يادداشت مترجم

 

فيليپ کاروين Philip Corwin مامور عاليرتبه ملل متحد در افغانستان در سال 1992 شاهد رويداد هايی بوده که اثرات آن بر پيامد های بعدی کشور مشهود است.

بعد مطالعه متن اصلی (انگليسی) بازگردان اين نوشته را برای خواننده گانی که به متن اصلی دسترسی ندارند سودمند دانسته و بنابراين ترجمه دری آنرا اينک به پيشگاه شان تقديم ميدارم.

بصفت مترجم، کوشش ممکن و مقدور نموده ام که ترجمه دری با متن اصلی مطابق باشد و اما ميپندارم که شمار زيادی از خواننده گان ـ بشمول خودم که ناظر حوادث بوديم ـ شايد با برخی ديدگاهها و استنتاجات نويسنده موافق نباشند، مگر من صرف مسئوليت بازگردانی را بدوش گرفته و بررسی، تحليل و تفسير و نقد اين اثر را بخواننده گان آگاه و خبير ميگذارم.

«حکيم سروری»

 

 

 

 

سرنوشت غم انگيز در افغانستان

Doomed in Afghanistan

 

خاطرات يک مامور ملل متحد در باره سقوط کابل و فرار ناکام نجيب الله در سال 1992. منتشره سال 2002 در امريکا

 

 

 

« يادداشت ناشر امريکايی کتاب»

 

بخاطر دانستن عميق تر حوادث تراژيک 11 سپتمبر 2001 ايجاب می نمايد که اوضاع متلاطم جاری و گذشته افغانستان را بدانيم. کتاب حاضر در مورد ديپلوماسی ناکام که به پيروزی بنيادگرايان اسلامی در يک کشور جنگ زده و بالنتيجه به جانشين شدن طالبان و پايگاه شبکه تروريستی اسامه بن لادن گرديد، گذارشات دست اول را می دهد.

 

در اپريل 1992، فيليپ کاروين بحيث عضو تيم ملل متحد در افغانستان بسر ميبرد. وظيفه تيم مذکور آن بود که انتقال قدرت از رژيم کمونستی گماشته شده شوروی، رئيس جمهور نجيب الله را بيک حکومت موقتی که می بايستی انتخابات را آماده می ساخت، مراقبت نمايد. چند سال بعد از عقب نشينی شوروی از افغانستان رژيم نجيب الله از هم پاشيد. و او با فهم اينکه بيک کشور بيطرف (هندوستان) اعزام خواهد شد حاضر به استعفی گرديد. بنا بر يک سلسله محاسبات غلط، توطئه ها و دسايس وظيفه ديپلوماتيک ملل متحد ناکام شد. کابل قبل از اينکه نجيب الله تخليه شده بتواند، بدست گروپهای مجاهدين افتيد. ناتوانی دسته های مختلف مجاهدين برای وحدت، در نهايت به شکست آنها بدست طالبان منتهی شد. و طالبان بلافاصله به حريم ملل متحد در کابل حمله برده نجيب الله را که چهار سال در آنجا سپری کرده بود بقتل رساندند.

 

کاروين گزارش روشنی از اين حوادث وحشيانه ميدهد. عزيمت ناکام نجيب الله و مذاکرات فرساينده که قادر نشد انارشی و هرج و مرج را جلوگيری کند، به تعقيب آن بروز کرد.

 

وظايف فيليپ کاروين در ملل متحد عبارت است از:

ــ کارمند اطلاعاتی.

ــ نويسنده بيانات (سپيچ رايتر) سرمنشی ملل متحد.

ــ مامور در عملياتهای حفظ صلح ملل متحد در هايتی، صحرای غربی، افغانستان و يوگوسلاويای سابق.

او نويسنده قيموميت مشکوک، خاطرات ملل متحد در بوسنيا در تابستان سال 1995 و همچنان اشعار وسيعاً به نشر رسيده، نيز می باشد.

 

 

 پيشفگتار

 

در يک صبح زمستان در ماه مارچ 1992، هنگاميکه يک همکار من در ملل متحد از من تقاضا کرد که آيا برفتن در افغانستان به يک وظيفهء عاجل علاقمند استم، اين داستان آغاز يافت.

 

افغانستان! در مورد اين کشور معلومات بس اندکی دارم، قالين های زيبا، کوههای سربفلک کشيده، دشت های پهناور و مردم افسانوی در مقاومت در برابر استعمارچيان. مردميکه هم احساساتی و هم خشن اند. يک ملت تجارب پيشه و جنگجو که در مقابل اردوی بريتانيای کبير در قرن 19 مقاومت کرد و در همين نزديکی ها اردوی بزرگ اتحاد شوروی را بيرون راند.

 

با مسرت فراوان بدون هيچگونه تعقلی به افغانستان خواهم رفت. صرف بخاطر آموختن برای، برای بازيد، بخاطر تقويه معلومات و وسعت نظر خود در باره جهان و بخاطر گريز از زندگی شهری، دفتر نيويارک، از منهاتن که چقدر آنرا دوست دارم، برای مدتی. اما در اينجا بلادرنگ دريافتم که به رفتن به افغانستان فرصتی است مناسب و مجالی است برای رفتن بيک کشور ديگر نه بحيث توريست، بلکه جزئی از نمايندگی تامين صلح ملل متحد، وظيفه ايکه بدون شک بمردم زجرکشيده ايکه درد عميق دارد، کمک و ياری رساندن است.

 

از سوی ديگر من تقريباً ميدانستم که بايد بروم، راه ديگری نداشتم. چرا نروم؟ با اينکه تصوری از جزئيات و مدت وظيفه ايکه در پيشروی من قرار دارد چيزی نميدانستم، احساس می کردم رفتنی استم. يک مقناطيسی در ابر های هندوکش مرا به آنجا ميکشاند. و من بدين باور بودم که قبل از ترک نيويارک با هر افغانی که می شناسم تماس بگيرم. از شناخت شان استفاده کنم، يادداشتهای لازم بگيرم و با فاکت ها آشنائی پيداکنم. و در بارهء افغانستان مطالعات هرچه بيشتر انجام دهم. داستانها، نقشه ها، مقالات جرايد و روزنامه ها و کتب تاريخ را مرور نمايم. احساس ميکنم که وظيفه عاجل است  شايد در ظرف چند هفته حرکت کنم.

دوستم بمن گفت که ميتوانم در ختم روز برايش تيليفون کنم و از تصميم خود برايش بگويم. يک ساعت فکر کردم و بلی گفتم.

 

********

 

نقطه محوری اين کتاب خروج بی نتيجه نجيب الله رئيس جمهور افغانستان (هم چنان معروف به نجيب) از منزلش در نيم شب 15 بر 16 اپريل 1992 است. من در کاروان ملل متحد بودم، کوشش کرديم او را بميدان هوائی ببريم و به دهلی جديد در جلاوطنی پرواز دهيم، و جزء تيمی بودم که بايستی با پيامد های بعدی اين تلاش بی نتيجه ميپرداختم. استعفای نجيب الله از رياست جمهوری و عزيمت او از افغانستان، تلاشی بود برای ختم جنگ داخلی در حال جريان و پاک کردن راه برای يک ائتلاف صلح آميز که او را تعويض کند. تا جائيکه ميدانم هيچکسی تا کنون به جزئيات در مورد اقدام تخليه او و مذاکرات درهم و برهم قبل و بعد از تلاش برای متوقف ساختن هيولای طماع هرج و مرج و انارشی چيزی ننوشته است. اين نخستين و شايد عمده ترين دليل نوشتن اين کتاب بشمار ميرود و نيز بخاطر ارائه معلومات دست اول از حوادث عمده مورد دلچسپی هر خواننده کنجکاو و در عين زمان يک سند تحقيقاتی دست اول برای مؤرخين در آينده خواهد بود.

 

من همچنان اميدوارم که اين تاريخچه به قدردانی و احترام در مورد موظفين و گروپهای ديپلوماتيک بيافزايد وبعضاً تجديد کند. هيچکدام ما، در هيئت ملل متحد در 1992 در کابل از نظر مادی از کار خود چيزی بدست نمياورديم. هرچند بعضی ها ممکن اجندای سياسی خويشرا که بنوبه خود منعکس کننده منافع ملی شان است، داشته باشند، من به اين باورم که ما هم در آنزمان از انگيزه بشردوستی ملهم بوديم. شايد قبول اين وظيفه ساده لوحی تلقی شود. در اينمورد بايد گفت که در چنين شرايط احتمال حفظ جان هزاران انسان، يک احساس عالی را ايجاد ميکند و با آنکه جامعه بين المللی نتوانست از کشتار بيرحمانه، و قصاوت مندانه که بعداً در افغانستان صورت گرفت، جلوگيری کند، اما تلاشهای بشردوستانه و ديپلوماتيک آن نبايد کم بها داده شود. ملل متحد جنگهای دامنه دار را در آنجا آغاز نکرد و نميتوانست هم آنرا خاتمه بخشد. اما تلاشهای آن، رسيدن به صلح را نسبت به هر فکتور ديگر نزديکتر ساخت. گروپها و جوانبيکه از قرارداد های بين المللی سر باز زدند کار غلطی کردند و در برابر قرارداد ها يا ميانجی هائيکه با آنها مذاکره ميکردند، مقصراند. نيات ملل متحد در افغانستان چنانچه بوتروس غالی سرمنشی ملل متحد گفت "بحيث فراهم کننده تسهيلات برای مردم افغان که بتوانند اختلافات خود را از راه سياسی حل کنند." ميباشد.

 

از جهتی اين کتاب حيثيت کمک برادرانه Amicus curiae را در دادگاه فضاوت جهانی دارا است که با وجود آرزومندی های ما، يعنی کسانيکه در وقت و زمانش بحسن صورت ميدانستيم که بازيگران ضعيف تر از حريف در نمايش ديگر بازی بزرگ استيم (کتاب پيتر هايکبرک، مبارزه بين بريتانيای کبير و روسيه تزاری را در آسيای مرکزی که منتج به ايجاد افغانستان بحيث يک دولت حايل Buffer State شد تشريح ميکند). دشمنی ها در 1992 با گذتشه فرق داشت، اما بازی بزرگ به اندازه جنگ استراتژيک مرگ زا بود. در واقع ما در يک ميدان پر از همهمه و مملو از اکتور های قوی و جاه طلب بازی ميکرديم. بدون شک ما باختيم. اما اين باخت ما بحيث نمايندگان جامعه جهانی به تناسب آن چيزايکه مردم افغانستان از دست داده به هيچ صورت قابل مقايسه نيست، زيرا جراحات مردم افغانستان برای دهه ها التيام نمی يابد.

 

********

 

کتاب سرنوشت غم انگيز در افغانستان به پنج فصل تقسيم شده:

 

فصل اول گذتشه رفتن من به افغانستان و توضيح مشابهت ها بين حوادث 1992 در افغانستان و فعاليت های من در وظايف حفظ صلح در گذشته است. اين مقايسه ها نه تنها ابعاد وسيعتری به حوادثيکه در اين کتاب از آنها تذکر رفته ميدهد، بلکه رهنمائی برای فعاليت های حفظ صلح در آينده بشمول دوران بعد از طالبان در افغانستان شده ميتواند.

 

فصل دوم يادداشت های روزمره از تجارت من است که به مثابه ستون فقرات کتاب بشمار ميرود. يادداشتها بصورت عمومی روزانه يا چند روزه ثبت شده به استثنای شب شوم 15 بر 16 اپريل که اکثراً ساعت بساعت يادداشت شده.

 

فصل سوم يک تحليل و تجزيه متون و اسناديکه در مقر ملل متحد در نيويورک به ارتباط وقايع در محل در افغانستان مورد بحث قرار گرفته يا صادر شده، ميباشد. تحليل ها نشان ميدهد که کودهای معين چگونه تفسير و تعبير می شوند و چگونه ديپلومات ها دور از واقعات، حوادث اتفاق افتيده در محل را بخاطر اينکه سود اعظمی ببرند بگونه ديگری می بينند.

 

فصل چهارم مصاحبه ايست که تقريباً هفت سال بعد از فرار ناکام نجيب الله با دو نفر افغان در حال تبعيد که در هنگاميکه من در افغانستان بودم، در آنجا زندگی ميکردند، انجام شده.

 

فصل پنجم هم مربوط به گذشته و هم در ارتباط به آينده است. در اين فصل نگاهی بعقب بعد از حوادث تروريستی 11 سپتامبر 2001 در ارتباط حوادث 1992 در افغانستان انداخته شده و نيز تلاش گرديده تا پيشگوئی شود که پرابلم های عمده افغانستان در دوران بعد طالبان چه خواهد بود.

حوادث مربوط به پرواز ناکام نجيب الله از کابل بوضاحت رول ملل متحد را در حفظ صلح، نقش آن در زمان جنگ در يک کشور، مورال و نقش سياسی آن، استفاده آن هم بحيث وجه المصالحه و هم بحيث پناهگاه آخر ملتجی، در سويه های متفاوت انعکاس ميدهد.

 

بررسی اين حوادث همچنان استباط و تلاشی برای فهميدن بيلانس قوا بعد از ختم جنگ سرد، امتيازات مقام سرمنشی ملل متحد، انتقال دولت های کمونستی به دموکراسی های ناآزموده و جديد ميباشد. يک بازرسی دقيق از سرانجام سرنوشت نجيب الله و چگونگی آن ميتواند در دانستن انفجار آشوب در ديگر کشور های رو به انکشاف، مخصوصاً در جهان اسلام کمک کند. سرنوشت نجيب در تاريخ کم ديده نشده، تاريخ شاهد حوادث مشابه به آنست. اما بيقين که چون سنگ محک است.

 

 

پايان

 

 

 

 


 

 

 

صفحهء اول