بلکه امواج نشراتی آن در کشور های همسايه نيزقابل دريافت می گردد.

 

نشرات راديويی واثر گذاری آن بر انکشاف بشری در افغانستان:

 

ما در کشوری زنده گی می کنيم که بسياری از مسايل حياتی هنوز بر ما روشن نيست. شمار مجموعی و دقيق نفوس کشور خود را نمی دانيم. هر کس و هر سازمان بر اساس تخمين خود دراين باب چيزهايی می گويند. ما چند در صد با سواديم بازهم نمی دانيم. می گويند فیصدی بی سوادان در افغانستان درميان هفتاد تا هشتاد فيصد است. چه رقمی تکان دهنده يی! تازه بخشی از باسوادان ما را با در نظر داشت معيار های امروزين به مشکل می توان در شمار باسوادان به حساب آورد. ظاهراً ميزان بيسوادی در ميان زنان بلند تر از ميزان بي سوادی در ميان مردان است. گزارشهای وجود دارد که از هشتاد وهفت تا نود درصد زنان در افغانستان بی سواد اند.

با وجود يک چنين بی سوادی کتله يی می توان گفت که مردم افغانستان حتی درهمان دهکده های دور دست از يک نوع سواد بلند سمعی يا شنيداری بر خوردار اند.

پرسشی به ميان می آيد که مردم چگونه و از چه طريقی به چنين سوادی دست يافته اند؟ من می خواهم عقيدهء خود را در اين ارتباط به گونه صريح و روشن بيان کنم که يگانه وسيلهء دست يابی مردم به چنين سوادی شنيدن دوامدار راديو در چند دههء گذشته است که چنان عادتی همچنان ادامه دارد.

همين حالا در افغانستان مناطق و دهکده های وجود دارد که تا هنوز از داشتن جاده های موتر رو محروم اند؛ ولی با اين حال اهالی بی سواد و بيشتر مردان از حوادث منطقه و جهان اطلاعاتی دارند و اين اطلاعات را از طريق راديو ها به دست آوردند . امروزه ساکنان دهکده های افغانستان بر بنياد اطلاعاتی که از راديو ها به دست آورده اند در ارتباط به رويدار های سياسی کشور و منطقه داوری می کنند. شايد درافغانستان کمتر کسی باشد که اطلاعاتی در ارتباط به صدام حسين و سر نوشت او نداشته باشد و نداند که عراق نيز زير کنترول امريکايی ها و انگليس هاست. نام بوش ديگر در دهکده های نيز بر سر زبان هاست.

از زندان گوانتا نامو چيز هايی شنيده اند. اصطلاحات آيساف، تروريزم در گوش های شان آشنا است. در گفتگو ها متوجه می شوی که مردم افغانستان نسبت به مردم فلسطين احساس همدردی می کنند. امروزه مردم در رابطه به نيات پرويز مشرف و حکومت پاکستان نسبت به کشور خود، اظهار عقيده می کنند. اسامه را شخصيت ساخته شده به دست امريکاييها می دانند. مردم حالا قضاوت می کنند که حامدکرزی به وسيلهء امريکايی ها تقويت می شود. نام لخدار براهيمی برای شان آشنا ست. حتی بسياری از مردم وضعيت کنونی در کشور را با وضعيت سالهای موجوديت ارتش شوروی پيشين مقايسه می کنند. گاهی هم قضاوت ها به مقايسهء چگونه گی دولت شوروی پيشين با ايالات متحد امريکا می رسد.

يک مرد بی سواد در يک دهکدهء دور در حالی که نمی تواند بخواند چگونه امکان دارد که به يک چنين اطلاعاتی دست يابد؟

بدون شک او اين اطلاعات را از طريق گوش هايش به دست آورده است نه از طريق چشمهايش . اين مرد کوهستانی بی سواد در چند دههء گذشته به راديو گوش داده و هم اکنون با شماری از اصطلاعات اجتماعی – سياسی اشناست. در يک جمله می توان گفت که هم اکنون مردم کشور به شنيدن برنامه های خبری و اطلاعاتی راديو ها معتاد شده اند.

