هـژبر شينواری

 

 

 

 

 

 

افغانستان و محمد دين زاخيل

بر صليب

«رنج های مسيح»

 

 

نوشته: هـــژبر شـــينواری
hozhaber@yahoo.com

 

 

 

اخيراً يادنامهء حضرت مسيحا گرد و غبار فراموشی قرن ها را يکبار ديگر از ذهن آدم ها به يکسو زد و به پرده های نقره ای و جادويی هنر هفتم نور و زنده گی تازه ای بخشيد. آری فلم پرعظمت و بحث برانگيز «رنج های مسيح» به کارگردانی «مِل گيبسون» هنرپيشه و کارگردان فلم های نامداری چون (اسلحهء مرگبار)، (قلب شجاع) و (وطنپرست) بروی پردهء اکثر سينما های جهان به نمايش در آمد.

عده ای با محبت و اشک، جمعی با عضب و خشم و تعدادی هم از روی کنجکاوی اين فلم جالب و استثنايی را تماشا کردند. بعضی آنرا استثنايی و پر عظمت، تعدادی آنرا اغراق آميز و عده ای هم آنرا «ساديستی» و «خسته کننده» وانمود کردند. فلم در اروپا و امريکا به استقبال چشمگيری مواجه شد. در کشور های اسلامی بخصوص در کشور های مصر، سوريه و لبنان رکورد فروش را شکست. در کشور عربستان سعودی که سينمای رسمی و قانونی وجود ندارد، علاقمندان نسخه های غيرقانونی و ويديويی اين فلم را تماشا کردند. اجتماعات يهودی کارگردان فلم را به نگرش و تمايل ضد يهوديت متهم نموده، تماشای اين فلم را تحريم کردند و اعلان نمودند که فلم «رنج های مسيح» در اسراييل و بيت المقدس به نمايش در نخواهد آمد. اين نکته بيشتر توجهء کشور های عربی را به فلم جلب نموده و باعث شد تا فلم بدون سانسور و بصورت کامل، بدون حذف هيچ صحنهء آن در اين کشور ها نمايش داده شود.

فلم «رنج های مسيح» در مورد ساعات واپسين زندگی حضرت عيسی تهيه شده است. فلم از شبی آغاز ميگردد که مسيحا و يارانش در جنگلی اتراق نموده اند. قلب حضرت عيسی از وقوع حادثه ای،  از خنجری که با دست دوست از عقب بر قلبش خواهد نشست، گواهی ميدهد. همان است که سربازان به رهنمايی يکی از حواريون وی بنام يهودا از راه می رسند و او را با غل و زنجير می بندند و نزد روحانيون يهودی می برند. آنها هم از هيچ نوع توهين، تحقير و شکنجه دريغ ننموده و حکم مرگش را ميدهند. ولی چون بيت المقدس مستعمرهء روم است، آنها به تاييد حکم اعدام توسط والی رومی ضروت دارند. والی هرچند دلش به قتل مسيح رضايت ندارد ولی بعد از اينکه او را به طرز وحشيانه ای توسط سربازانش شکنجه می نمايد، در اثر اصرار روحانيون يهودی حکم قتلش را تاييد می کند. سربازان ساديست رومی تاجی از خار بر سر حضرت مسيح می گذارند و چون گنهکاران صليبی بر شانه هايش می گذارند تا خود به قتلگاهش حمل کند.

فلم با استفاده از تمام امکانات تخنيکی و تکنولوژی عصری صنعت غول پيکر سينمايی هاليوود تهيه شده است. مل گيبسون با ديد ژرف هنری يک آفرينشگر با استعداد و کارگردان توانمند از همهء امکانات سينمايی بهره جسته است و با همرايی هنرمندانهء تيم هنرپيشه گانش، بيننده را در همهء دقايق و لحظات رنج های مسيح شامل ساخته است. طوری که گاهی ضربات تازيانه را بر پوست تنت و گاه سنگينی افتادن صليب را بالای بدنت احساس می نمايی. با اشک و حيرت در جمع تماشاگران راه دشواری که مسيح با مشقت بسيار آنرا می پيمايد، حضور می يابی و در مقابل بی عدالتی، قساوت، بی رحمی و خودخواهی انسان مشت گره می کنی و از شدت خشم، غضب و احساس ناتوانی دندان هايت  روی هم فشرده می شوند.

ولی بر خلاف من و تو حضرت عيسی با دست ها و پا های ميخکوب شده بر صليب، با رگ و پی کشيده شده از فشار درد، با تن شکنجه شده و برهنه، با چشمان خسته در صورتی خون آلود، نخست به سربازانی که او را می آزارند، بعد به روحانی يهودی که او را ريشخند می کند، سپس به سوی آسمان می نگرد و با صدای هرچند گره خورده از درد با متنانت می گويد: "خداوندا! تو  آنها را ببخش، آنها نمی دانند!"

