© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

      بخش اول

 

      بخش دوم

 

       بخش سـوم

 

     بخش چهـارم

 

    بخش پنجم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چشم خونین پادشاه

(بخش ششم)

 

صبورالله سیاه سنگ

Hajarulaswad@yahoo.com

 

 

نگفته های دکتور محمد حسن شرق

 

به دنبال پرسش/ پاسخهای پیشین با دکتور حسن شرق، روز بیستم جون سال 2010، نامبرده یادداشت دستنویس زیرین را به زنجیره "چشم خونین پادشاه" فرستاد. این نبشته بدون کوچکترین کاست و فزود از سوی سیاه سنگ تایپ شده است:

 

"در یکی از روزهای آخر ماه میزان سیزده سی/ اکتوبر 1951، که تازه محمد داوود از وزارت دفاع ملی و داخله استعفا کرده بود، به رهنمایی دوستش غلام حیدر خان عدالت (وزیر زراعت) به دیدن شان رفته بودم. به حیث یک محصل عسکری از نوآوری و بازپرسیهایش در اردو نادیده گرویده وی شده بودم، به پذیرش صمیمانه و با برداشت از گفته هایش در دگرگونی اوضاع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و قلع و قمع اندیشه های خرافی برای پیاده کردن نهضت نسوان و جلوگیری از نفوذ عناصر عقبگرا در مسایل ملی و بین المللی گرویده تر میشدم.

 

عقده های اجتماعی و داشتن رفقای عقده مند تر از خود م، مرا عصیانگر ساخته بود و اگر انساندوستی و رهنماییهای محمد داوود در آن روزها به دادم نمیرسید، سالها قبل به حیث "عضو نامطلوب جامعه" _به اصطلاح آنروزها_ از محیط علم و دانش رانده و بی بهره شده بودم.

 

او در آن روز و روزهای دیگر از طرح پلانهای اقتصادی جهت دگرگونی شرایط مادی مردم و تحرک معقول و مثمر در تحولات اجتماعی خصوصاً نهضت نسوان و تفکیک حکومت از سلطنت و حمایت از خواست افغانهای ماورای خط دیورند جهت تعیین سرنوشت آنان مرا در روشنی خواستهایش در افغانستان قرار میداد. شفافیت عقیده و تصمیم وی در حفظ منافع ملی و ایجاد جنبش تازه به روند سیاست خارجی کشور بود که خط مشی اوشان را صمیمانه پذیرفتم.

 

او رو به من کرد و گفت: "سوانح شما را به من گفته بودند. اما قبل از دیدن و شنیدن نظریات تان، باورم نمیشد که متعلمی با داشتن وضع اجتماعی بینهایت نامساعد توانسته باشد تحصیلات خود را از مکتب نعلبندی اردو تا فاکولته طب به طور بیسابقه ادامه دهد."

 

از اینکه گفته هایم مبین چه نکاتی بود که عمیقاً توجه شان را با وجود تفاوت عمیق طبقاتی جلب و تا جوزای سیزده پنجاه و چهار [جون 1975] به حیث همعقیده سیاسی و نزدیکترین همکار مرا رها نمیکند، تکرار آن خود ستایش است و بهتر است به اندرزها و کارنامه هایش ادامه داد.

 

او در همان روزهای اول صدارت خویش در سنبله سیزده سی و دو  [سپتمبر 1975]  مرا به حیث مدیر قلم مخصوص _به اصطلاح امروزی رئیس دفتر_ صدراعظم مقرر نمود که اعتماد و باور وی به بنده مدیریت قلم مخصوص را باصلاحیت ترین اداره در زمان صدارت شان ساخته بود.

 

به هر صورت او آنچه را قبل از صدارت در نظر داشت، برای پیاده کردنش روزانه کم از کم چهارده ساعت کار میکرد و دیگران را جهت آبادی افغانستان در کارهای طاقت فرسا تشویق مینمود. با آنهمه او از تبارز و کار خود را به روی مردم کشیدن خوشش نمی آمد و میگفت: "بهتر است مردم به روی کار حکومتها قضاوت کنند تا به گفته ها و وعده های عملی ناشده آنها."

