14 - November - 2004
سپتمبر، سال ۱٩٩٧
. استفاده از مطالب و عکسهای « فـردا» با ذکر نشانی مأخذ مانعی ندارد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
|
|
...عرفات يک مرد برتر بود. يک ابر مرد راستين و نمونه. يک ابَر ابرِ باران خيز، بيقرار، غريوا، کوه پيکر و تندر زا. مثل صاعقه نازل ميشد و مثل باران ِ مترنم بهاری گلوی هستی را تر ميکرد و حيات می بخشيد. او يک ابرِ رحمت بود....
داکتر اکــرم عثمان
غـرور سرکشی افگنده است این خود پرستان را
دردِ سرهای که جنگسالاری و جنگسالاران ایجاد کرده اند متأسفانه بر خلاف تمام لاف و گزافهای که در بارهء غرور افغانی و هویت ملیی خویش زده ایم ما هنوز یک جامعهء قبیلوی استیم که تمام بیماری های قبیلوی در مردم و خاصة در روشنفکر ما که وظیفهء دشوار... م.ا. نگارگـــــر
هموطن هندوی افغان، دیـوالی مبارک!
درونمرزی و بیرونمرزی کشور جشن دیوالی را خجسته میخواهم. واژه "دیوالی" ریشه در سانسیکریت دارد و آن را "دیپ والی" هم نبشته اند. دیوالی از "دیپ، دیوه یا دیه" و پسوند "والی" که پاره نخست را نسبتی میسازد، آمده است.... ايشــرداس
ماره خوش ما نامد و گفتيم او وطندار کتی همی خرس دوستی نکو خوبیت نداره خرس و دوستی ناممکن است، نشنیدی که میگن خرس از خاطر یک پشه صاحب خوده کتی سنگ هفت منی کشت. باز او وطندار! همی خاک بری ما بسیار باارزش اس، وطن مثل مادراس نکو ... ناتور رحمانی
روانه کابل هستم. صبح زود، ساعت پنج صبح است. از مهمانخانه به سوی فرود گاه دوبی روانه هستم. راننده تکسی خالد پسر جانانه ای است. به قول خودش اهل هرات است و نه سال پیش به دوبی برای کار آمده، فارسی بسیار قشنگ صحبت میکند. در سرزمین شیخ نشینان ... ملک ســتيز
نمايشنامهء«و شهر حكايت كرد»، توسط نويسنده گان پناهنده كه در كشور هاى اروپايى بسر ميبرند به نمايش گذاشته شد. در اين نمايشنامه نويسنده گانى از كشور هاى افغانستان، بلژيك، چلى، ايتاليا، ايران، زيمبابو، ويتنام و سِنگال اشتراك داشتند... « گزارش»
.............................................................
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت طلسم غربتم امشب شكسته خواهدشد و سفرهای كه تهی بود، بسته خواهدشد و در حوالی شبهای عيد، همسايه! صدای گريه نخواهی شنيد، همسايه! کاظم کاظمی
شگوفه بار نياورد و باغ بى هنرست زمين چو خاك سيه است و بحر بى گهرست اگر چه ابر براى جهانى ميگريد مگر ز حال من داغدار بى خبرست كجا به باغ برويد گلى ز محمل خير كه پاسبان چنين باغ دست بى ثمرست بشير ســـخاورز
بنويس! آيا خشمگين خواهی شد؟ برگردان: صبورالله سياه سنگ
از « پريشانی باغ » و « درخت و پرنده »
نظر کن نظر کن ترا به چه حيلت به سوی خودش می برد شب! .... رفعت حسينی
در پاييز اندوهگين وقتی طراوت در انديشه بهار مرد بلبلان با اشتباه غزل عاشقانه را برای گلهای کاغذی خواندند پنجه های سرد باد شاريدگی گلبرگهای کاغذی را... ناتور رحمانی
|