Updated : 22 - January - 2006

 

 

"خاک"، "اثر" و "بانو"

 

... نويسندگان و شاعران شناخته ای چون استاد واصف باختری، رفعت حسينی، بانو آهنگران شاعر ايرانی، رازق رويين و زنده ياد ليلی صراحت روشنی با سروده های زيبای شان بخش شعر مجله را آراسته اند.

همچنين داستان نويسان بلنددستی چون ...

داکتر اکرم عثمان

 

 

لپه سلو

 

لپه سلو يا هجای خاموشی

زير بار حجم نفرت

زير بار بيم و اميد

می كشد اكنون نفس.

 

لپه سلو٬ بوی گندمزار يأس

بشير سخاورز

 

 

در گسترهء ادبيات معاصر

 

ادبیات معاصر بویژه ادبیات دههء پسین را می توان با دو مشخصهء بر جسته آن نشانی کرد و پی گرفت و در داربست سیطرهءابتذال و آثار ماندگار به داوری آن نشست؛هرچند در میان این دو، گرایش آثاری در نوسان میان این دو گرایش از نظرها پنهان می ماند.

بی گمان سیطرهء ابتذال ادبی به امروز...

سالار عزيزپور

 

 

گذشتن از آيينه

 

(بخش دوم)  كودك پرسيد: "مادر! همی ماهيپر اس؟"

زن پاسخ داد: "ماهيپر، ماهيپر، از يك كمی بالاترك شروع ميشه. حالی ديگه زياد دور نيس."

خاموشی می آمد که همه جا را فراگيرد. کسی جلوش را گرفت: "خليفه کدام کست شوقی نداری، يکدقه خاندن گوش کنيم؟"

صبورالله سياه سنگ

 

 

مخمسی بر غزل حافظ

 

انيس خاطر اندوهبار خود باشم

قراربخش دل بيقرار خود باشم

چو باخبر زغم روزگار خود باشم

چرا نه در پی عزم ديار خود باشم

          چرانه خاک سر کوی يار خود باشم

ز هجر ميهن در خون نشسته بيتابم

ولی سرخابی

 

 

نام آدم

 

من نشسته در پس دیوار،

دیوار ایام فراموشی

من شکسته قامت بیداد،

با فریاد خاموشی!

 

من بداغ آن کبوتر،

دستگير نايل

 

 

هجوم مرگ

 

آنروز هجوم مرگ را دیدم

           در تک تک رشته وجودم

               و

دیدم بیداد گران یاغی را

                       چون کلاغ های شوم 

    پیام آوران وحشت بودند

عزيز عليزاده

 

 

مطبوعات آماج گفت وگو  و ديدگاه شماری از فرهنگيان!

 

(مصاحبه با خانم منيژه نادری) نتخاب عرصۀ کار با کودکان و یا برای کودکان و نوجوانان برایم از اهمیت زیاد برخوردار است. اول اینکه خودم یک مادر استم و میدانم که کودک و نوجوانی که در غرب پرورش می یابد، اگر از داشته ها و پیشینه فرهنگ کشور خود آگاهی نداشته باشد و با زبان ...

سالار عزيزپور

 

 

چشم به راهی

 

چنان مينمود

که سالها پيش

دسته گلی از بوسه ها از لبانش چيدم

و آنها را در گلدان همرنگ سپيده دم

در دهليز قلبم نهادم

 ....

برگردان: صبورالله سياه سنگ

 

 

هنوز هم ...

 

از کوچه باغ خاطره گاهی عبور کنم

وآن گفته های گرم  محبت مرور کنم

چون لاله داغ از جگر بی حضور کنم

باشد که لحظهء  بدماغت  خطور کنم

آ تش زده به پيکرم يکباره ياد ها

خاکسترم بدشت جنون برده باد ها

ناتور رحمانی

 

 

گل گلاب، آهنگهای برای کودکان

 

خوشحالم که راجع به يک اقدام هنريی مينويسم که بنوبه ء خود ارزشمند و قابل تأمل است. در شماره های قبلی سايت ، پس از معرفی کتبی برای کودکان،از نشرات طراوت، کار زيبای اسد بديع را به نشر سپرديم که در آن به حضور کودک توجه شده بود و همچنان در اقدام بعدی ، کار ارزشمند آقای...

رحيم غفوری

 

 

نيايش زمان جنگ

 

زمان پر از هيجان و هياهو، كشور مسلح، جنگ جريان داشت.  در تمام سينه ها اتش مقدس ميهن پرستی شعله ميزد، دهل ها زده ميشد، گروه ها مينواختند، تفنگچه های بازی كودكانه از هر طرف سر كشيده، صدای اتش بازی همهمه بر پا كرده، در روز های افتابی روشن، در هر دست و ...

برگردان: عثمان وردک

 

 

چند ضرب المثل روسی

 

مسکو یکباره ساخته نشده است.
میهمانی رفتن خوب است ولی خانه ماندن بهترازآنست .  
درصومعه دیگران با آداب خود وارد نمی شوند .
دوستان درروزبد شناخته می شوند . 
دنبال دو تا خرگوش اگردویدی هیچکدامشان...

گل احمد حکيمی

 

 

تيری مژگان

 

کمان کردی دو ابرویت نشاندی تیری مژگانت

کجـا باشد گذر دل را بر آن میدان پیکارت

لبان می پرستت گل، همی سـاغر بود ما را

بنوشان تشنه لبهـا را شراب چشم خمارت

ز سـر تا پا چو موج گل خـرامانی خرامانی

فتاده شوری در بستان از آن مستانه رفتارت

صديق دانش

 

 

 

 

 

ساغر شکسته

 

خوب و زشت زندگی را نشه رسوا می کند

هر که خود را گمُ کند، آیينه پیدا می کند

هیچکس یارب اسیر خاکساری ها مباد

آبروی بینوا را، فقر سودا می کند

شکوه کردن از پریشان دفتران دیوانگیست

زلف از آشفتگی هایش چه پروا می کند

يوسف کهزاد

 

 

چند آفرين و ايکاش و ايدريغ

 

... کسی که از دلهرهء سه "مبادا" (شنيدن سخنان دگر انديشان، آزردن دوست يا برانگيختن دشمن، و سرانجام آسيب پذير ساختن نام و نشان خود) از بيان انديشه هايش خودداری ميکند، بهتر است در خانه بنشيند، به بيخطرترين گزارشها، مانند "پيشبينی آب و هوا"، به پردهء تلويزيون پناه ببرد، و در...

صبورالله سياه سنگ

 

 

در افق فاجعه

 

به كجا خواهم رفت ؟
چشمه خون برادر هايم
زير ارابه دژخيم نخشكيده ست

گل موعود بهاران سيه پوش
از آن تپه سرخ

شکرالله شيون

 

 

يک غزل تازه

 

دل ندارد از غم دنیا خلاصی نازنین

جان نیاید سیر از این نان باسی نازنین

لحظه بر عکس این  پاییزتر نزدیک نیست

کرده ام از دور هم خود را عکاسی نازنین

کرده اند از خانه بیرونم ولی از کوچه نی

شکر باید گفت بر این نا سپاسی نازنین

سـميع حامد

 

 سه سروده

 

قصه فردای من غصه فردای تو

اشک نسيم سحر دايره مينای تو

اين تويی بی من کی ئی اين من بی تو چه ام

آهوی دشت فريب جان کنم و جا کنی

وای ازين بی توئی وای ازين بی منی

شر من و تو کجاست دجله و آمو کجاست

احمد شاه علم

 

 

سوگسرود پناهندگان

 

....

امروز کجا برويم؟

نازنين!

امروز کجا برويم؟

به تالار سخنرانی رفتم

سخنران برخاست و گفت:

برگردان: صبورالله سياه سنگ

 

 

افغان

 

با اظهار سپاس و امتان از از هنرمند محبوب فريد رستگار و همکار گرانقدر «فـــردا»  سميع حامد، دوستان فردا را به شنيدن آهنگی که  کار مشترک سميع حامد و فريد رستگار  به آواز  هديده رستگار است، مهمان می کنيم. آرزومندم مورد قبول شما عزيزان قرار گيرد.

«فــــردا»

 

 

کلام شعر و شاعر

 

کلام شعر کلام عاطفه وعشق بشر است

 شعر شاعر کلام پاک چو آب کوثراست

شاعر اهینه گویائی احساسات درون

دیوان شاعر چو مکتب عرفان پرثمراست

دفتر گلشن دلهاست با واژه های مرغوب

هرسطرش اربخوانی واژه با زیر وزبر است

ماريا دارو

 

 

رستاخيز واژه به امتداد غزلی در باد

 

غزلی در باد ، گزينه شعر امروزينه يی ست از سيد ضياء الحق سخا که چندی پيش دوستانی  چند و چونهايی را بنام نقد نثار آن کردند، و من که از آوان چاپ ميخواستم چند و چونی پيرامون آن بنويسم تا ذهنم پذيرای بهتر زمزمه های آن باشد، دير شد و حالا ميخواهم بنگارم، چه با نا نويسی سر الفت ندارم،

معروف کبيری

 

 

ما کيها هستيم؟

 

ما حاصل دروغهاييم،

دروغ امنيت

دروغ حفظ ناموس

و دروغ آب و نان نمکين...

 

و آنک، کودکان ما

امام عبادی

 

 

بدنبال خوشبختی گريزپا

 

بود نبود در زیر آسمان کبود، پسرک و دخترک کوچکی زندگی میکردند که خواهر و برادر بودند، خیلی شیرین،  و خوش خلق. مادر و پدر شانرا دوست میداشتند و با کودکان همسایه ها نیز با زی میکردند و خیلی باهم دوست بودند. نام دخترک گل اندام بود و هشت سال داشت. نام پسرک جمشید و...

عزيز عليزاده

 

 

وطن

 

وطن! وطن! وطنم جان منی

زمين پر ثمر و زيب آسمان منی

بنازم آن دمن و دشت و کهسار ترا

بهشت روی زمين زان سبب  از آن منی

با آنکه دست فلک کرد مرا جدا از تو

به چشم و ديده و پيدا و در نهان منی

بهـــانه

 

 

سروده

 

سپیده های زیبا 

زبیاتر از حسن یار

بی ریا و پاک آهسته اهسته

رقص کنان فرود آمد

نقش بئست بر دل زمین

زمهر آتشین فضا

صالحه رشيدی

 

 

اميد

 

قدم بدار ومگذار

پایت روی آن طفلک عریان و گریان

 که خوابیده بخاک

 

میدانی آن کیست؟

نه ...... نه ندانستی که کیست!

جمال الدين اميری

 

 

 

 

مشت امید

سرآتش سحر سپید شده

اشک بر شانه های بید شده

لانه های درون خاکستر

مشت امید نا امید شده

امين آريبل

 

استفاده از مطالب و عکسهای « فـردا» با ذکر نشانی مأخذ مانعی ندارد

 

This website is optimised with IE6+ and a screen resolution of 1024 X 768 or higher