 

واقعاً هر روزی که از حکومت شان میگذشت چیزکی هم از عقبماندگیهای کشور کاسته میشد و نوید یک افغانستان پیشرفته و سربلند به دلها پرپر میزد. عناصر ارتجاعی و عقبگرا پشت سر میرفتند و زمینه کار و فعالیت به طبقه تعلیم یافته و وطندوست و تحصیلات عالی برای مردم کشور میسر و آسانتر میشد. به طور مثال در سال سیزده سی و دو  [1975]  پوهنتون کابل دارای چهار فاکولته و بیشتر از چهار صد محصل بود. بیش از هفتاد در صد آن از باشندگان کابل و متباقی شاگردانی بودند از سرا سر کشور. به استثنای فاکولته طب، شاگردان سه فاکولته دیگر در خانه های کرایی تدریس و بعضاً لیلیه میشدند.  اما در پایان صدارت او بیش از چهار هزار محصل پسر و دختر در اتاقهای درسی و لیلیه پوهنتون که جدیداً اعمار شده بود، تدریس میشدند و زندگی میکردند. برعکس سالهای گذشته هشتاد در صد آنرا محصلین و محصلات اطرافی تشکیل میداد.

 

با همه سردرگمیها روزی جهت ادای احترام به خانه محمد داوود میرفتم، در میانه راه به اندیشه های طفلانه خود متوجه میشدم. زیرا او دوست، شوهر همشیره و پسر کاکای شاه بود، حال آنکه در باره نظام شاهی چیزهای دیگری به مغزم راه یافته بودند. به هر صورت دیگر همعقیده و متعهد با محمد داوود شده بودم، تا به پندارهای مشکل آفرین. از آنرو به خاطر آسوده و راز پوشیده به جستجوی موسا در کاخ فرعون به خانه اش رفتم. اوشان برعکس روزهای دیگر آشفته و ناآرام به نظر می آمدند و در باره حق خودارادیت پشتونها  و بلوچها و از بیعلاقگی حکومت در این باره شاکی بودند.

 

گفتم: مردم از جانب دیگر از انحلال اتحادیه محصلین، مصادره جراید ملی، غیر قانونی شدن احزاب و زندانی شدن تعدادی از منورین شدیداً از حکومت ناراضی شده اند. او فرمود: "بدبختانه خاندان ما دموکراسی را تا آنجایی دوست دارند که منافع شان را دست ناخورده حفظ کند."

 

منهم بدون اینکه بیندیشم، پرسیدم: "اعلیحضرت در باره حقوق پشتونها و بلوچها چه فکر دارند؟ زیرا بعضیها عقیده دارند که گفتار شاه در باره موضوع پشتونستان برای رفع مسئولیت تاریخی شان شکل نمایشی و ظاهری داشته، نه اینکه برای حصول آزادی افغانهای ماورای خط دیورند سلطنت خود را به خطر انداخته باشند.

 

بعد از تآمل چند ثانیه که شاید انتظار چنین سوال و جرآتی را از من نداشتند، فرمودند: "اعلیحضرت در این باره از هیچ نوع سعی و تلاش دریغ نکرده و نخواهند کرد." (به هر صورت پرسانم در باره شاه بی موقع و نا سنجیده و برای محمد داوود غیر منتظره بود.)

 

در حوت سیزده سی و یک [فبروری 1974]   دوره تحصیلی فاکولته طب تمام و دوره ستاژ به حمل سیزده سی و دو  [مارچ 1975]   شروع گردید. دوره ستاژ ما و تحصیل محصلین دیگر بدون سر و صدای سیاسی سپری گردید. در اوایل همین سال محمد داوود که از طرف اعلیحضرت به حیث رییس افتخاری سره میاشت مقرر شده بود، در احیا و رونق دادن این موسسه عام المنفعه شخصاً توجه خاص داشت. چنانچه دو خانه مقابل شفاخانه قوای مرکز و یکتعداد دکانها و اپارتمانهای شخصی خود در شهر آرا را به این موسسه بخشید.

 

در سنبله سیزده سی و دو [1975] به روزهای جشن استقلال اولین شفاخانه سیار سره میاشت را به کمک دوکتور فقیر محمد شفا استاد فاکولته طب و یکتعداد استادهای دیگر به شمول اینجانب شروع گردید. با آنکه ثمره کار آن خیلیها مفید بود اما بر داشت حکومت وقت چندان رضایتبخش نبود.