آنجاست که تو عظمت روح انسانی را در می يابی که خداوند او را برگزيده است تا اين رمهء گمراه و بيابانگرد سرگردان را چوپان باشد و پيام صلح، آرامش و عشق به انسان را به آنها ارمغان دهد. تا حتی دشمنان خود را نيز دوست داشته باشند.

انتخاب رنگها، سايه روشن ها و افکت ها خيلی دقيق و حساب شده صورت گرفته است. موسيقی متن فلم آنچنان زيبا طرح و انتخاب شده است که تماشاگر را در سراسر لحظات اين فلم تنها نمی گذارد، چنانکه بيننده گذشت زمان را به فراموشی می سپارد و تماشای اين فلم طولانی برايش کاملاً غيرمحسوس می گردد. نقش موسيقی متن در اين فلم خيلی برازنده  و حتی تعين کنند ه می نمايد. رويهمرفته موسيقی فلم در توازن کامل با روال مجموعی فلم قرار دارد و سخت هيجان آور و دلهره برانگيز است. در تنها دقايقی که موسيقی از تلاطم باز می ماند و لحظاتی از آرامش را در اوج سروصدا و هيجان برای بيننده به ارمغان می آورد، زمانی است که نزديک به دقايق بيستم فلم هنگامی که حضرت عيسی را با زجر و شکنجه برای بازجويی زنزد روحانيون يهودی به معبد می آورند. در مسير راه چشمش به نجاری می افتد که مشغول کار است. بخاطر می آورد روزی را که خودش نجاری می کرد و مادرش را که برايش آب آورد. صحنه بيش از يک دقيقه دوام می کند. در سراسر اين فلم حيرت انگيز اين تنها لحظه ای است که می توان لبخند را بر چهرهء مسيحا ديد. موسيقی زيبای اين لحظات عاطفی را همرايی می کند و چون قطرهء زلال باران اعصاب متشنج تماشاچی را آرامش می بخشد. ميلودی و نوای موسيقی از همان لحظهء آغازين برای بيننده افغان و همه آنهايی که اينسوی «پُل اتک» زنده گانی دارند، خيلی آشنا می نمايد، چون جرقه ای در حافظه می درخشد و ناگهان در می يابی که آهنگ عزيز آشنای را از ديار هنرپرور افغانستان می شنوی.

آری!

ميلودی يی که از دقيقهء بيستم الی بيست و يکم فلم شنيده ميشود از گنجينهء موسيقی افغانی انتخاب و در موزيک متن ماهرانه جاسازی شده است، همان آهنگ مشهور

« ورو ورو کيژده قدمونه آشنا     شرنگ د پايزيب ده عالمونه خبروينه آشنا»  است که در روزگار شيرين و بادبردهء آرامش و صلح در افغانستان توسط هنرمند بی همتا و انگشت طلايی افغان محمد دين زاخيل کمپوز و تنظيم شده است. شعر آهنگ نيز شايد از مرحوم زاخيل باشد که در سال 1353 هجری خورشيدی توسط هنرمند خوش صدا و توانمند افغانستان محترمه خانم قمرگل اجرا و در استديوهای راديو افغانستان ثبت شده است. مرحوم زاخيل شاعر و  آهنگساز مستعد و بی همتايی بود که بيش از هفتصد آهنگ را برای تعداد کثيری از هنرمندان افغانستان کمپوز نموده است که از جمله می توان از آهنگ های دلنشينی چون (دا زمونژ زيبا وطن...)، (په لويو غرو باندی راتاو شه طوفانونه)، (حنگه مينه زما ستا وه) را ميتوان نام برد.

البته در نوشته ديگری بصورت مشخص تر به حيات پربار مرحوم زاخيل خواهم پرداخت. اما اينک نکتهء قابل توجه و مورد بحث، انتخاب و استفاده ماهرانه از اثر هنری آن هنرمند بزرگوار و ميراث فرهنگی و معنوی موصوف برای خانوادهء آن متوفا و کافهء ملت هنرپرور افغانستان می باشد.

با تأسف در روزگاری که  با دريغ و درد جنگ همه داشته های مادی و معنوی ما را به يغما برد، دشمنان ديرين مردم افغانستان با استفاده از شيوه های گوناگون ميراث های تاريخی ما را چون موزيم ملی و موزيم فارم هده غارت کردند. تنديس های بودا را منفجر ساختند. کاوش های غيرقانونی ايشان در «آی خانم» و «طلا تپه»، تپهء مرنجان، شهر بلخ باستان، ميرزکه، شهر لوگر و... صد ها محل ديگر همچنان ادامه دارد. حتی اجساد قبور اماکن متبرکه و سنگ نوشته های آرامگاه های بزرگان ما نيز از چپاول آنها مصئون نمانده  است. طوريکه استخوان های مردگان ما در بازار های بين المللی به فروش رسيد و اينروز ها در اکثر شهر های افغانستان به شمول شهر کابل در چند قدمی منازل اراکين بلند پايهء دولتی زندان های شخصی ايجاد نموده اند، اين حرکت ميل گيبسون هم زياد تعجب برانگيز نمی باشد. چه اگر ما ذهن، انديشه و شيوهء برخورد خويش را با فرهنگ و سياست و صد ها مورد مهم ديگر تغيير ندهيم و به مثابهء يک پيکر واحد و همدل کنار هم قرار نگيريم، به يقين روزگار بدتر از امروز در انتظار ماست. آيا جز خود ما شخص ديگر در مهندسی آنروزگار ملامت خواهد بود!؟

تا دو سال قبل چنين به نظر می رسيد که اين غارت ها، ظلم و وحشت بالای ملت دردديدهء افغانستان همچنان ادامه خواهد يافت. ولی زمانی که امواج انفجار تنديس های بزرگمرد تقوی، بودای هميشه جاودان مرکز سرمايهء جهانی را تکان داد و دو بت غول سرمايه فروريخت، با وجود اينکه زخم ها و درد های تازه يی بر پيکر زخمی افغانستان وارد آمد، چنين تصور می شد که اينک ديگر منافع ملت افغانستان و منافع يکه تاز قدرت جهانی يعنی کشور امريکا در يک پلهء ترازو قرار گرفته اند. صدای های و هوی دموکراسی و دفاع از منافع و حقوق ابتدايی مردم افغانستان از اينجا و آنجا به گوش رسيد، که تا اکنون ادامه دارد. اين سر و صدا ها در خود کشور امريکا نسبت به هر جای ديگر بيشتر است. بيش از هر زمان ديگری علاقمندی حلقات مختلف سياسی، اقتصادی و فرهنگی امريکا به کشور افغانستان جلب شده است. صدا های کمک به مردم رنج ديدهء افغانستان و ارايه ارقام و اعداد گوش ها را کر و چشم ها را خيره می کند. اما اميد که همهء اين سروصدا ها مانند برخورد آقای مل گيبسون کارگردان و آقای «جان دبنی» کمپوزيتور فلم «رنج های مسيح» با ساير عرصه های زندگی مردم افغانستان نباشد، ورنه آنچه که بعد از اين همه گيرودار باقی مانده است، نيز در بين اين همه قيل و قالی، های دموکراسی، وای دموکراسی... و در بين اين آب گل آلود تاراج خواهد شد.

نه!

نبايد اينطور شود!

نبايد بگذاريم... درست است که در افغانستان سيستم منظم دفاع حقوقی هنرمندان و آثار خلاقهء ايشان وجود ندارد. ولی امروز هم در سطح دولت و هم در بين مردم افغانستان چه در داخل و چه در سطح بين المللی افراد و اشخاصی وجود دارند که صادقانه به کشور شان عشق می ورزند و تا امروز درد ها و رنج های ملت خود را با گوشت و پوست خويش لمس نموده اند. آنها مطمئناً نخواهند گذاشت تا اين سرقت هنری از هنرمند جاودان ياد محترم محمد دين زاخيل بدون پيگيری حقوقی بماند و شرکت Icon Production که فلم را ارايه نموده است و مِل گيبسون که فلم را ساخته و جان دبنی John Debney  که گويی موزيک متن فلم را نوشته است با عايدات افسانوی بدست آمده از فلم «رنج های مسيح» در عيش و عشرت بسر برند ولی بازمانده گان خانوادهء مرحوم زاخيل در غربت و مشفت زنده گی نمايند و مردم افغانستان از امتياز معنوی آثار هنرمندش بی بهره گردد.

تا جاييکه من با پسر ارشد محمد دين زاخيل، ايمل زاخيل و خانم قمرگل تماس گرفتم آنها در جريان اين سرقت هنری قرار دارند و برای دفاع از حقوق حقهء خويش وکيل رسمی استخدام نموده اند. ولی به عقيدهء من اين بر همهء ملت، دولت افغانستان و خصوصاً فرهنگيان افغان است تا در هر جايی که هستند با گام ها و ابتکارات عملی و کمک های مادی و معنوی خويش فاميل محترم زاخيل را ياری و مساعدت نمايند و صدای اعتراض خويش را از همان جايی که هستند بلند نمايند. تا باشد که باری به جهانيان ثابت سازيم که افغانها نه تنها در سنگر مبارزه و مقاومت مسلحانه بر ضد اجانب با هم متحد اند، بلکه فرهنگ، استعداد و توانايی اينرا نيز دارند که از دست آورد های فرهنگی خويش دفاع نمايند و پيروز شوند.

