
دستگير نايل
|
دســــتگير نايل
از هالند
نام
آدم
من نشسته در پس دیوار،
دیوار ایام فراموشی
من شکسته قامت بیداد،
با فریاد خاموشی!
من بداغ آن کبوتر،
سالها بی آشیان ماندم
من، به یاد آرزو ها
انتظار دوستان، ماندم
انتظار آفتابم!
سر زمینم در تباهی،
در سیاهی،
میشود نابود!
من غلام آفتابم
ای تباهی،
ای سیاهی،
بعد از این، پدرود
خانه را آتش زدند!
سرو را
قامت شکستند،
تاک را از ریشه کندند
تا ننوشم، بادهء خوشرنگ،
از انگور
بی کفن آواره گردم،
تا بپای گور!
گر خدا خواهد که من،
یک آدم خوشبخت باشم
گر خدا خواهد که ما،
لایق این زنده گی باشیم،
میتوان بر ما گذاشت هم،
نام آدم را!!
دسامبر 2002
ادبی
هنری
صفحهء
اول
|