 

چند روز بعد که کار ستاژ ما تکمیل گردید وزارت دفاع ملی دوهمصنف دیگرم، دکتور آدم درمل و دکتور نیک محمد عزیزی را به حیث داکتر طب به رتبه تورن به شفاخانه قوای مرکز و دومی را در شفاخانه عسکری واقع پل محمود خان به کابل مقرر نمودند و مرا نیز به رتبه تورن به صفت داکتر طب به شفاخانه خوست ولایت پکتیا مقرر و به همان روز به آنجا اعزام کردند. به همان رتبه یی که در سال سیزده نزده [1980]  در قشله عسکری فراه صاحبمنصبان آنرا نادانسته تعبیر کرده بودند و با نا باوری از تصور آن به خود میبالیدم، به واقعیت پیوسته بود. زیرا هم صاحبمنصب عسکری شده بودم و هم داکتر طب."

 

نامه های عبدالرحیم شادان

 

دوست گرامی ....،

بعد از تقدیم سلام و احترام، امید است با اعضای خانواده و دوستان دارای صحت و عافیت باشید. نامه مورخ دهم ثور سیزده هشتاد [30 اپریل 2001] شما را دریافت نمودم. اینک به جواب سوالات تان قرار ذیل میپردازم:

 

1) پیش از سال سیزده پنجاه و هفت [1978]، به جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان در تماس بودم، زیرا یک عده زیاد افسران گارد ریاست جمهوری وابسته به جناح پرچم بودند و من در اجرای امور با آنها رابطه نزدیک داشتم.

 

بعد از کودتای ثور، از طرف هر دو جناح پرچم و خلق به عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان دعوت شدم. برای من جناحها مطرح نبود، زیرا بعد از کنفرانس وحدت مورخ دوازده سرطان سیزده پنجاه و شش [3 جولای 1977] حزب به نام حزب واحد "ح.دخ.ا" یاد میشد. روی این اصل، در سال سیزده پنجاه و هفت [1978] از طرف سازمان اولیه حزبی گارد به عضویت آزمایشی ودر سیزده پنجاه و هشت [1979] به عضویت اصلی حزب دموکراتیک خلق افغانستان پذیرفته شدم.

 

2) پیش از کودتای ثور، افسران وابسته به هر دو جناح در اردوی جمهوری موجود بودند. کدرهای جناح پرچم را شخص رییس جمهور، فقید صاحبجان و قسماً رهبری وزارت دفاع میشناختند. جناح خلق را شادروان عبدالحق علومی آمر کشف گارد، افسران پرچمی و اینجانب (عبدالرحیم شادان) که در آن زمان آمر کدر و پرسونل گارد بودم، میشناختم.

 

3) بعد از سال سیزده پنجاه و چهار [1975] اولین ضربه رهبری ریاست جمهوری و وزارت دفاع به افسران جناح پرچم وارد شد. در مرحله نخست، محترم ضیا مجید قوماندان گارد جمهوری به حیث اتشه نظامی در هند مقرر گردید. در سالهای سیزده پنجاه و پنج و پنجاه و شش [1976 و 1977]، هژده تن از افسران جناح پرچم که اکثریت شان کدرهای برجسته حزب بودند و ده تن از افسران جناح خلق، از گارد به قطعات مرکز و ولایات (وزارت دفاع) تبدیل گردیدند. البته، با آنهم تعداد دیگری از افسران هر دو جناح تا زمان کودتای ثور در بست جزوتامهای گارد جمهوری جذب گردیده و بر جا مانده بودند.

 

4) از بیست و دو نفر جناح پرچم که اکثریت شان کدرهای حزب بودند و بعد از کودتای ثور در مقامات عالیه حزبی و دولتی مقرر شدند، برجسته ترینها آتیاً معرفی میگردند:

 

- محترم ضیا مجید قوماندان گارد جمهوری/ اتشه نظامی در هند/ مدیر روابط بین المللی وزارت دفاع ملی

 

- مرحوم محترم دگرمن گل آقا خان آمر اپراسیون گارد جمهوری/ بعد از کودتای ثور ارتقا الی رتبه برید جنرال/ قوماندان فرقه هفده هرات، رییس عمومی امور سیاسی وزرات دفاع ملی و معاون صدر هیئت رییسه شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان

 

- دگرمن سید جان معاون آمریت اپراسیون گارد/ بعد از کودتای ثور ارتقا الی رتبه تورنجنرال/ موظف بخش اردو در سرقوماندانی قوای مسلح جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان

 

