نصير مهرين

 

 

برای خواندن

پيام های ارسالی

روی نام نويسنده

 کليک کنيد


دکتور سيد مخدوم رهين

 

دکتور محمد اکرم عثمان

 

علی اکبر شهرســتانی

 

انجمن امداد و بازسازی
افغانستان در اتريش

 

لطـــيف ناظمـــــــی

 

بشـــيرســــــــخاورز

 

نصـــــير مهــــــرين

 

صبورالله سياه سنک

 

شـــــريف ســـعيدی


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کاتب فيض محمد

تاريخ نگار نستوه

 

 

نصير مهرين

 

 

 

بيش از هفت دهه، از روز مرگ تاريخ نگار نستوه، کاتب فيض محمد هزاره ميگذرد. باآنکه در طی گذشت اين زمان طولانی، بسی کتاب های در گسترهء تاريخ افغانستان انتشار يافته است، اما به گواهی شواهد و اسناد در دست داشته، ماحصل زحمات قلمی کاتب بزرگوار به ويژه اثر قابل دسترس برای مردمان بيشتر، يعنی سراج التواريخ شکوه و آوازه يی دارد که آنرا در صدر تاريخ های طرف رجوع به دوره طرف نظر می نشاند. می پندارم که چند ويژه گی در کارکرد قلمی کاتب، مانند کارکرد های هر نويسنده و متفکر و انسان متبارز ديگری، برازنده گی دارد. کارکرد قلم مؤرخی که در زير سايه استبداد می نوشت، آن هم چنان استبدادی که شخص امير خودکامه خط به خط اثر او را ملاحظه می کرد؛ و در کار زحمت و نوشت، هنرمندانه، درنده خويی ها و بی دادگری ها را تصوير ميکرد، و يا قرار داشتن در محدودهء امکانات و اسنادی که فراوان نبوده است، دقت نظر و امانت داری را رعايت کرد، باری بدون ترديد، شکوه و نام آوری، جلوه های تابنده و ديرپای می يابد. سبک روان و سليس نگارش، بهره گيری از مطالعات و ذخاير ادبی و لفظی چاشنی دل انگيزتر به کارکرد های قلمی او می بخشد. وقتی چنين انسانی، مکنونات و گفته نشده های عرصه قلم را با قدم های خجستهء استبداد ستيزان آزاديخواه، پيوند داد و در واقع سر عزيز را، هردم آمادهء فدای شريفترين آرزو ها در کف نهاد؛ بُعد نام آوری و تحسين شخصيت اش در تاريخ برای آنانی که در پی دريافت چنان ارزش ها هستند مسلم است که فزونی می يابد.

اما نکتهء ديگری هم اينجا قابل تأمل است که چگونه می توان سايه اثرات شوم يا تذکرات ناخوشايند و وصف استبداد را که در پاره يی از صفحات کتاب وجود دارد، در کنار ديگری نشاند و برای دريافت انگيزه های آن به داوری نشست؟ فکر می شود هنگام مکث به کار های آن بزرگوار به خصوص اگر در نشست ها و محافلِ تبجيل و توصيف، انگيزه سؤ سياسی و تعارفاتی که حيثيت نبشتن بر يخ و نهادن مقابل آفتاب را دارد راه نداشته باشد و انگيزه، سره کردن از ناسره ها باشد و تداوم و رشد تاريخ نگری و تاريخ نگاری، کار کاتب غنای بيشتر حتا در تشخيص ويژه گی های تاريخی استبداد در تاريخ معاصر افغانستان می يابد. با اتخاذ چنان متود کار، دامنه نقد بهتر و دقيقتر تا قلمرو چند دههء پسين که با تاريخ نگاری های متأثر از نياز متجاوزين و استبداد ستايی و تاريخ نگاری های توجيهی نيز معرفی می شوند، کشيده شده و در يافتن حقيقت کمک می کند. در اين زمينه و با اين منظور که انگيزه و عوامل نگارش ملزمات تحکيم و تداوم حاکميت جابرانه را در نظر داشته اند؛ انگيزه شناخته شده است. در واقع با چنان ارزيابی به دشواری های تاريخ نگاری و شهامت تاريخ نگارِ آزاده خوی، که خودفروش نبوده است، پی می بريم. مؤرخی که به منظور ارايه تصوير های واقعی، ناچار به پذيرش ديکته های استبداد و گنجانيدن نکات جعلی و قضاوت های نادرست نيز بوده است.

اما اکنون حين مکث به آن نياز ها که خواستگاه های جداگانه داشتند، و گونه يی از تلفيق غيردلخواه مورخ شهير و عزيز با خواسته امير و اعوان و انصار را گرفته، می توان آنرا بيرون آورد.

اين مامول با توجه به نياز بازنگری به تاريخ و منجمله تاريخ افغانستان معاصر بدست آمدنی است و کمکی است در بازآفرينی واقعيت های پيشينه تاريخ ما.

آرزو می رود، محفل جاری در لندن، که يقيناً تجارب محافل مختلف را با خود تواند داشت، با اتخاذ تصميمی مبنی بر تقسيم کار غرض نقد، به نوبه دريچه يی را بگشايد به سوی دسترسی به چنان نياز ها. به اين ترتيب آنچه کاتب فيض محمد هزارهء بزرگوار و قابل تحسين و تکريم را مورد اعجاب بارآورده است، به کار پيشرفت در عرصه تاريخ نگاری در افغانستان نيز کمک شايسته و بايسته يی باشد.

 

 

 

28 اسد 1383 خورشيدی

هامبورگ ، جرمنی

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

صفحهء اول