پيدايی چنين وضعيتی به چند دههء گذشته برمی گردد که مردم به شنيدن راديو های جهانی عادت کردند و بيشتر به گزارش های و رويداد های خبری گوش می دادند.

بر گرديم به اصل مساًله و آن اين که راديو در افغانستان از آغاز پيدايی عمدتاً با دو مشکل زيرين رو به رو بود.

نخست اين که اکثريت مردم قدرت خريداری دستگاه های آخذهء راديو را نداشتند. اين صندوقچهء جادويی در شهر ها بيشتر در خانه های مقامات بلند پايهء دولتی، خانواده های اشراف، سرمايه داران و نهايتا ًقشرمتوسط بالايی پيدا می شد.

غير از اين در آغاز راديو کابل توانايی آن را نداشت تا امواج نشراتی خود را به تمام ساحات کشور برساند. بناً فيصدی کمی از شهروندان می توانستند که به امواج راديويی دسترسی پيدا کنند.

نکتهء ديگر اين که زبان راديو کابل و همچنان بعداً راديو افغانستان هميشه نوع زبان کليشه يی ادبی بوده است.

خاصتاً سرویس های خبری به هيچ وجه با زبان ژورناليستی هم آهنگ نبود. کاربرد بيش از حد واژه های عربی و صدای ساخته گی گوينده گان سبب می شد تا بخش بزرگ شنونده گان نتوانند با سرويس های خبری راديو پيوند ذهنی بر قرارکنند.  بسيار ديد شده است که مردم هنگام پخش سرويس خبر ها با سکوت  به راديو گوش می نهادند تا خبر ها را با دقت دنبال کنند. گاهی هم به گونهء امتحان از يکديگر می پرسيدند که راديو چه گفت؟

و آن گاه معلوم می شد که آنها چيز هايی بسيار اندکی از سرويس خبری راديو دريافت کرده اند.

با اين حال علاقه مندی خانواده های به داشتن راديو روز تا روز بيشتر می شد.

به پندارمن اين برنامه های تفريحی و پخش موسيقی بود که مردم را وا می داشت که در جهت دست يابی به دستگاه آخذهء راديو تلاش کنند. در آن سال ها عمدتاً مردم به راديو به حيث يک وسيلهء تفريحی نگاه می کردند تا يک وسيلهء آموزشی و اطلاع رسانی. برنامه های سياسی و اجتماعی و آموزشی راديو درآغاز چندان مورد توجه شنونده گان نبود. غير از اين در آن هنگام داشتن راديو برای خانواده ها نوع تشخص و امتياز به حساب می آمد تا يک وسيلهء موثر ازطلاع رسانی.

با اين حال با آغاز پخش برنامه های نمايشی در راديو ميزان علاقمندی مردم به آن افزايش يافت. دراين جامی توان به نمايشنامه هايی اشاره کرد که شب های جمعه زيرنام«راديو درام امشب ما» انتشار می يافت و در دهکده ها اين يکی از مهمترين وسيلهء تفريحی و آموزشی درخانواده ها به شمار می آمد.

اين برنامه بعداً به يک منبع بزرگ آموزشی برای شنونده گان بدل گرديد. مسايل مربوط به امور خانواده، بهداشت،انکشاف اجتماعی، نکوهش سنت های ناپسنديدهء اجتماعی، حوادث عاشقانه، آموزش و پرورش و مسايل ديگر در اين درامه ها تمثيل می گرديد که برای شنونده گان گذشته از جنبه های تفريحی آن از اهميت بزرگ آموزشی نيز بر خوردار بود.