- شادروان عبدالحق علومی آمر کشف گارد جمهوری/ بعد از کودتای ثور ارتقا الی رتبه تورنجنرال/ رییس امنیت دولتی در قندهار، مسئول شعبه عدل و دفاع کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان

 

- محمد عزیز حساس قوماندان تولی تشریفات گارد جمهوری/ بعد از کودتای ثور ارتقا الی رتبه دگرجنرال/ قوماندان گارد جمهوری، معاون قوماندانی حربی پوهنتون، رییس اداره 10 وزرات امنیت دولتی

 

- جگتورن سید حسن رشاد قوماندان کندک دوم گارد/ بعد از کودتای ثور ارتقا الی رتبه دگروال/ آمر امنیت ستر درستیز

 

- دگرمن محمد نادر خان وردک قوماندان کندک تشریفات گارد جمهوری

- جگرن دستگیر خان معاون آمریت مخابره گارد جمهوری

 

- یک تعداد افسران پایین رتبه و خوردضابطان که بعد از کودتای ثور وظایف بزرگ، باارزش و خطیری را انجام دادند و به اخذ مدالها ونشانهای دولتی نایل گردیده اند.

 

تعداد افسران جناح خلق به چهارده نفر میرسید. آنها هم به نوبه خود بعد از کودتای ثور وظایف بزرگ نظامی را در گارد خلق و قطعات قوای مسلح انجام داده اند.

 

5) پنجشنبه هفتم ثور [27 اپریل 1978] به اساس هدایت وزارت دفاع در قطعات و گارنیزیونهای مرکز و ولایات به مناسبت گرفتاری و به زندان انداختن رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان جشن شادی و سرور برگزار گردیده بود. همه قطعات به شمول جزوتامهای گارد بعد از ساعت نه قبل از ظهر، سرگرم جشن و شادی بودند. ساعت یازده بجه قبل از ظهر، وزارت دفاع به قطعات مخصوصاً به گارد جمهوری امر داد که از ریاست جمهوری گارد و ارگ دفاع کنند. زیرا تانکها، ماشینهای محاربوی و زرهپوشهای قوای پانزده و قوای چهار زرهدار از وضع الجیش دایمی برامده و به سوی شهر در حرکت اند.

 

فقید صاحبجان با دریافت فرمان وزارت دفاع، حالت اضطراری را اعلان کرد و امر داد که همه جزوتامهای گارد برای دفاع از ارگ، ریاست جمهوری و گارد آماده گردند.

 

جزوتامهای گارد، با پرسونل و سلاح داخل تشکیل که قبلاً به حالت احضارات درجه یک نظامی درآمده بودند، در کمترین فرصت (سه و نیم دقیقه) در میدان اجتماع جمع شده و از آنجا به صورت فوری به طرف مواضع دفاعی حرکت کردند. آنها پس از اشغال مواضع، به دفاع پرداختند.

 

همه افسران خلقی و پرچمی در آغاز با جزوتامهای مجهز با سلاح و تجهیزات حربی در محلات و مواضع تثبیت شده (که قبلاً روی خریطه ها تثبیت شده و بارها در اوقات احضارات درجه یک و اوقات نورمال اشغال مواضع را تمرین کرده بودند) به دفاع از ارگ، گارد و ریاست جمهوری پرداختند.

 

در همان لحظات اول هنگامی که تانک شماره 815 قوای پانزده زرهدار بر تعمیر وزارت دفاع و دروازه شرقی ارگ فیر کرد، شادروان محمد سرور خان قوماندان کندک اول گارد جمهوری (مسئول دفاع جناح شرقی گارد و ارگ) به موظفین و قوماندانان جزوتامهای مربوط خود چنین امر داد: "تانکها و ماشینهای محاربوی قوای پانزده و قوای نمبر چهار زرهدار را که به طرف گارد، ارگ، ریاست جمهوری یا وزارت دفاع ملی نزدیک شوند و فیر کنند، فوراً هدف راکت اندازها قرار دهید و نابود سازید."

 

قوماندانان جزوتامها با پرسونل (سربازان) فوراً بر تانکها و ماشینهای محاربوی با راکت اندازهای خفیف فیر کردند و تانکی را که بر وزارت دفاع و دروازه شرقی ارگ آتش کشوده بود، از حرکت باز داشتند. آنها ماشینهای محاربوی را که در مقابل قراول گارد، مقابل دروازه شرقی ارگ و مقابل دروازه سلامخانه (مربوط قطعه عمر شهید و قوای چهار زرهدار) بودند، با مرتبات شان از بین بردند و طعمه حریق گردانیدند.

