31 - October - 2004
سپتمبر، سال ۱٩٩٧
اعـــلان
افغانستان و محمددين زاخيل
بر صليب
ميلودی فلــم
هـــژبر شــينواری
. استفاده از مطالب و عکسهای « فـردا» با ذکر نشانی مأخذ مانعی ندارد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
|
|
هستند در طول تأريخ مردمانى كه نمى گذارند به هيچ وجه جهان محل عشق و عاطفه براى انسان گردد. برعكس هميشه تلاش به خود مركز بينى، خود برترنگرى و خودستايشى بوده است و همينطور كه جهان از سدهء به سدهء ديگر ميلغزد، گمان به اينكه يكروز مردمان جهان يكديگر را ... بشــير ســخاورز
در يکی از هزار و يک تعريف شعر - اين سه حرف و سه نقطه تعريف ناپذير - آمده است: بيان همراه با شور درون. و به اينگونه اگر حق هم داشته باشيم که شوريدگی در سخن يا سخن در شوريدگی را که به زبان روال ديگر ميبخشد، شعر بناميم، هنوز در آنسوی معادله، سرگردان دريافت قيمت و نتيجهء... صبورالله سياه سنگ
در معرفی اين اثر، اگر در صدر سخن نارضايتی از مشکل بی اطلاعی از وطن را بياورم که بسياری بدان گرفتاريم؛ «ارمغان چاه آب» رهنمودی در گشايش آن گره و مشکل تواند بود. بی تعارف، ما از تاريخ و فرهنگ و عادات و رسوم و روحيات وطن خويش يا نمی دانيم و يا کمتر ... نصير مهرين
اناتومی انتخابات افغانستان
اگر سياست خارجى ايالات متحده امريكا را در كشور هاى نيمه جنوبى كره زمين مطالعه نمائيم، انبوهى از پرسشها در ذهن ما تداعى ميشود. انسان با خود ميگويد كه اين چه علت است كه امريكا حتى قبل از حادثه ۱۱ سپتمبر دكتاتور نظامى پاكستان را با همه توان پشتيبانى نمود ولى... خواجه بشير احمد انصاری
عيسی به دين خويش موسی به دين خويش!
...اهالی کابل در معابد شيوايی و بودايی که در پای قول شمس در نيم ميلی جنوبغرب بالاحصار بين دو نقطه يی که بعد ها بنام «خضر» و «پنجهء شاه» شهرت پيدا کردند، هنوز هم جا به جا بودند. شبانگاه ديوارهای بلند و برجهای ضخيم بالاحصار و بدنه و گنبدهای معابد در سايهء ... ايشـــرداس
سخن از «دل» گفتن، در واقع سخن از عشق گفتن است، ا ز سوختن و فناشدن در حقیقت کل. حقیقت دل را با واژه گان نمی توان بیان کرد. زیرا دل، محل جلوه گاه نور حق است، گنجینهء اسرار حق وآیینهء تما م نمای هستی انسان است. به تعبیر عرفا، دل آ یینه ذا ت است... دستگير نايل
اتاق مفشن رييس ارزاق و احتياجات عامه، ميز بزرگ رياست با لوازم روی ميز يک رييس. در اتاق چند چوکی و يک سيت کوچ هم گذاشته شده است. رييس مشغول صحبت در تيلفون است و در اثنای صحبت چپ و راست روی چوکی خود چرخ ميخورد. جــلال نورانی
تصوف با قلب و احساسات سر و کار دارد نه با عقل و منطق، و بدیهی است که عقل و منطق سلاح خواص اند و اکثر مردم از بکار بردن آن عاجزند و ملول میشوند. نقطهء حساس انسان قلب او است، سخن و کلام وقتی پیشرفت کلی میکنند که ملایم با احساسات و موافق با خواهشهای قلب باشند... سميع رفيع
وقتی آهنگهای البوم « زنده گی همین است» را میشنیدم، احساس کردم یکسره ریشه های خاطرات خوشِ دیروز، از لابلای جنگل انبوهِ اندوه و خشم و رنج ذهنم به بیرون کشیده میشود و همانند روشنی فانوسی دم چشمم آغاز میکند به رقصیدن. ساده گی، بی پیرایه گی و ایجادگری فضای... ضيا افضلی
ازهرات میگویم از فرهنگ باستانی و ازگوئشهای مردمی آن. فرهنگِ که سینه اندر سینه و از نسل بنسل انتقال و تا کنون همان ماهیت فرهنگی خویش را حفظ نموده. بشهادت تاریخ تا مردمی درین سرزمین زیست نمایند بحق میتوان گفت که این گوئشها که حاوی پندار ...ربيع محيطی
.............................................................
تصوير بزرگ/ آيينهء کوچ و چند شعر ديگر
مادرم از قبيلهء سبز نجابت بود و با زبان مردم بهشت سخن می گفت چادری از بريشم ايمان به سر داشت قلبش به عرش خدا می ماند که به اندازهء حقيقت خدا بزرگ بود و من صدای خدا را پـــرتو نادری
سه غزل از دفتر شعر «من ناله می نويسم»
گريه دارد باغ و شيون شاخسار ديگر اينجا، گل نمی آيد به بار کوچ ِ خونين ِ قناری ها ببين سبزه ماتم دار و گلشن سوگوار از که بايد با که بايد شکوه کردن با خدا؟ از آسمان؟ از روزگار؟ بيرنگ کوهدامنی
خانم ويسلاوا سيمبورسکا شاعر پولندی و برندهء جايزهء نوبل ادبيات (۱٩٩٦) در جولای سال ۱٩۲۳ در استان کورنيک Kornik واقع غرب پولند به دنيا آمد. از سال ۱٩۳۱ در کراکو Krakow زندگی می کند. در همانجا بين سال های ۱٩٤۵ و ۱٩٤۸ در يونيورسيتی ... فروغ بهرام کريمی
لکه د سيــــند اوبـــــه پـــــه عمر کي بــــــــــهيږي ورځي د حبـــابــــــونـــــو پــــه څېر سر پر سر ماتـــــيږي ورځي بــــــوډی زمــــــان پـــــــر ګــــــوتــــو وايي د پېړيو تسپې د ځوانۍ مخ تـــــــه مي پــــــــــه هره شپه تېريږي ورځي لکه وږمــــــــه چي د خــــــزان ور رسېــــــدلې نـــــــــه وي لا مي د هيلو بــــــاغ کي وار پــــــه وار غوړيږي ورځي ارسالی: عبدالعلی رسول زاده
سرت گردم بيا ساقی که آمد گلعذار امشب می چون ارغوانم ده ز جام خوشگوار امشب تمنا آنچه می کردم بحمدالله ميسر شد شب مهتاب و جام باده و لعل نگار امشب باوج سرخوشی هردم بخود از فخر می بالم بدين طالع فرجام و به بخت سازگار امشب طاهر قندهاری
نبش ميزنم قبر سرد تنهاهی را بيرون می آيم اول صبح است و تصور مبهم آخر روز که تماميت انديشه ام را بمقدار لحظه های بی مفهوم ناتور رحمانی
|