بعداً راديو افغانستان با نشر برنامه های ويژه در ارتباط به کشاورزی، مالداری، بهداشت، آموزش و پرورش، تدبيرمنزل، به همينگونه برنامه های اختصاصی برای کودکان و نوجوانان، برنامه های ادبی – هنری، علمی - اجتماعی و تبصره های سياسی بيشتر و بيشتر در ميان اقشار گوناگون جامعه هواه خواهان و شنونده گانی پيدا کرد. بدينصورت مردم تدريجاً به اين آگاهی رسيدند که راديو تنها و تنها يک وسيلهء تفريحی نيست؛ بلکه از اهميت بزرگ آموزشی و اطلاعاتی نيز برخوردار است.

در جريان چنين پيشرفت هايی هرچند سرويس های خبری کماکان همان زبان سنگ شدهء کليشه يی خود را حفظ کرد؛ ولی در زبان شمار ديگری برنامه تغيرات مثبتی به وجود آمد و حتی زبان بعضی از برنامه ها با زبان گفتار نزديگ گرديد. اين امر را می توان يکی از پيشرفت های مهم و قابل توجه راديو افغانستان به شمار آورد. آن گونه که می گويند راديو چيزی ديگری نيست جز صدا و زمانی که اين صدا به گونهء صميمانه و عام فهم آن ارائه نمی گردد؛ مشکل است که بتوان انتظار داشت تا راديو در ميان مردم نفوذ موثری داشته باشد.

در سالهای اخيرسلطنت ظاهر خان می توان گفت که دست کم راديو افغانستان در ميان عوام و رده های کمتر آموزش ديدهء افغانستان از محبوبيتی برخوردار گرديد. چنان که وقتی مردم می خواستند بر ثقه بودن مساله يی تاکيد کنند، آن گاه  به راديو استناد می کردند و می گفتند که اين مساًله در راديو گفته شده است.

گذشته از بهبود تدريجی برنامه های راديو يکی دو مساًلهء زيرين نيز می تواند در پيدايی اعتماد مردم نسبت به نشرات راديو موثر بوده باشد.

نخست اين که رويداد های سياسی در افغانستان خيلی ها با کندی به پيش می رفت و پس از دورهء طولانی صدارت استبدای هاشم خان ديگر مردم پذيرفته بودند که آنها شاهی دارند که سايهء خدا ست.

مردم که همه چيز را و از جمله راديو را از الطاف شاه می دانستند که به آنها ارزانی شده است؛ کمتر می توانستند فکر کنند که اين راديو نيز دروغ می گويد و منافع خاندان و رده های وابسته به آن خاندان را تبليغ می کند.

مساًلهء ديگر اين که هنوز مردم به شنيدن راديو های جهانی و راديو های کشورهای همسايه عادت نکرده بودند تا شيوهء نشراتی راديوی خودی را با راديو های ديگرمقايسه کنند وبه نتيجه گيريي برسند.

می خواهم بگويم که تا پايان سلطنت ظاهرخان به سال (1973) شمار اندکی از روشنفکران و افراد آموزش ديده افغانستان به راديو های خارجی گوش می نهادند. شايد بتوان کودتای سردارمحمد داودخان درسال (1973) را سرآغاز رجوع مردم افغانستان به راديو های جهانی و مهمتر از همه به بخش فارسی دری راديوی بی بی سی خواند.

کودتای داود خان که مردم افغانستان را غافلگير کرده بود؛ يکی يکبار متوجه شدند که به چه آسانی سايهء خدا! از سر آنها پريده است و اين مساًله نوع حس جستجوی دريافت حقايق رويداد ها را درميان اقشار گوناگون مردم به حرکت در آورده بود.

چنين بود که گرايش به شنيدن راديوی بی بی سی نه تنها درميان قشر های آموزش ديده؛ بلکه درميان رده های ميانهء مردم گسترش قابل توجهی پيدا کرد و بدينگونه صدای ساعت «بيگ بين» دردهکده های افغانستان نيز در گوش ها طنين انداخت و اندک اندک اين جمله که: «اين جا لندن است» در افغانستان به يک صدای آشنا بدل گرديد.