 

در دوام روز هفتم ثور، شهید دگرمن محمد سرور خان و یک عده افسران مجهز با سلاح در سرک مقابل گارد و ارگ داخل شده و 64 نفر پرسونل تانکهایی را که توسط فیرهای پیهم راکت اندازهای گارد از کار بازمانده بودند یا جرئت حرکت به طرف ارگ و گارد را نداشتند، پیاده ساخته و تحت نظارت جدی حبس کردند. آنها تا ساعت شش صبح فردای آن روز که گارد تسلیم میشد، همانجا ماندند.

 

6) از آنجایی که دستور کودتای نظامی از طرف جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان صادر نگردیده بود، افسران جناح پرچم تا ساعت هفت شام، نسبت عدم موجودیت ارتباط، از چگونگی موضوع اطلاع نداشتند، زیرا همه ارتباطات تلفونی گارد و ریاست جمهوری قطع گردیده بودند. آنها به دستگیر خان معاون آمریت مخابره وظیفه دادند تا از گارد خارج شده و بعد از کسب اطلاعات کامل دوباره برگردد.

 

دستگیر خان با قبول هر گونه خطر، از طریق آبراه زیر دیوار ارگ بیرون شد. او پس از به دست آوردن معلومات، ساعت هفت شام برگشت و افسران جناح پرچم را از کودتای بخش نظامی حزب دموکراتیک خلق افغانستان مطلع ساخت. بعداً افسران جناح پرچم در جهت تقویت بخش نظامی حزب قرار گرفتند. همچنان، قوماندانان جزوتامهایی که اکثراً مربوط به هر دو جناح حزب بودند، دست از دفاع کشیدند و به نفع حزب به فعالیت آغاز کردند.

 

7) فقید صاحبجان در محل قومانده (قرارگاه قوماندانی) گارد موجود بود و بعضاً در قصر گلخانه ریاست جمهوری نزد ریس جمهور رفت و آمد داشت. قوماندان کندکها، تولیها و بلوکهای مربوطه از مواضع شان دفاع میکردند.

 

بعد از ساعت شش شام، طیارات قوای هوایی بر فراز گارد ریاست جمهوری رسیدند و مواضع جزوتامها مخصوصاً تولی دافع هوا (ستریلا 2M) واقع در جوار برج ساعت باغ دلکشا و قسمتهای دیوار جنوبی ارگ را تحت آتش قرار دادند. در اثر آتش ماشیندارهای طیارات بریدمن سلطان احمد چوپان در باغ دلکشا (موبوط تولی دافع هوا/ ستریلا 2M) به شهادت رسید.

 

پس از ساعت هفت شام، طیارات بم افگن بر همه مناطق گارد، ارگ و باغ دلکشا انداخت بمها را آغاز کردند. در نتیجه، بعضاً دیپوها در داخل ارگ آتش گرفتند و به خاکستر مبدل شدند.

 

از چهارراههای آریانا، پشتونستان و هوتل کابل بر تعمیر گارد و ارگ فیرهای متعدد و پیاپی تانکهای قوای پانزده زرهدار صورت میگرفت. در اثر همین فیرها نیم بدنه تعمیر شفاخانه گارد جوار "د افغانستان بانک" از بین رفت.

 

بعد از ساعت هشت شام، جناح خلق حزب دموکراتیک خلق افغانستان، به نام اینکه قطعات متعرض داخل باغ دلکشا شده و میخواهند از آن طریق به ارگ و گارد داخل شوند، دگرمن محمد سرور خان قوماندان برجسته و فعال کندک اول گارد را به گوشه یی برده و به شهادت رساندند. (او با جزوتامهای مربوطه اش از جناح شرق ارگ، گارد و ریاست جمهوری سرسختانه دفاع میکرد.)

 

پس از ساعت ده شب، به دستور حزب، تبلیغات موثری راه انداخته شد: "اگر گارد جمهوری تسلیم نگردد، هدایت داده شده که بمهای 500 کیلوگرامی بر گارد و ریاست جمهوری پرتاب شوند تا همه با خاک یکسان گردند."