لطفاً با گذاشتن امضای خويش در پای اين نامه سنگر مقاومت فرهنگی ملت افغان را استوارتر سازيد.

 

 

هژبر شينواری

سرطان 1383 /  جولای 2004 / کانادا

 

امضا کننده گان:

 

نيلاب پژواک، برمک پژواک، رويا هژبر، ويس ياسين، پروين پژواک، اميرجان صبوری، وحيد قاسمی، کبير متين، عتيق حميدی، رحيم غفاری، عبدالله نوابی شادکام، حميد نوابی، گلالی پژواک، مزيده سرور، خان آقا سرور، هنگامه، وليد سرور، ويس سرور، آصف بره کی، احمد شاه هوتکی، حميد ضرابی، احسان الله پاکزاد، اسد الله شعور، غنی هما، حنيفه فريور، درخانی رنحوريار، مريم لودين، بهشته جاغوری، وليد پوپل، امين شقيق، نادره شقيق، ويدا مسکينيار، زرغونه عبيدی، کرام الدين منصور، سامعه نورستانی، اشرف اژبر، لونا سلام، نيلاب موج، وهاب تواب، استاد کيهان، قاضی سيد موسی، ساجده ميلاد، پيرمحمد کاروان، سيد فريدون ابراهيمی، وفا سمندر، عبدالهادی هادی، حسين فخری، عوض حصار نايی، گلنور بهمن، عارفه بهارت، مصطفی سالک، محب بارش، خالده تحسين، خالد نويسا، کانون قلم افغانها در استکهلم، اجمل تورمان، حميد روغ، خانم آزاده، محشر، استاد شاه ولی، الفت آهنگ، نبی عظيمی، سلما وقفی، حميد قادری، رحيم کمال، اسد بديع، تميم ناصر، مهناز حصارنايی، صبور رحيل، صبورالله سياه سنگ، دنيا غبار، جلال نورانی، اسلم اکرم، زليخا نورانی، احمد شاه عباب احمدی، نبيل مسکينيار، هارون مسکينيار، غنی قرغه، حميد قادری، عبيد نوابی، ياسين ملکزی، نذيره سراج، سراج الدين سراج، حبيب پنجشيری، معروف قيام، مجيد قيام، يما شپون، ضيا افضلی، الياس صبوری، علی سينا صبوری، اجمل صبوری، عتيق رحيمی، شکريه حميدی، ناتور رحمانی، آرين شپون، کبير اميد، حسن پاوند، قمرالدين چشتی، شکيب اکبری، همايون حصيب، فوزيه بکتاش، طاهر بکتاش، صديق وفا، فضل رحيم رحيم، تهمينه وفا، محمد حکيم امينی، بشير فرزاد، حنيف شينواری، منيژه نادری، امام عبادی، ناديه امان، منصور شريف، توريالی اميری، داود يوسفی، آرش آذيش، عنايت الله هاشمی، امان الله شايگان، سيد امين هاشمی، فـــريده انوری، زلمی ويدا، ميرويس لطيفی، هوتک باوری، روف روشان، بزرجمهر آريا، بهاره تبسم، ظاهر هاشمی، نجلا حميدی، انجيلا حميدی، وجيد جامی، فريد پاريزی، فروغ بهرام کريمی، عبدالحق بهرام، توفيق کريمی، فتانه رحيمی، بلقيس عمر، عتيق پنجشيری، اوستا مريم کريمی، ذبيح الله زيارمل، محمد رحيم شاهدزوی، اکرم آذرخش، فرهاد دريا، خاطره، عزت الله حبيبی، Uo Oregon ، صاحب، سميع حليمی، شعيب، يلدا، فريده احمدی، فريده غفوری، شعيب علومی، Mike Wakeman،  Rewond، احمد جمشيد عارفی، Laury Oates، Mike Chan، محبوب، هدايت منگل، نجيب عزيزی، سميع حيدری، مينه ذکی، مريم، رويا رحمانی، Tara Stockwell، هيلی، شبير، حصيب، Faikah Behardien، شير احمدزی، Martha Slobin، Prof. Mark Slobinَ، سليمان، خواجه کاکر، وژمه، برهانی، عباد مبلغ، افغان، داود محمدی، ناديه هاشمی، روح الله لعلی، خان، قيس ارصلا، حشمت الله ميسام، مسعود فخری، ...

 

 

 

برای افزودن نام تان در قطار امضا کننده گان می توانيد به آدرس

http://www.PetitionOnline.com/salabeda/petition.html

مراجعه کنيد و يا به ايميل های زير پيام بفرستيد

info@farda.org

و يا

hozhaber@yahoo.com

 


 

 

صفحهء اول