نخستين مخالفت ها با شنيدن بی بی سی نيز از زمان داودخان آغاز يافت. وضع ممنوعيت در ارتباط به شنيدن راديوی بی بی سی نوع حس بدگمانی درميان دانشجويان، روشنفکران و مردم افغانستان را سبب گرديد. تنها دانشجويان و روشنفکران وابسته به جناح های خلق و پرچم حزب دموکراتيک خلق افغانستان بودند که با حرارت از هرنوع اقدام حکومت داود خان حمايت می کردند. البته دراين ميان پرچمی ها حرارت بيشتری نسبت به خلقی ها نشان می دادند. با اين حال بعداً با ولی نعمت خود پشت کردند. شايد بهتر باشد گفته شود که از پشت بهاو خنجر زدند.

با اين همه بی بی سی توسن خود را درميدان فراخ و بيرقيبی مهميز می زد.

درجهت ديگر بر نشرات راديو افغانستان نيز محدويت هايی وضع گرديد. بيشترينه تبليغات راديو متکی برتوصيف نظام جمهوری داود خان گرديد. اين امرتدريجاً آن اعتمادی اندکی را هم که درميان مردم نسبت به نشرات راديو وجود داشت ازميان برد. حالا وقتی مردم از راديو می شنيدند که اهالی فلان ولسوالی با راه اندازی گردهم آيی از نظام جمهوريت دفاع کردند؛ بيدرنگ اين خبر اين گونه تعبير می گرديد که بايد درآن جا مشکلاتی برای دولت پيش آمده باشد.

من يادم می آيد وقتی که خبر دستگيری میوندوال و چند تن از يارانش به اتهام اقدام به يک کودتای نظامی از راديو پخش گرديد؛ در دانشگاه کابل کمتر دانشجويی به اين امر باور داشت که میوندوال می خواسته است که اقدام به يک عمل نظامی کند! قضاوتها چنين بود که دولت می خواهد با چنين بهانه هايی مخالفان خود را در ميدان سياست از بين ببرد.

چند روز بعد راديوزمانی خبر داد که ميوندوال در زندان با استفاده از نکتايی، خود را خلق آويزکرده و کشته است، ديگرجاي هيچ شکی باقی نماند که نظام داوود خان نمی تواند با ديگر انديشان و روشنفکران تفاهمی داشته باشد. چنين بود که راديو افغانستان به سرعت اعتبار خود را درميان مردم و روشنفکران ازدست داد.

هر قدر که نظام داود خان بيشتر دراجرای برنامه های وعده داده شدهء خويش، ناتوان می گرديد به همان پيمانه به ترفند های راديويِی و مطبوعاتی روی می آورد. اين درحالی بود که کودتای او چنان تکانه يی ذهنيت سنگ شدهء سياسی مردم افغانستان را برای دريافت حقيقت رويدادها بيدار کرده بود و مردم علاقه داشتند و به زبان ديگر حق داشتند تا به حقيقت رويداد ها ازطريق رسانه های خودی دست رسی پيدا کنند.

يگانه راديويی که در آن روز توانست ازچنين وضعيتی استفادهء بهتری کند و به مانند دايه يی مهربان تر از مادر به ميدان در آيد بی بی سی بود که به گونهء طنزی گاهی بعضی ها آن را بی بی سکينه می گفتند. مردم جهت دريافت اطلاعات به همين راديو مراجعه می کردند. اين که بی بی سی در روش نشراتی خود چقدر بيطرف است مساًلهء ديگريست.

با اين حال درزمان داود خان راديو افغانستان با انتشار يک رشته برنامه های هنری – ادبی ، آموزشی، تاريخی و ذوقی ازنقطه نظر چگونه گی تهيه وارائه، موفقيت های قابل توجهی داشت که اين امرسبب شد تا راديو افغانستان شنونده گان خود در اين زمينه ها را خفظ کند و در جهت رشد و انکشاف توانايی های بشری مردم اثر گذاريی داشته باشد.

 

.

ادامه دارد

 


 

 

 

صفحهء اول