صبورالله سياه سنگ

 

 

 

 

 

چند مصراع فلسطين

 

 

 

بنياد Prince Claus در هالند جايزه نخست امسال را به نام محمود درويش شاعر نام آور فلسطين نشانی کرده است. اين جايزه به پاس ارزشهای فراوان در سرود و انديشه شاعر، روز اول دسمبر 2004 به وی پيشکش ميشود.

 

برای بزرگداشت از جايگاه اين شاعر نستوه و آزاديخواه، گفت و شنودی که هفته نامه نيوزويک، چهار سال پيش با وی داشته است، به خوانندگان گرامی تقديم ميگردد.

 

***

 

دمی با محمود درويش

 

 

"من از سرزمينی نکوچيده ام

با خود سرزمينی را به دوش کشيده ام"

 

 

برگردان: صبورالله سياه سنگ

Hajrarulaswad@yahoo.com

 

 

هفته پيش [نهم مارچ 2000] هنگامی که وزير آموزش اسراييل گفت سروده های محمود درويش در برنامه آموزشی دانشگاهها گنجانده خواهد شد، هياهوی زيادی برپا گرديد.

 

محمود درويش شاعر گران ارج ملت فلسطين، در جايی که اينک اسراييل ناميده ميشود، [روز سيزدهم مارچ 1942] به  دنيا آمد. او پيوسته از ستمهايی که بر مردمش رفته، نوشته است. درويش با آنکه در سازمان آزاديبخش فلسطين جايگاه بلندی داشت، پس از امضای پيمان "صلح اسلو" از آن سازمان دست کشيد.

 

وزارت آموزش اسراييل سرود پرآوازه "مادرم" را که در آن دل شاعر زندانی برای نان و قهوه دست مادر تنگ شده است، برای تدريس برگزيد. بسياری از سياستمداران اسراييل ميگويند که سروده های ديگر او "ضد صهيونيست" اند. يهود بارک (نخست وزير اسراييل) گفت: "هنوز زمان آن فرا نرسيده که درويش تدريس شود". با اين حال، برخی از شعرهای او چونان کورسهای اختياری درس داده ميشوند.

 

در هفته يی که گذشت Matt Rees و Daniel Klaidman (کارمندان هفته نامه Newsweek) در روستای رام الله گفت و شنودی داشتند با محمود درويش:

 

نيوزويک: گنجاندن سروده های تان در برنامه آموزشی دانشگاه اسراييل خشم فراوانی را برانگيخته است. واکنش شما در برابر اين آشفتگی چيست؟

 

درويش: چشمداشت من پس از آنکه خواستند سروده کوتاه و انسانی "مادرم" را شاگردان بياموزند، اينهمه خشم ناگهانی نبود. اين سروده کوتاه سی و پنج سال پيش در زندان اسراييل نوشته شده بود. انتظار داشتم، اسراييل به دنبال روند صلح دگرگونی پذيرفته و برای دانستن "سوی ديگر" آماده باشد. بهترين راه دريافتِ "طرف"، شناختن فرهنگ و شعر وی است. کاملاً عادی و طبيعی است که اسراييل بايد از فرهنگ عرب چيزهايی را بگيرد. ما بر زمينه يگانه و در گذشته اکنون يگانه زندگی ميکنيم و ميکوشيم آينده باهمی بسازيم. من، من فلسطينی، از دانشگاههای اسراييل آموخته ام. فرهنگ صهيونيست برايم تدريس ميشد. من صهيونيست نشدم. دانستن فرهنگ ديگر گم شدن در آن نيست.

 

نيوزويک: برای خود تان چقد ارزش دارد که سروده های شما در آن جا تدريس ميشود؟

 

درويش: برای دانشگاه اين نکته را نميپسندم. پيداست که دانشجويان آنها را دوست نخواهند داشت؛ زيرا وادار ساخته ميشوند تا سروده های مرا بياموزند. البته اين گام کوچک به جای خود بسيار نيکوست. در دلم ميگردد که چيزی نه چيزی دگرگون خواهد شد. برخوردهای خشن آنها به من ياد داد که اين کار هم آنقدر آسان نيست. در سويه های سياسی و فرهنگی هنوز دشواريهايی در پيش داريم.

 

نيوزويک: شما بر روند صلح اسلو سختگيرانه انگشت گذاشته ايد.

 

درويش: پيمانهای اسلو را به خاطری انتقاد ميکردم که ميديدم آنها راه رسيدن به صلح را نمی پيمايند. ولی هم اکنون ما در رام الله (که در دست حاکميت فلسطين فلسطين است) با هم سخن ميزنيم؛ و اين مينماياند که هنوز در چارچوب پيمانهای اسلو زندگی ميکنم. هنجار در آغاز به دست نمی آيد. پسند آزادانه است.

 

نيوزويک: اگر سروده های شما آنجا آموزانده ميشوند، آيا بايد سرودهای اسراييلی در برنامه آموزشی دانشگاه فلسطين بيايند؟

 

درويش: بستگی دارد به پيشرفت روند صلح. يک مليون فلسطينی که در خاک اسراييل زندگی دارند، در دانشگاهها سرود اسراييلی ميخوانند و شکايت نميکنند. شايد در آينده صلح راستينی داشته باشيم و همين پرسش پيش آيد. آنگاه بخشی از فرهنگ اسراييل را تدريس خواهيم کرد. شايد شرايط (نه آنچنانکه بارک ميگويد: زمان) خوب نباشد. در پاسخ بارک گفتنی ميدانم که رهبری نيرومند بايد رهنمايی کند، نه دنباله روی از راستگرايان تندرو. رهبری استوار، شرايط درست را بار می آورد.

 

نيوزويک: نقش سرودپرداز يا هنرمند در دولت فلسطين چگونه بايد باشد؟

 

درويش: از ديگاه من برای شعر در اين ميان نقشی وجود ندارد. سروده ها نميتوانند دولت برپا سازند، ولی ميتوانند سرزمين (استعاری) در انديشه های مردم به ميان آورند. گمان ميرم سروده های خودم، از اين چشم انداز، خانه هايی ساخته اند. من جامه دانم را کشورم خوانده ام. سفر پايان ندارد و بسياری از فلسطينيها سرزمين شان را چون کوله باری بر دوشن ميکشند، زيرا آنها دور از ميهن ميمانند.

 

ما عربها گمان ميکرديم اسراييل نيرومندتر از آن است که خود ميپندارد، ولی چرا آنها از يک سرود ساده در باره "مادر" ميترسند؟ برخی از اسراييليها – به ويژه راستگرايان – ميخواهند تاريخچه اين کشور را "تنها- خودی" سازند و از پيوند ساير مردم با اسراييل چشم پوشند. وقتی شاعری از ياد يار و ديار و عشق به ميهن ميگويد، پنداشتهای اسراييل را (که انگار اين ديار هنگام پايه گذاری اسراييل تهی بوده) ويران ميسازد. سرودهای من داستان "عشق با سراييل" است و اين نکته با تاريخچه آنها برخورد ميکند. بايد بدانيم که خاک اين کشور مال دو گروه مردم است: هر کس حق دارد آن را دوست داشته باشد و برايش شعر بسرايد.

 

نيوزويک: آيا هرگز شعری سروده ايد که خود آن را ضد صهيونيست بدانيد؟

 

درويش: آری، چند شعر سياسی دارم. من به اشغالگری به سختی تاخته ام. اعتراف ميکنم که ضد صهيونيست استم؛ ولی آنچه مرا می آزارد اين است که آنها ضد صهيونيست بودن را با ضد يهود بودن می آميزند.

 

نيوزويک: در درازای سی سال گذشته، سه ماه پيش، نخستين بار اجازه يافتيد برای ديدار با خانواده در خاک اسراييل برويد. رويهمرفته نان و قهوه مادر را چگونه يافتيد؟

 

درويش: هنوز به همان خوبی. اين شعر در آموزشگاهها تدريس خواهد شد. گزيده خوبی است. هرکس مادری دارد و مادرش را دوست ميدارد. و اين چيز مشترکی است ميان شاگردان اسراييل و من.

 

 

مادرم

 

در آرزوی نان دست مادرم استم

و قهوه مادرم

و نوازشهايش

 

هر روز

         بايد زندگيم را بيرزم

و در دم مرگ: اشکهای مادرم را

 

اگر روزی برگردم

استخوانهايم را با گياهانی که به نقش گامهای تو ميبالند

                                                            سبزپوش کن

و آنگاه با گرهی چند از موهايت

و تاری که از پيرهنت برون آورده باشی

                                         ما را به هم ببند

اگر به ژرفناهای قلبت دست يابم

شايد بتوانم جاودانه – جاودانه ترين شوم –

 

اگر برگردم

مرا چون هيزم در تنور بينداز

و چون طناب لباس روی بام خانه

- که بدون بخشايش تو -

                        يارای ايستادن ندارم

من سالديده ام

نگاره ستاره باران کودکيم را واپس بده

تا بال در بال پرستوها

رهگذارم را به سوی آشيان چشم به راهت

                                                          بسپرم

 

زندان اسراييل، 1965

 

 

اشاره ها
-  اين گفت و شنود از هفته نامه Newsweek (March 20, 2000) و سروده "مادرم" از گزيده شعرهای پراکنده محمود درويش (از انگليسی) برگردان شده است.

 

-  مصراعهای "من از سرزمينی نکوچيده ام/ با خود سرزمينی را به دوش کشيده ام"، برشی است از سروده "وصيت" واصف باختری.

 

-  هر دو متن بالا در جلد نخست "پراگنده های پيوسته" (سياه سنگ، اپريل 2000) آمده اند.  

 

 


 

 

 

صفحهء اول