شگردهای نو شدن

درنگی برنوسازی و توسعه پايدار

 

نوشتهء مير حسين مهدوی

 

 

 

به تعبير فرديناندتونيس، کل نوسازی عبارت است از: گذارازجماعت استواربرهماهنگی جمعی، سنت و مذهب به جامعه مبتنی برقرارداد، قانون و نفع شخصی. همچنين اميل دورکيم معتقد است که نوسازی عبارت است از: تحول ازهمبستگی ابزارگونه به همبستگی انداموار. ماکس وبرنيز باور دارد که: گذار از اقتدار سنتی و شخصی به اقتدارعقلايی، قانونی و بروکراتيک، سير اصلی تحول جامعه نوين است. برای فهم بهتر اين فرايند لازم است بدانيم که ويژگی های جامعه بسته يا اجتماع چيست و در مرحله گذار، کدام مقوله هايی تحول پذيرترند يا کدام پارامترهای اجتماعی صلب و سخت اند؟ و آيا اين تحول باعث چالش های اجتماعی  و ارزشی در ساحه فرهنگ نخواهد شد؟ ويژگی های عمده اجتماعات سنتی درعرصه های سياسی، فرهنگی، اجتماعی به قرار ذيل می باشد:

الف- نظام سياسی:

 نظام سياسی دراجتماعات بسته اقتدارگرا بوده و رابطه حکومت با مردم، از نوع رابطه آمر  ومامور است. نظامی است که پيرامون تصرف مازاد اقتصادی جامعه به دست صاحب يا صاحبان قدرت در دستگاههای دولتی سازمان يافته است. از نظر صوری روابط مکانيکی است نه ديناميکی. سلايق و خواست های حکومت منشاء سنجش اعمال و رفتا رشهروندان، نه ببخشيد اتباع، می باشد. قانونی برای اجرا وجود ندارد و يا از آن فقط به شکل سمبوليک و شعاری، برای محدود کردن آزادی های مدنی اتباع استفاده ميشود. در اين سيستم حقوقی برای مردم لحاظ نشده و آنان مجبور به اطاعت بی چون و چرا هستند. البته اين ويژگی ها برخاسته از فرهنگ سياسی جوامع سنتی بوده و با شعارو تبليغات قابل تغيير نيست. تا ريشه های نظام استبداد پرور نخشکيده است اميدی نمی توان به آزادی و حکومت مردمی داشت. هرچند حکومت شعارهای فريبنده ای را مطرح کند.

ب- ويژگی های فرهنگی:

شعار زدگی، افراط گرايی، سنت مداری و کليت گرايی از ويژگی های بارز اين فرهنگ قلمداد می گردد. در اين عرصه به دليل حضور پارامتر های احساسی، عقل د راتخاذ تصميمات نقش چندانی ندارد و به تعبير فليسوفان، زندگی مردم بر محور علت است نه دليل. چارچوب های ازپيش ساخته حسی و عاطفی، شخصيت آنان را رقم زده و انتخاب جايی در زندگی آنان ندارد. سنت، يعنی مجموع آداب و رسوم گذشتگان وبه تعبيری «انباشت خرد جمعی» محور حرکت های اجتماعی آنان بوده و مقوله های نو بر مدار منطق سنت سنجش و ارزيابی ميگردد. پديده هايی که فرصت همزيستی مسالمت آميز با سنت را نداشته باشند، کم کم از هم خانگی با زندکی مردم محروم می ماند. دين نيز به لحاظ اينکه در درون سنت جای دارد اولا دستخوش سنت پذيری و سنتی شدن گشته ثانيا متناسب با فهم سنتی، تاويل و فهم ميگردد. به دليل تصلب وبستگی فضای فرهنگی، دين نيز متصلب و بسته مانده و تنها صاحبان قدرت و متوليان رسمی دين می توانند از مواهب آن بهره مند شوند.

ج- ويژگی های اجتماعی:

ازنظراجتماعی، جوامع سنتی، جمع محور بوده  وفرد نقش اجتماعی چندانی ندارد. علاوه براين، کلان سالاری بخش عمده ای از اختيارات افراد را از آنان سلب می کند

جنس سالاری، زنان را از تمامی حقوق انسانی شان محروم نموده و دين سالاری متوليان رسمی دين را قادر می سازد که در اکثر مواقع به جای مردم تصميم بگيرند. به اين ترتيب، دايره حقوق طبيعی افراد توسط عوامل درونی تنگ تر شده و روابط اجتماع حالت غيرانتفاعی، غيرمسولانه و ابزار گونه پيدا می کند. وابستگی های محيطی ومنطقه ای باعث می شود که دايره ديد، در اين سيستم بسيار کوتاه شده و ويژگی های خاکی و خونی به عنوان ارزش تلقی گردند.

د- خصوصيات اقتصادی:

در اين سيستم، اقتصاد وابستگی تام به عايدات زمين- زراعت- دارد. داد و ستد به صورت غير حرفه ای و محدود انجام گرفته و ميزان عوايد افراد بسيار پايين بوده و اکثر مردم، تنها قادر به تامين مايحتاج ضروری خود می باشند. درچنين سيستمی به دليل سنتی بودن اقتصاد، امکان کنترل درآمد های مردم توسط دولت آسان بوده و شکل گرفتن سرمايه و تبديل شدن آن به قدرت های پراکنده وهم عرض با قدرت سياسی امکان ناپذير است.

 

حال با گذر اجمالی به ويژگی های عمده اجتماعات سنتی، برای ايجاد نوسازی و توسعه، با عنايت به عدم ايجاد چالش های فرهنگی - اجتماعی می توان موارد ذيل را پيشنهادکرد:

۱-  دموکراتيزاسيون به عنوان يک روند موجه و تبديل کننده قدرت مطلقه به مردم سالاری بايد مورد توجه جدی قرارگيرد. برای تقويت و سرعت بخشيدن به دموکراتيزاسيون، می توان با توسعه آزادی های مدنی، تعريف و توصيف آنان، ذهن و زندگی مردم را آمادگی بخشيد. قبل از هر چيزی بايد توجيهات فرهنگی لازم را برای مواجه پديده های مختلف با اين روند - دموکراتيزاسيون- سنجيد تا دچار چالش های مختلف نگرديم.

۲-  دولت حد اکثرگرا و قدرت گرای فعلی با واگذاری بخشی از اختيارات خود درعرصه های مختلف به مردم، بايد تبديل به دولت حداقل شود. دولت حداقلی، دولتی است که قسمت عمده امور با مشارکت سياسی شهروندان رقم می خورد و دولت خود به تنهاييی دست به اقدامات عمده و اساسی نمی زند. برای دست يابی به چنين پنداری، حاکمان سياسی بايد تصور روشن تری ازمفهوم دولت- ملت مدرن پيداکنند تا دچار يک تحول اساسی در پندارند حکومتی گردند. تا اين تحول مقدس اتفاق نيافتاده است با تغييرات ظاهری و شعاری هيچ چيز را نمی توان تغيير داد. عرصه عمومی بايد ازعرصه خصوصی تفکيک شود و دولت نبايد وارد عرصه خصوصی گردد.عرصه خصوصی از شيوه انتخاب زندگی آغاز شده و نوع تفکر، شيوه حضور در اجتماع، نوع تفريح و.. را شامل می شود.دولت از بايد و نبايد ها در حريم خصوصی افراد و تعيين حدود و حريم در اين عرصه بايد اجتناب کند. تنها می توان در عرصه عمومی برای دولت حق تعيين حريم را داد. در صورتيکه مانند وضعيت کنونی،عرصه های عمومی و خصوصی ازهم تفکيک نشده و مورد دخالت دولت قرارگيرد، امکان شکل گيری دولت -ملت مدرن، فراهم نگشته و آزادی های مدنی نيز درفضای طبيعی خود رشد نخواهد کرد.

۳-  پالايش پديده های سنت ملی، حذف امور غير دموکراتيک (مثل کلان سالاری، مرد سالاری و...) و تبديل آنان به امور دموکراتيک، از مسايل بسيار عمده و اساسی جامعه ماست. سنت ملی از يک نظر داری پتانسيل عظيمی از توانمندی و اقتدار است و ازسويی پديده هايی در آن وارد شده است که باعث رکود اجتماعی می گردد. بنا براين بازخوانی، باز تعريف و پالايش عناصر سنت ملی يک ضرورت انکار ناپذير است. بايد تمامی عناصر آن توسط فرهيختگان ارزيابی و سنجش شود و با گزينش و اصلاح آن مشکل عمده سنت گرايی افراطی را حل کرد.

۴-  مراکز تصميم سازی بايد ازهرگونه اعمال سليقه فردی عاری گردد. برای انجام اين مسئله مهم بايد حوزه دين از حوزه سياست جدا گردد تا تصميم سازی سياسی به دور از دخالت اربابان رسمی دين - که دخالت شان در عرصه امور سياسی کاملا غير دينی است- صورت پذيرد. به تعبير ديگر ازآنجايی که دين طبق سلايق فردی فهم و تفسير می گردد سوء استفاده از دين و اعمال سليقه فردی به نام دين می تواند سلامت فضای سياسی را به خطر بياندازد.

۵-  فردگرايی بايد محور تحرکات اجتماعی قرار گيرد تا بتوان تحرکات جمع محور جامعه قبيله ای را تبديل به يک حرکت ارگانيک فردمحور کرد.

٦-  توسعه اقتصادی زمانی ممکن است که بايد عنايتی بيشتر به بازار و صنعت گردد. بازار به عنوان يک مرکز اقتصادی بايد از اعمال سليقه دولت و استفاده ابزاری از آن دور نگه داشته شود و حرکت اقتصادی در فضای سالم و عاری از هرگونه جبر و فشار بايد شکل و شتاب گيرد. بازار امروز ما به عنوان يک مرکز سنتی قدرت برای بنيادگرايی افراطی تلقی می شود.

٧-  ترويج تساهل و تسامح - قانون گرايی و قانونمندی نکات اخر و مهم اين پيشنهاد می باشد

 

 

 

 


 

 

 

 

صفحهء اول