لطيف ناظمی

 

 

برای خواندن

پيام های ارسالی

روی نام نويسنده

 کليک کنيد


دکتور سيد مخدوم رهين

 

دکتور محمد اکرم عثمان

 

علی اکبر شهرســتانی

 

انجمن امداد و بازسازی
افغانستان در اتريش

 

لطـــيف ناظمـــــــی

 

بشـــيرســــــــخاورز

 

نصـــــير مهــــــرين

 

صبورالله سياه سنک

 

شـــــريف ســـعيدی


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کاتب را به حق بيهقی روزگارش خوانده اند

 

 

 لطيف ناظمی

 

 

 

ملا فيض محمد کاتب، از سردمداران فرهنگ سرزمين مان و از پيشگامان تاريخ نويسی راستين در سدهء پسين است.

او از ميان چنان مردم فرودست و ستمکشی برخاست که شمار فراوانی از تبارش، سر های شان را به کله منار های امير خودکامه بخشيده بودند تا عطش سيری ناپذير امير مستبد را در خونريزی و انتقامجويی فرونشانده باشند.

در بحبوحهء همان سالهايی که سکونتگاه طايفهء محمد خواجه رخ به ويرانی نهاده بود، خانواده های بازمانده، از روستای رزوسنگ راه ناور غزنين را پيش گرفتند و فيض محمد کوچک نيز با پدر که از زندان رها شده بود، به همين سرزمين کوچيد.

او دانشهای پايه را در توابع غزنين فراگرفت و برای کسب علوم متداول زمانش به قندهار و لاهور شتافت و از منطق و هيأت و نجوم تا حکمت و کلام و فقه و اصول را آموخت و در ادبيات تازی و فارسی دری نيز تسلط يافت.

زبانهای دری و پشتو را که ميدانست، اردو و انگليسی را نيز در حد ضرورت و برای بهره گيری از منابع اين زبان ها، فراگرفت.

خامه يی توانا و خطی خوش داشت اما آنچه او را در فرهنگ مان يکه تاز و بلند آوازه ميگرداند، تاريخ پردازی او بود که از وی سيمايی پرغرور و تابناک ميساخت و قلمزن فاضل و هوشمندی.

بيگمان پس از وی کمتر تاريخ نويسی را ميتوان ديد که از آثار بی بديل وی سود نجسته باشد و از پژوهشهای ژرف و ممتع وی در عرصه تاريخ نگاری بی نياز مانده باشد.

قلمزنی پرکار و پژوهندهء کثيرالتأليف بود که کوهی از نبشته هايش گواه بر اين ادعاست. او تاريخ را با خردورزی هوشيارانه، نه با غرض ورزی محيلانه نوشت و تيزهوشی مدبرانه و باريک بينی اعجاب انگيز وی، در لابلای آثار برجای مانده اش از سراج التواريخ و تحفته الحبيب تا تذکرالانقلاب و امان الانشاء و نژادنامهء افغان و فيضی از فيوضات  و ديگر آثار پديدار است.

کاتب را به حق بيهقی روزگارش خوانده اند که بازگويی حقيقت را در تاريخ، پيشهء خويش ساخته بود و آزادگی را منش خويش و گويا پيمان بسته بود که خامه اش را هرگز با دروغ و گزافه و مسخ واقعيت نيالايد.

او حقايق نگفته را با دليری شگفتی انگيزی باز نوشت و چون تاريخ پردازان بُزدل و مزدور به معامله گری در اين امر شريف تن نداد.

هرچند کتاب ارجمند سراج التواريخ را در دربار و زير مميزی امير دورانش نوشت، اما هرگز به املای امير و پيرامونيان چاپلوس وی، کتابش را قلمی نکرد و زير ضرب و شتم و تازيانه و شلاق، آثاری برجای نهاد که تابناکترين و شفاف ترين تصاويری از رخداد های روزگار اوست.

هرچند امير شکاک، صفحه صفحه، سطر سطر و واژه واژهء نبشته های او را بازنگری ميکرد، اما کاتب توانست گاهی صريح و عريان و زمانی بالکنايه و با بهره گيری از شگرد های ادبی، آنچه را که حقيقت ميپنداشت بازگويد و جعل و دروغ و گزافه را برنتابد.

هواه خواه آزادی و مشروطيت بود و پشتيبان جنبشهای پيشرو زمانش و اگر به بهای هواداری آزادی و تجدد انديشه، به زندان هم ميافتاد باکی نداشت.

از خجستگی های صاحب اين قلم آنست که هنگام اشتغال خويش در رياست فرهنگ در اثر مفاهمه و گفتگو های پيهم با علی محمد فرزند کاتب فقيد، توانست موافقت وی را در فروش آثار پدرش به دست آورد و هفتاد وشش قلم از آثار کاتب را در (3267) صفحه به بهای معتنابهی خريداری کند و به آرشيف ملی بسپارد تا باشد که اين گنجينه، چراغ فروزنده يی در عرصهء تاريخ نويسی و پژوهش، فراراه انديشمندان گردد.

تبجيل و بزرگداشت از کاتب، بزرگداشت از حقيقت، آزادی و تاريخ است و کسانی که ياد او را زنده ميدارند، ياران راستين حقيقت و آزادگی اند.

ياد اين فرهيختهء نستوه و دانشمند آزاده گرامی باد که تنديس بشکوه وی در ايوان تاريخ همواره افراشته خواهد ماند.

 

فرانکفورت 23 اگست 2004

 


 

 

 

صفحهء اول