Updated : 25 - September - 2005

 

مرجانی از خوابگاه

 

خوابگاه، گذری از گذر های بسيار قديمی کابل است. سالها پيش خانهء ما که ديوار هايی به بلندی چندين قد آدم داشت و بی شباهت به چاهی نبود، در اين گذر واقع شده بود.

من در ميان همان چاه و همان سرای تنگ و کوچک چيز های زيادی آموخته و ياد گرفتم...

اکرم عثمان

 

 

روشنای درون

 

خموشی پيشه خواهم کرد

چونان جانوری که نتواند سخن گفتن

 

مانند بيهودگی رهايم کن در ميان سبزه زار

و بگو: "بمير، ای روباه بمير"!

تا بدانم که در اندرونم چيست

برگردان: صبورالله سياه سنگ

 

 

"فاصله" و چند سرودهء ديگر

 

چه مغرور

            چه سربلند

از وعده گان نور و آيينه می آيي

و صدای گامهايت

در اقصای کهکشانی ميپيچد

که هزار سال نوری از من فاصله دارد

پرتو نادری

 

 

چراغ خانهء خورشيد

 

چراغ خانهء خورشـــید مرده است امشب

به باد های یله جان ســـــپرده است امشب

به تیغ و تیر و تبر می زند گلــــــــستان را

مگر که دیوِ تهاجم چه خورده است امشب

و ابر دستِ ســــــــیاهش میان غرش رعد

گلوی روشن مه را فـــــشرده است امشب

عزيزالله ايما

 

 

بی يار ماييم

 

خدايا رحمتي كن

             بده ياري كه زاريم

                            كنون بي يار ماييم

مثال رمهء گوسفند

                  چنان خسته چنان در بند

كنون حيران و سرگردان

زهره سحر

 

 

پارلمان

 

پارلمان ای پارلمان

تويی چنين تويی چنان

رخشنده مثل نوری تو

زيبا مثال حوری تو

خُم شراب در کرسی ات

عصارهء انگوری تو

ناتور رحمانی

 

 

سلطان سکندر

 

بود نبود در زیر آسمان کبود، بغیر ازخدا کسی نبود، بابه خارکشی بود که هـفـت پسرداشت، او از بانگ صبحگاهی الی تاریکی شام از دشت ها و کوه ها خار و بُـته جمع آوری میکرد و به شهر برده میفروخت تا برای خانواده اش لقمهء بخورونمیرنان  شده باشد. اما گذشت  زمان و ستم روزگار...

عزيز عليزاده

 

 

سپيده ام گذرا بود...

 

سپیده ام گذرا بود - رفت، بی سحرم کرد

و، روشنایی فرومرد، شب، دوباره سرم کرد

بجرم اینکه تو؛ دیشب به خواب چلچه دیدی

خزان به چنره ام بست؛ تگرگ دربدرم کرد!

همو که چهره ی سبزم همیشه در نظزش بود

پس از تطاول پاییز خیال رهگذرم کرد!

داوود درياباری

 

 

انتظار

 

در دهکده سبز

وزش باد

پيکر درختان بيد را نوازش ميداد

در قطار درختان

و خروش امواج دريا

محو زيبايي طبيعت شده بودم

صالحه رشيدی

 

 

 

 

 

 

عبقريان

 

او بيهوده می پنداشت همه کسان خانواده استعداد مافوق و خارق عادت دارند. از اينجاست که واژهء عبقريان در گفتگو های نيمه جدی و نيمه هزل ما بی مقدمه و بی ارادهء هيچ يک از دو تا، جا گرفت. او بلکه تا دير ها نميدانست چنين يک کلمهء وجود دارد. در ذهن او، در سردابهء عنعنات پارينی که از...

محمد موسی شفيق

 

 

سوسن سپيد

 

 نخستين چيزی كه ديده ها را به تماشای خويش فراميخواند،  سر دخترك بود، كه با چشمان از حدقه برآمده و فرياد خفه شده درگلو، از زيرگِل بالا آمد. نامش اَزُوسِنه  بود، يعنی سوسن سفيد.

در ميان گورستانی از گل ولای كه بوی مرگ، تمام لاشخواران را از دوردستها...

مترجم: حميرا مولانازاده

 

 

"لرزه" و چند سرودهء ديگر

 

مرگ

دم

دم

در شهر طبل میکوبد

گلوله

بیم

سميع حامد

 

 

بازيهای بی پايان

 

هنگامی که کهکشانها به دوردستها ميروند، کاينات با ساختن کهکشانهای ديگر، از مواد تازه، جبران ميشود. برای برقرار نگهداشتن ميانگين انبوههء کاينات، بسنده است در هر 250 مليون سال، يک اتم هايدروجن ساخته شود. اين تيوری در برابر فرضيه يی که ميگويد کاينات...(نوشتهء Italo Calvino )

برگردان: صبورالله سياه سنگ

 

 

آرزو

 

مــــــرا به طـــــرف گلستان خود بیا و ببر

مـــرا به روضهء رضوان خـــود بیا و ببر

زبان مـــــــرغ دل  بی نوا  چـــــو میدانی!

مــــرا به ملک سلیــــمان خـــــود بیا و ببر

دلــــــم ز ظلمت و بی مهری فلک بشکست

مـــــرا به مهر درخشــــان خـــود بیا و ببر

سميع رفيع

 

 

اعتماد

 

مدير عارف دويده دويده خوده به اطاق مجلس رسانداو فکر ميکرد سرش ناوقت شده،از درز  دروازه  به داخل نگاه کرد ، ديد که دست رئيس در رای  گيری کدام شی بالا است، دست مدير عارف همان جا در دهليز اتومات  بلند شد بعد از تک تک و اجازه داخل اطاق مجلس شد...

محمود نظری

 

 

آتش

 

دیدار نیست، محو تماشا شدی غزل

در امتداد راه چه بی پا شدی غزل

خندیدن نوین تو زیباست، باز شو

نه که دوباره باز معما شدی غزل!

دست دعا گرفته دگر باره اهل دل

بنما که بانگ سبز خدایا شدی غزل

معروف کبيری

 

 

روز پايان جهان

 

روز پایان جهان
روز آغاز جهان دیگری
همه روز است اگر باهوشی

چون یکی دیده ببندد پر سوز
دیگری دیده گشاید آن روز

افران بدخشانی

 

 

سيمنای منطقهء ما

 

(پيوسته به گذشته) در دوره سینمای جنگ بیشتر محصولات سینمایی ایران که تحت کنترول شدید وزارت ارشاد قرار داشت با سناریو های مربوط به ساختن فضای جنگی به بازار و تلویزیون می آمد.سناریو های خانوادگی به حد اقل رسید و تنها پدیده ای که در جنب مقوله جنگ ...

سيد بصير مجاب

 

 

 

 

 

 

استفاده از مطالب و عکسهای « فـردا» با ذکر نشانی مأخذ مانعی ندارد

 

This website is optimised with IE6+ and a screen resolution of 1024 X 768 or higher