 

ساعت چهار صبح هشتم ثور [28 اپریل 1978] سردار محمد داوود؛ صاحبجان قوماندان گارد، سید جان معاون اپراسیون گارد و عبدالحق علومی آمر کشف گارد را احضار کرد و با توجه به نرسیدن کمک سایر قطعات به ارگ و بیهودگی مقاومت چنین گفت:

 

"نمیخواهم جوانان تلف شوند. برای اینکه جوانان بیشتر از این تلف نشوند، گارد را تسلیم دهید. من تسلیم نمیشوم، زیرا در تمام وظیفه داری در پستهای وزارت دفاع، صدارت و ریاست جمهوری مصدر خدمات صادقانه به مردم و وطنم شده ام. هیچگاه به افغانستان و مردم افغانستان خیانت نکرده ام. هرگاه مسئولیت یا جرمی داشته باشم، مرا در دادگاه مردم افغانستان محاکمه کنند."

 

به تاسی از هدایت رییس جمهور و امر قوماندان گارد، بعد از ساعت چهار صبح بیرق سفید بر فراز برج ساعت (دروازه شرقی) ارگ برافراشته و تدابیر تسلیمی گرفته شد.

 

8) سردار محمد داوود را بارها و بارها در قصر گلخانه، هنگام بازدید از پروژه های ساختمانی و در جریان سفرها به کشورهای عربی، یوگوسلاوی، سویس، ترکیه، هند و پاکستان دیده بودم. برخوردش نهایت صمیمی و جرئت دهنده بود.

 

وقتی که صاحبجان واسطه انتقال رییس جمهور از ارگ به سفارت فرانسه (یا هر جای دیگر) را در مقابل قصر گلخانه آماده ساخت، روحیه شخص محمد داوود عالی بود. (او خارج شدن از ارگ را رد کرد.) اما روحیه همراهانش مخصوصاً هیئت کابینه که همان روز در جلسه وزرا اشتراک داشتند، ضعیف بود.

 

اگر سوالاتی دیگری هم داشته باشید، با آنکه یادداشتهای خود را از کابل نیاورده ام، در چوکات گارد، ارگ و ریاست جمهوری معلومات خواهم داد. والسلام. عبدالرحیم شادان، جرمنی، شش سرطان سیزده هشتاد [27 جون 2001]

 

نامه دوم

 

محترم ......،

بعد از تقدیم سلام و احترام، امیدوارم با خانواده محترم و دوستان دارای صحت و عافیت باشید. نامه مورخ هفتم عقرب سیزده هشتاد [29 اکتوبر 2001] شما را دریافت نمودم. اینک نکاتی که در زمینه به خاطر دارم، توضیح داده میشوند:

 

1) به اساس دستور سردار محمد داوود رییس جمهور و آمر قوماندان گارد جمهوری هیئتی جهت بررسی امور حسابی و عایداتی املاک محمد ظاهر، شاه سابق افغانستان به ترتیب آتی تعیین و توظیف گردیدند:

 

محترم محمود لطیف سابق معین شخصی محمد ظاهر شاه که در آن زمان موقتاً پیشبرد امور ریاست اداری ریاست جمهوری را به عهده داشت: رییس هیئت/ عبدالرحیم شادان مدیر پیژند گارد جمهوری: معاون و عضو هیئت/ محترم آقا محمد آمر مخابره گارد جمهوری: عضو هیئت/ محترم ... (اسمش را فراموش کرده ام) محاسب لوژستیکی: عضو هیئت

 

هیئت وظیفه گرفتند امور حسابی دفتر مدیریت قلم مخصوص و املاک (کاریز میر و دره آجر) را از نزدیک تفتیش، کنترول و بررسی کنند.

 

2) اعضای خانواده شاه سابق قبل از کودتای سرطان [جولای 1973] با اعزاز و اکرام به خارج سفر میکردند. در اتاق VIP میدان هوایی و کنار طیاره، به جز مامورین عالیرتبه و آمر امنیت میدان هوایی کسی نمیتوانست به آنها نزدیک شود. بعد از کودتا، زمانی که شاه خانم و سایر اعضای خانواده میخواستند به روم سفر کنند، بکس اموال شان با بی اعتنایی توسط یک افسر پایین رتبه ضبط گردید.

 

صندوق آهنی اموال جنسی و نقدی خانواده محمد ظاهر شاه به اساس هدایت قوماندان عمومی ژاندارم و پولیس وزارت داخله وقت، از طرف مسئولین قوماندانی امنیه میدان هوایی کابل توقیف گردید. این بکس به اساس هدایت ریاست جمهوری از میدان هوایی به "د افغانستان بانک" انتقال یافت و در آنجا نگهداری میشد. اموال مذکور از طرف محترم محمود لطیف، عبدالرحیم شادان، فقید صاحبجان، محترم محمد موسا عظیمی که در آن زمان معاون "د افغانستان بانک" بود، امضا، مهر و نشانی گردید.

 

3) در ماده 24 سند بررسی آمده است: "بکس چرمی نصواری دستی که در جوف آن جواهرات و زیورات میباشد، به وزن یازده کیلوگرام معه بارجامه سربسته، از طرف هیئت قبلی وزن و نشانی و امضا گردید."

 

4) هنگامی که هیئت بکس را باز کرد، دیدم در داخل آن زیورات از قبیل لاکتهای طلایی و دانه نشان، انگشترهای مختلف النوع و گوشواره ها در جوف بکس گنجانده شده بودند.

 

یک مقدار دالر (اندازه و مقدارش را فراموش کرده ام) که در میان پاکتها و قسما در جوف بکس چرمی با زیورات گذاشته شده بود، نیز در میدان هوایی از نزد اعضای خانواده شاهی گرفته شد.

 

5) پس از یک سال و چند ماه، این اموال و اسعار بعد از تثبیت اعضای خانواده و مهر و نشانی و امضای هیئت، به نام و آدرس هر یک در پاکتهای جداگانه از طریق محمد علی سلیمان (نماینده خانواده شاهی) که در آن زمان در ریاست تشریفات وزارت خارجه اجرای وظیفه میکرد، به روم/ ایتالیا انتقال داده شد. (مقدار آن اسعار مختلف بود: از 500 و 600 تا 820 و 1100، و زیادترین آن 1800 دالر)

 

6) در سال اول و دوم جمهوریت [1973 و 1974] به استثنای بکس زیورات اموال داخل صندوق و اسعار داخل بکس چرمی، مبلغ دیگری به محمد ظاهر و خانواده اش ارسال نشد. در اواخر سال سوم و شروع سال چهارم جمهوریت [1975 و 1976]، با در نظرداشت مشکلات اقتصادی محمد ظاهر، از عایدات املاک و اسهام بانکی خودش ماهانه دوهزار دالر برای مصارف خانواده شاهی به روم انتقال داده میشد. همچنان قیمت اسهام بانکی شاه در سال سیزده پنجاه و پنج [1976] طی چک انتقالی به او فرستاده شد.

 

7) بر علاوه یک جلد کتاب قلمی در دفتر کار پادشاه، نسخ خطی و کتب قدیمی و با ارزش دیگر نیز در کتابخانه محمد ظاهر موجود بود. همه آنها تحت نظر هیئت منظم و مکمل از نمایندگان وزارت اطلاعات و فرهنگ، آرشیف ملی و نماینده های ریاست دفتر، ریاست جمهوری و گارد به آرشیف ملی انتقال داده شدند.

 

8) در پاسخ به این پرسش که آیا میشد کودتای ثور [اپریل 1978] را ناکام ساخت، باید گفت: با آنکه پرسونل گارد جمهوری تا ساعت چهار صبح روز هشتم ثور [28 اپریل 1978] سرسختانه از گارد، ریاست جمهوری و مواضع شان دفاع کردند، با موجودیت تعداد زیاد اعضای حزب در گارد، مقاومت در برابر قوای مسلح و ناکام ساختن کودتا ناممکن بود.

 

در واقع، با در نظرداشت همین اصل، سردار محمد داوود هدایت داد: "گارد را تسلیم کنید تا جوانان تلف نشوند..."

 

در سالهای بعد، هرگاه مداخلات کشورهای بزرگ جهان چون امریکا، چین، ممالک عربی، ایران و پاکستان در امور داخلی افغانستان صورت نمیگرفت و تضادهای درونی و جناحی حزب دموکراتیک خلق افغانستان حل میشد، قوای مسلح افغانستان آنقدر نیرومند و مجرب شده بود که در 1992 دولت را بدون کوچکترین مقاومت تسلیم نمیداد."

 

به آرزوی پیروزی تان. والسلام. عبدالرحیم شادان، جرمنی، بیست و یکم عقرب سیزده هشتاد [12 نوامبر 2001]

 

[][]

ریجاینا/ کانادا

بیست و سوم  جون 2010


               

         

 

                                                       «»«»«»«»«»«»   

 

 

 

         ________________________________________________________


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول