© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمود جعفری

 

 

 

بخش های گذشته

 

بخش اول

بخش دوم

بخش سوم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمود جعفری

کابل

 

 

 

 

آموزش شعر

 

پيوسته به گذشته

 

بخش چهارم

 

 

ايجاز

 

 

 

 

ايجاز چيست؟

 

يكی از لوازم شعر، ايجاز است. ايجاز يعنی بيان مفاهيم بسيار، در كلمات كم. به تعبير ديگر گنجاندن بحر، در كوزه. اصلا شاعری را می توان موفق خواند كه بتواند از عهدهء اين عمل برايد. پيام بسيار را در جملات اندك بيان نمايد. مثلا؛ "من كتاب "بينوايان" را از اول تا آخر مطالعه كردم"، جمله ايست كه ايجاز در آن رعايت نگرديده است؛چرا كه با وجود ضمير متصل "م" در كردم، كلمه "من" اضافی به نظر می رسد. همچنان وقتی اسم "بينوايان" ذكر می شود، كلمه كتاب زايد می باشد. و نيز كلمات "از اول تا آخر" اضافه است زيرا هنگامی كه گفته می شود كه بينوايان را مطالعه كردم، ديگر نياز به آوردن " از اول تا آخر" نيست. در ضمن می توان به جای دو كلمهء "مطالعه كردم"، يك كلمه "خواندم" را گذاشت. بدين ترتيب جمله طولانی ده كلمه ای، اختصار می يابد به يك جمله سه كلمه ای "بينوايان را خواندم".

يا مثلاً در اين شعر:

ديدم كه زندگان همه مرده اند

و مردگان، بيدارند

كف می زنند و فاتحه می خوانند

ديدم كه در تمام خيابان

يك تن نيست

كه روز نامه بخواند(33)

كلمات " كه زندگان همه – ند - در تمام خيابان، يك تن نيست، كه" حشو به نظر می آيند. اين شعر را می توان به اين صورت خلاصه ساخت بدون اينكه خللی به معنای آن وارد آيد:

ديدم مرده اند

مردگان، بيدار

كف می زنند و فاتحه می خوانند

ديدم

يكی روزنامه نمی خواند.

 

انواع ايجاز

 

ايجاز در يك دسته بندی به دو نوع تقسيم می گردد:

 

الف. ايجاز افقي

ايجاز افقی، ايجازی است كه شامل كلمات و جملات يك مصراع يا يك بيت می گردد، مانند:

نجوا كنان به زمزمه سر گرم

مرديست با سرودی غمناك

خسته دلی، شكسته دلی، بيزار

از سر فكنده تاج عرب برخاك(34)

مصراع اول كاملا اضافی است. هيچ بار معنايی را بر دوش شعر نگذاشته است. "مرديست" در مصراع دوم و "شكسته دلی، بيزار" در مصراع سوم، و "بر خاك" در مصراع چهارم، حشو و اضافه می باشد. شاعر می توانست همان پيام را در عبارت مختصر بيان نمايد.

 

ب. ايجاز عمودي

منظور از ايجاز عمودی، ايجاز در كليت شعر است. گاهی ممكن است شعری در مصراع ها و ابيات خويش زوائد نداشته باشد اما وقتی در تماميت آن نظر می كنيم آن را شعر غير موجز می يابيم. به اين معنا كه شاعری  پيامی را که باید در كلمات كمتر و ابيات اندكی بیان نمايد، بیان نکرده است. بطور نمونه اين شعر را نگاه كنيد:

تو قامت بلند تمنايی ای درخت

همواره خفته است در آغوشت آسمان

بالايی ای درخت

دستت پراز ستاره و جانت پر از بهار

زيبايی ای درخت

وقتی كه بادها

در برگ های در هم تو لانه می كنند

وقتی كه بادها

گيسوی سبز نام تو را شانه می كنند

غوغايی ای درخت

وقتی كه چنگ وحشی باران گشوده است

در بزم سرد او

خنياگر غمين خوش آوايی ای درخت

در زير پای تو

اينجا شب است و شب زدگانی كه چشم شان

صبحی نديده است

تو روز را كجا

خورشيد را كجا

در دشت ديده غرق تماشايی ای درخت؟

چون با هزار رشته تو با جان خاكيان

پيوند می كني

پروامكن ز رعد

پروا مكن زبرق كه بر جايی ای درخت

سر بركش ای رميده كه همچون اميد ما

با ما يی ای يگانه و تنهايی ای درخت.(35 )

اين شعر جدا از اينكه مصراع و كلمات زايد دارد، در كليت خود نيز به حشو گرفتار است. شاعر می توانست از تو صیفات اضافی بپرهيزد و با ارائه يك تصوير قوی، تمام منظور خود را به مخاطب برساند.

عدم مراعی اين نوع از ايجاز را در قصايد، مثنوی ها، تركيب بندها و ترجيع بندها زيادتر می توان شاهد بود.

 

راه های رسيدن به ايجاز

 

ايجاز در شعر از طرق مختلفی امكان پذير است:

 

 

1- حذف‌‌

 آسان ترين راه برای رسيدن به ايجاز، حذف است مثل حذف جمله، حذف مصراع، حذف فعل، حذف كلمه، حذف حروف و هر آنچه تكرار و يا آوردن آن ضروری نيست. اين قطعه ای از يك شعر را ببينيد:

به جستجو ی تو

در معبر بادها می گريم

در چار راه فصول

در چارچوب شكستهء پنجره ای

كه آسمان ابر آلوده را

قاب كهنه می گيرد.(36 )

از مصراع سوم و چهارم كلمه "می گريم" حذف شده است.

 يا اين قطعه ديگری از همين شعر:

و ما همچنان دوره می كنيم

شب را و روز را

و هنوز را...(37)

كه جمله " ما همچنان دوره می كنيم" از شب را، روز را و هنوز را، حذف شده است.

 

2- تركيب سازي

تركيب سازی نقش قابل توجهی در ايجاز دارد. يك تركيب به جای چندين جمله ايفای نقش می تواند بكند، تركيب قوی، خود يك شعر مكمل است. باز از شاملو مثال می آوريم:

آفتاب در آن سوی تپه

فرو تر می نشيند.

مرا زمانمايه به آخر رسيده

كه شب

بر سر دست آمده است

و در سبو

جز به ميزان سيرابی يك تن آب نيست

 

 -3نحوه بيان

گاهی نحوهء بيان و ساخت زبانی شعر، در ايجاز آن كمك می نمايد. تغيير قواعد نحوی و دستوری، شعر را از حالت نثروارگی بيرون می كشد. خروج از اين چنبرهء تنگ، خود به نوعی شاعر را ملتزم می كند تا از پر حرفی پرهيز كند. برای روشن تر شدن موضوع دو گونه مثال می آوريم؛ يكی برای آن نوعی از شعر كه ساخت نثر وارگی خود را حفظ كرده و ديگری شيوهء بيان خاصی را پيش گرفته است:

(1)

من همينجا می مانم!

به كوچه های بن بست گفتم

شما برويد!

به خيابانهای يتيم

همین را خواهم گفت

روزها از كفن هاشان

بيرون آمده اند

و من به شعر های مرده ام می انديشم

و به بادها كه می روند.

 (2)

اما چندان كه روز بی آفتاب

به زردی نشست،

از پس تنگابی كوتاه

راه

به دريای ديگر برديم

 كه به پاكي

گفتمي

زنگيان

غم غربت را در كاسهء مرجانی آن گريسته اند و

من اندوه ايشان را و

تو اندوه مرا (39)

ساختار زبان در شعر اول طوری است كه در شش مصراع، چهار فعل را ايجاب می كند در حالی كه در شعر دوم، ساختمان ظاهری آن تعدد  فعل را در خود نمی پذيرد.

اين نوع ايجاز بيشتر در شعر سپيد و نيمايی مطرح است نه شعر كلاسيك.

در اشعار كلاسيك شاعر بر اساس ضرورت وزن و قافيه لازم است ساخت نحوی بيان را نگهدارد اما در شعر نو اين التزام وجود ندارد. از اينرو ايجاز در شعر نو خصوصا شعر سپيد يك اصل حتمی و ضروری است.

 

شرايط ايجاز

 گاهی شاعر كلماتی را چند بار در یك شعر ذكر می كند. ممكن است از تكرار يك كلمه مقصود خاصی داشته باشد. در اين صورت نه تنها آوردن آن مخلی به ايجاز نخواهد بود بلكه ذكر آن يك امر حتمی می باشد مانند اين پاره از شعر شاملو:

اگر اعتماد، چون شيطانی ديگر

بر جسمانی ديگر

به بی خبری لالا نگفته بود

خدا را

خدا را

تكرار كلمات "ديگر" و "خدا را" در اين قطعه، به علاوه ء اينكه تاكيد را می رساند، در موسيقايی شعر نيز كمك كرده است. چنين تكرار هايی در اشعار سپيد خصوصا اشعار شاملو زياد به نظر می خورد.

رعايت ايجاز بايد در حد اعتدال آن باشد. فشردگی و حذف نبايد تا آن حد پيش برود كه در معنای شعر خللی به وجود آيد. به تعبيری، نه اطناب ممل و نه ايجاز مخل باشد. زيرا افراط در ايجاز، رسايی و فهم شعر را دشوار می سازد و روابط عاطفی ميان شاعر و مخاطب را در هم می ريزد و لذت آن را از بين می برد.

 

 

 

 

 

تكرار

 

تكرار  يكی از تكنيك هايی است كه در زبان شعر مطرح می گردد  وهدف از آن چند چيز می تواند باشد:

 

1 – تاكيد:

 شاعر برای اينكه موضوعی راتاكيد نمايد، كلمات، جملات، عبارات يا افعالی را بطور مكرر در يك شعر ذكر می نمايد مانند اين مثال:

 به ترك چشمه در آغاز شب روانه شديم

دو رود خانه برادر، دو رود خانه شديم

دو رود خانه برادر، عظيم و پهناور

دو رود خانه برادر، قريب يكديگر

دو رود خانه  روان تاكران ساحل دور

يكی به بستر ظلمت، يكی به بستر نور(40)

شاعر باتكرار عبارت " دو رود خانه برادر" می خواهد تاكيد كند كه جريان تاريخ بر سبيل دو رود خانه، تداوم داشته است واين را متوجه باش كه يكی به ظلمت منتهی می شود وديگری به نور. تاكيد شاعر بر عدد " دو" نمايانگر افتراق خطوطی است كه درمسير تاريخ پيش آمده است.

 

2 – زيبايی ومؤثريت شعر:

 در عين حاليكه شاعر باتكرار يك عبارت می خواهد تكيهء خويش را روی موضوعی برساند، زيبايی وتاثير گذاری شعر را نيز اوج بيشتری می دهد. به اين نمونه دقت كنيد:

صدای تسلی است

می خواهمت من

رهايي!

تورا من

تورا من !.....

توبرگی برمنقار داری

نه، خود برگ سبز اساطيری، ای مرغ تاريخی من.

تورا من !....

عطش بود؟

يا روح تيزاب؟

دهانش به آهك عجين بود،

هرم زمين

زمین بود!

 

خدا را،

خدا را،

كه بود اين

...(41)

 

 

3 – تكثر:

گاهی شاعر به منظور نشان دادن تعداد اشياء از تكرار استفاده می كند مانند:

می رسد اجسام علوی رو ح روح

روح عيسی، روح موسی، روح نوح(42)

***

روح ها برشطی از تن می روند

دختران شيون به شيون می روند(43)

 

4-عينی كردن اشياء:

وقتی شاعر می خواهد، شيئی را به صورت عينی نشان دهد، كلمه يا عبارتی را به همان شكل تكرار می كند:

 سفريعنی بروز بضاعت دستها

سفر يعنی عبور

عبور

عبور

از بيتفاوتی سكرآور قصور

سفر يعنی كوچ

....(44)

 

**

ما عشق را باچكيدن

با ذره

ذره

تبخير شدن

با رفتن

با روييدن

در حوضچه های پر از خون

بركرسی فشانديم (45)

 

5 – تناسب مو سيقيايي:

 تكرار در شعر به علاوهء اينكه زيبايی وموثريت آن را چند برابر می سازد، آهنگ و موسيقی ويژه يی  نيز به شعر می بخشد. مانند تكرار حرف شين در اين بيت حافظ:

فغان كين لوليان شوخ شيرين كار شهر آشوب

چنان بردند صبر از دل كه تركان خوان يغمارا

 

6 – تحكيم روابط:

 يكی از اسبابی كه می تواند ميان اجزای شعر نو، رابطه ايجاد نمايد، تكرار است. تكرار نقش رابط را دارد. ساختمان كلی شعر را بهم پيوند می دهد. نمی گذارد شاعر از مسير اصلی خويش منحرف گردد. تكرار مثل شمع است كه پروانه ها يعنی كلمات وجملات،  دور آن جمع ميشوند. شعر در وجود تكرار، تنفس می كند. بدين طريق می توان گفت: تكرار از تكنيك های ضروری شعر نو می باشد. اين شعر نيمارا بخوانيد:

هست شب يك شب دم كرده وخاك

رنگ رخ باخته است

باد نو باوهء ابر از بر كوه

سوی من تاخته است.

هست شب همچو ورم كرده تنی گرم در استاده هوا،

هم از اين روست می بيند اگر گمشده ای راهش را

باتنش گرم  بيابان دراز

- مرده را ماند در گورش تنگ-

بر دل سوختهء من ماند،

به تنم خسته، كه ميسوزد از هيبت تب.

هست شب. آری، شب(46)

 تكرار " هست شب" در اول، وسط و آخر شعر، شعر را به گونهء حلقات زنجيری ساخته است كه هر گز قابل گسستن نيست.

 

 نكته:

تكرار، معمولا  به منظور برآورده  ساختن اهداف فوق مورد استفاده قرار ميگيرد اما گاهی جزو ذات شعر محسوب می شود. مثل تكرار حرف " روی " يا رديف در اشعار كلاسيك كه  بدون ذكرحرف " روي" يا رديف، شعر از شعريت خود می افتد:

دل می رود زدستم صاحبدلان خدارا

دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا

آيينهء دو گيتی تفسير اين دو حرف است

با دوستان مروت بادشمنان مدارا(47)

 

 

 

 

ابهام

 

ابهام چيست؟

 

اين سه جمله را ببينيد:

كسی مرد

شخصی دنيارا ترك كرد

برگی از شاخه افتاد

جملهء اول روشن است؛ شخصی از نفس افتاده وجان داده است. جمله دوم به اعتبار متداول بودنش، نياز به دقت وتامل ندارد. جمله سوم مبهم است. هركس از آن معنای جمله اول را نمی فهمد، نياز به تامل وممارست دارد. چون اين جمله يك معنای ظاهری دارد ويك معنای باطنی. معنای ظاهری آن اينست كه يك برگ از درخت، بر زمين افتاد. اما معنای باطنی آن اينست كه كسی دنيا را وداع گفته ورخت سفر بسته است. بناءً جمله سوم ابهام دارد. يعنی آنقدر روشن نيست كه به آسانی در ذهن خطور نمايد.

 

فرق ابهام و تعقید:

گاهی يك جمله آنقدر پيچيده ومغلق می شود كه كار فهم آن به مشكل صورت می گيرد. مثل اين قطعه شعر:

اگر كلام

به تشييع همسايه

عطر پونه را خفه سازد

اگر كلام

اگر كلام

صيقل آهن ها را كدر كند

ما از خواب می گريزيم(48)

درك مفاهيم هر يك از جمله ها وارتباط صوری ومعنايی آنها، نياز مند به تفكر وانديشهء زياد دارد. به راحتی نمی توان به مفاهيم آن دسترسی پيدا كرد. اينگونه تعقيدات ممكن است درشعرراه يابد اما جزء محسنات شعر محسوب نمی گردد،درحالی كه ابهام جزء ذات شعر می باشد. اگر از شعر برداشته شود، شعر يا به نظم ويا به نثر تبديل می گردد. هيچ شعر ی نمی توان يافت كه از ابهام برهنه وعاری باشد.

 

عوامل ابهام

 

ابهام درشعرناشی ازعوامل مختلفی می باشد كه به برخی از عمده تر ين آنها اشاره می شود:

 

1- كلمات: گاهی شاعر از كلمات ولغاتی استفاده می كند كه همعصری های اوآن را درك نمی توانند ويابه مشكل آن را می فهمند مانند:

شرحه شرحه است صدا درباد شب پا رفته است

نقل امشب نيست از"برساد" شب پا رفته است

بيشه" دروا"ست، خروش دد وديواز قريه است

هله "عواي" سگانست، غريو از قريه است

"ديك"در منظر بد خواه "غراب البين" است

گاو "مقدونيه"در"عكا"، "ذوالقرنين" است

شاخ در شاخ براين "مرج"، "مجارا" رفته است

گاه اگر شاخ ور ی نيست، مدارا رفته است(49)

كلمات شب پا، برساد، عوا، ديك، غراب البين، مقدونيه، عكا، ذوالقرنين، مرج ومجارا، برای بسيار ی از مخاطبين وخوانندگان شعر قابل درك نيست.

 

2- اصطلاحات: بعضی از ابهامات ناشی ازاصطلاحات علمی ويا كناياتی است كه به اصطلاح خاص ويا قصه وحكايتی اشاره دارد.همانند:

گفت آن يار كز و گشت سردار بلند

جرمش اين بود كه اسرار هويدا می كرد

آن همه شعبده خويش كه می كرد آنجا

سامر ی پيش عصا ويد بيضا می كرد

فيض روح القدس ارباز مدد فرمايد

ديگران هم بكنند آنچه مسيحا می كرد(50)

 

3- صنايع بديعي: به كار گير ی صنايع بديعی، شعر را از مستقيم گويی دورمی سازد وموجب می شود تاخواننده درفهم شعر مكث وتامل نمايد.

 

4- تشبيه استعاره واغراق: وجودتشبيه استعاره واغراق در شعر، ضروری است.شاعر با استفاده از اين شگردها، شعرش را قوت واستحكام می بخشد وجلوهء زيبايی را درآن چند برابر می سازد:

طوطيان طاوس باغ حيرت اند

آه ازين مستان كه داغ حيرت اند

هان پلنگ جبر راديديم ما

حيرت طاوس را چيديم ما

اين قفس را جبر محكم كرده است

جوش بلبل را فراهم كرده است(51)

 

5- نحو: درشعراجزای كلام به خاطر وزن وزبان، بدون رعايت دستور تغيير می يابد. فعلی كه بايد درآخر جمله بيايد دروسط جمله قرار می گيرد. اين كار، سهل الوصول بودن شعر را به مشكل مواجه می سازد ونمی گذارد مانند نثر، به آسانی قابل دريافت باشد:

ققنوس، مرغ خوشخوان آوازهء جهان

آواره مانده ازوزش بادهای سرد

برشاخ خيزران،

بنشسته است فرد

برگرد او به هرسرشاخی پرندگان. (52 )

 

6. سبک: سبک های شعر ی زیاد است. برخی آن را برحسب ادوار تاریخی به سبک خراسانی، سبک عراقی، سبک هندی، سبک باز گشت، سبک نیمایی و سپید تقسیم بندی کرده اند. درمیان این شیوه ها، سبک هندی از پیچیده گی خاصی برخوردار است. ظرافت وریزه کاریی که  د رسبک هندی وجود دارد، در هیچ سبک دیگر دیده نمی شود:

همعنان آهم آشوب جهان خواهم شدن

پیرو اشکم محیط بیکران خواهم شدن

اشک بیتابم تسلی درمزاجم تهمت است

از چکیدن گر برون آیم روان خواهم شدن

غیر جیب بی خودی خلوتگه آرام نیست

در شکست رنگ چون آتش نهان خواهم شدن

دل زنیرنگ تغافل های او مایوس نیست

باز می گوید که آخر مهربان خواهم شدن

با همه افسردگی"بیدل" چو آواز جرس

گرروم از خود دلیل کاروان خواهم شدن (53)

البته شعر خصوصاً شعر "حجم "با نوعی از غرابت همراه است. اشعار احمد رضا احمدی، فریدون توللی ویدالله رؤیایی به گونه ای است که کمتر شخصی می تواند به کنه مفاهیم آن راه پیدا نماید. رابطهء کلمات، رابطه صوری نیست. ظاهر کلمات همدیگر را نفی می کنند، هیچیک رابطه صوری ندارند. باید شعر را درکل مدنظر قرار دادتا روابط آنها کشف گردد. شعر مانند یک کلوله نخی است که باید جستجو نمود تا سرآن نخ پیدا شود. اگر سرنخ یافت شد تمام شعر قابل درک می گردد اگر یافت نشد دیگر منتظر فهم آن نباید نشست. این دومثال را مطالعه کنید:

1

...

درشکستن این شیشه ها

واین پله ها

که رنگی

ازپوستی راکبودمی کند

من کبود را به تو می گویم

تو معنی کن

بندر که ازماهی شوراست

روز که از دریا

تهی است

رطوبت دارد

من پیراهنم را به تو می دهم

که رطوبت را ندانی

من دانستم

که شکستم(54)

2

به علف که نگاه می کند

درعلت علف می نشیند

در جایی که به سمت رفته اگر نگاه می کند

سرگیجه می گیرد

و علف تار می شود(55)

 

7- راز زدایی: اصولاً شاعر واقعی شاعری است که از دنیای موجود، بیرون برود وپا به فضایی بگذارد که برای همه قابل رؤیت نباشد.باقدرت تخیل خویش جهان نو ایجاد نماید. راز ها را بشکند و پرده ها را از هم بدرد تا دنیای جدیدی از پشت پرده های ابر بیرون آید.کشف چنین جهانی، کار آسانی نیست. نیاز به تغییر در شکل ویا حتی جوهر اشیاء دارد. اشیائی که بر اساس سنت وعادت صورت یافته است، باید از هم فروپاشد.حجاب ها ا ز روی آن کنار برود وواقعیت های نهان آشکار گردد. در حقیقت با این تلاش است که شاعر خود را به جوهر اصلی شعر نزدیک می سازد. شاعری که نتواند به ذات اشیاء دسترسی پیدا نماید، از مقصد اصلی خود دور مانده است. برملا ساختن زوایای پنهان طبیعت یابه تعبیر دیگر راز زدایی از مشخصهء شعر امروز است. شعر واقعی امروز، شعری است که دنیای تازه ای را در چشم انداز مخاطب قرار می دهد. نمونه های خوبی از اینگونه شعر را می توان در اشعار سهراب سپهری سراغ گرفت:

کفشهایم کو

چه کسی بود صدازد"سهراب"

...

بوی هجرت می آید:

بالش من پر آواز پر چلچله هاست

صبح خواهد شد

وبه این کاسهء آب

آسمان هجرت خواهد کرد

...

چیز هایی هم هست، لحظه هایی پراوج:

(مثلاً) شاعره ای را دیدم

آن چنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش

آسمان تخم گذاشت

وشبی از شبها

مردی از من پرسید

تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟(56)

صدای کفش هایی که سهراب را به هجرت دعوت کرده است، بالشی که از آواز پرچلچله ها پراست،هجرت آسمان، تخم گذاشتن آسمان و طلوع انگور، هر کدام در تسلسل منطقیی قرار دارند که روی هم رفته دنیای نوی را پدید می آورندو مخاطب را بادنیای جدید آشنا می کنند. آنهایی که تحت تاثیر عادات خود قرار دارند، ممکن است این شعر برای شان کاملاً مبهم باشد واز آن چیزی نفهمند اما آن عده که از دیدهء تیز بین بر خوردار اند، خود را در جهان تازه ای احساس میکنند واز آن لذت می برند.

 

8- روابط اشیاء: اشیائی که درشعر استفاده می شود ممکن است ساده وروشن باشد اما وقتی در پهلوی کلمهء دیگر قرار می گیرند وهویت جدید پیدا میکنند، پیچیده ودور از ذهن می گردند. مثلاً هنگامی که گفته می شود: آب، پا وصدا، هرکس از آن مفهوم واقعی آن رامی فهمد اما زمانیکه سروده می شود:

" صدای پای آب می آید"

کلمات مفهوم اولی خود را از دست می دهد، معنای تازه ای می یابد. در ک این پیام جدید از قدرت مخاطب عادی بیرون است. زیرا اشیا در پیوند ارگانیک خود، فضای جدیدی را خلق کرده است که ذهن ناآشنای خواننده توان درک وهضم آن راندارد.

 

9- ذهنیات شاعر: گاهی شاعر" راز زدایی" می کند وتوسط این راز زدایی، شعرش در هاله ای از ابهام قرار می گیرد، گاهی نیز ذهنیات او به گونه ای است که ابهام واسرار درآن نهفته است. شاعر هیچگاه تلاش ندارد تا با ایجاد جهان نو، لفافه ای برای شعرش بسازد بلکه زندگی ذهنی او اسرار آمیز است. طبعاٌ وقتی شعری می سراید منویات ذهنی او، خود را بر کلما ت وشعر تحمیل می کند. مثال این نوع از شعر را در سروده های علی معلم به روشنی می توانیم مشاهده کنیم:

بمگو صعب تراشی است... تو سهل اندیشی

قصهء عشب وکلا نیست، تو جهل اندیشی

چشم از این تعمیه ها کفت، اگر کفت اینجا

کار از این تسمیه ها رفت اگر رفت اینجا (57)

طبیعی بودن کلمات دراین دو بیت نشان می دهد که شاعر هیچگاه سعی نورزیده است تا واژه ها را به عمد در آن جاگزین سازد بلکه واژه ها خود از بتن زندگی فکری شاعر بر خاسته ودر مصراع ها نشسته اند.

 

 

ادامه دارد

 

 

 

پينوشت ها

 

(33) علیرضا قزوه، شبلی و آتش، چ اول، انتشارات محراب اندیشه، قم 1373 ، ص62

(34) مهدی اخوان ثالث، زمستان، چ 11، انتشارات مروارید، تهران 1370، ص 126

(35) شعر نو...، ص294، شعر از سیاوش کسرایی   

(36 ) شعرنو ... ص200 ، شعر از احمد شاملو

(37 ) همان ، ص 201

( 38) عليرضا قزوه- شبلي و آتش، ص 64

(39) احمد شاملو، ققنوس در باران، چاپ پنجم، انتشارات نگاه، تهران 1372 ، ص 15

(40) علي معلم دامغاني – رجعت سرخ ستاره، مثنوی " سیه پوش برادر سپیده را کشتند، ص 22

(41) شعر نو از آغاز تا امروز، ص360، شعر از منصور اوجی

(42) احمد عزيزي، شرجي آواز،چاپ او ل، انتشارات برگ، تهران 1368، ص 109

(43) همان، ص 123

(44) محمد حسين جعفريان،  پنجره هاي رو به دريا، چاپ اول، انتشارات حوزه هنری، تهران 1369، ص 35

(45) همان، ص 130

(56) شعر نو ازآغاز تا امروز، ص 135

(47) حافظ

(48) احمد رضا احمدي، همهء آن سالها، چاپ اول، انتشارات مرکزف تهران 1371

(49) علي معلم دامغاني، رجعت سرخ ستارهف ص 96، مثنوی امت واحده از شرق بپا خواهد  خواست

(50) حافظ

(51) احمد عزیزی، شرجی آواز، ص131

(52) شعر نو از آغاز تا امروز، ص 85 ، شعرا زنیما یوشیج

(53) بیدل دهلوی

(54) احمد رضا احمدی،  همه آن سالها، ص 378

(55) از زبان نیما تا شعر حجم،چاپ اول، انتشارات مروارید، تهران 2537 ، ص 270،شعر از پولیک اسلامپور

(56) سهراب سپهری، هشت کتابف چاپ 12، انتشارات گلشنف تهران، پاییز 1372، ص 390 

(57) علی معلم دامغانی، رجعت سرخ ستاره، ص 97 ، مثنوی امت واحده  

 

 

 


 

اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول