لکـه ونه مـسـتقیم په خـپل مــکان ...
یاهــو
از آنانی کـه جهـان بیرون از آیینه را "دشــمـن"
مـیبینند، خـواهـش
مـیشــود با خـواندن این نبشــته به خـوابهـای نرگـسی خـود آســیب
نرسـانند.
خـویش یا بیگا نه؟
هـر کـه هـزارهء ســوم را آســتانهء آدمگـرایی نامـیده، درسـتترین راسـت
را..............
باران بهار و روی رخشان تو آه
وين باد بهار و موی افشان تو آه
عطر گل و بوی ِ دست و دامان تو آه
ديوانه شدم قسم به چشمان تو آه
منصور سايل شبآهنگ
فرســــود
تن ز حســــرت، در دام زندگانـی
در خـون تپيده تا چند؟ ماييــــم و ناتوانــــی
از درد بيکسی هـــا عمـريست گــــريه دارد
اين چشــم بيقـــــرارم چون ابــــر آسمــانی
افشاندم از بس اشکی خونين ز ديده ايدوست
گـرديده دشت دامـــن، نمنــاک، ارغـــوانــی
فريبا آتش «صادق»
موسیچه ی مناره ی ایمان من کجاست
آن جبرئیل زمزمه در جان من کجاست
تا کهکشان دیگری از نو بنا کنم
خیل ستاره در بن مژگان من کجاست
جای تعلق است و تجمل بهار تان
فصل فقیر و ساده زمستان من کجاست
......................
شهباز ایرج
خلیل حیفی و کتابهای ارزشمند جدید
داکتر اکرم عثمان
سلام
به جناب دکتور اکرم عثمان وگرداننده گان
برنامه ی ستدیوی شماره هفت بخش فارسی بی بی سی،
دکتور
اکرم عثمان بدون تردید یکی ازمطرح ترین شخصیت های ادبی واجتماعی امروز
افغانستان است.
او
این ویژه گی را از چهل سال بدینسو با یک حرکت موزون روبه بالا ازافغانستان
آغاز کرده وتا کنون نگاه دوام بخشیده، دکتوراکرم عثمان آن چنان که در کوتاه
یاداشتی برای معرفی او درهمین صفحه ی بی بی سی نگاشته
شده،....................
آصف بره کی
پوزش
کابل!
عشقت سر زمین خوبی برای ماندن بود
اگر او
در رگهایم شریان نمیکرد
ومرا
با خود و از خود نمیبرد
....................
فرزانه فارانی
حاضر جوابی یک فن خاص ادبی
قسمت هفتم
شبی
یاد دارم که یاری عزیز از در در آمد چنان بیخود از جای بر جستم که چراغم به
آستین کشته شد
سرى طیف من یجلو بطلعته الدجى
شگفت آمد از بختم که این دولت از کجا
«شب به خواب من آمد کسی که تاریکی به چهره و لقای او روشن میگردد»
نشست و عتاب آغاز کرد که ...............
سخنی اندرباب
دکلمهءشعر
شنیدن
غزلی از صائب تبریزی در سایت یوتوب وسیله شد تا به بخش شعر و دکلمهء سایت
روزنه رو آورم . به همت دوست فرهنگی ماآقای عطازی مجموعهء بزرگی از شعر
که
بوسیلهء دکلماتوران نو پردازخوانده شده اند ، تهیه ، ترتیب و نشر شده است .
پارچه ها را شنیدم ، نه تنها از سایت روزنه که ازبرخی سایتهای دیگر نیز .
در حالیکه این عمل را دربه دیدهء قدر مینگرم ، مواردی توجه مرا جلب کرد که
دریغم آمد.............
نصـیر سهام
حسب ِ یار
آه ِ آتش
پاره ام را همچو خاکستر ببر
زین محیط ِ فتنه کاران عالم ِ دیگر ببر
خانه تاریک است لیکن شمع تاریکم نگر
گشته آخر قطره قطره پای همچون سر ببر
شیخ ِ ما از آتش ِ دوزخ هراسان میشود
گشته جسم ِ خاکی ِ من آتش ِ اخگر ببر
تا مراد ِ خویش بستم بر امید ِ حسب ِ یار
..............
سکوت
شب
است و گوشهء تنهایی و صدای سکوت
صدایی نیست به جز از صدای پای سکوت
دل شکسته پر و بال من اسیر فغان
میان سینه کنون میتپد برای سکوت
زبان آه مرا بسته دست و پنجهء ترس
گلوی نالهء من خفه زیر پای سکوت
.....................
مجموعه
یازده داستان کوتاه و دو نقد
نویسنده : محمد نبی عظیمی
کتاب سرا
Wandsbeker Chaussee 327
22089Hamburg
00491724495493 0049/40/20913532 تیلیفون
00494020913537 فاکس
پری دریایی شده بودم ...
ـ
شاید بشود هنوز از قربانیان خشونت پریهای دریایی ساخت.در کنار دریای « ایلبه »(*) گشت میزدم. هوا، سردی و تازه گی با خود داشت. آسمان صاف صاف بود و میشد به شمردن اخترانش آغازید. موج آشوبگری به سویم در حال شتابیدن بود، میخروشید... میخروشید....
نیلاب موج سلام
نوروز
بخاطربزرگداشت سالکردطبیعت با تمام داروندارش خرامان وجنبان در راه است،و زمستان
دامن کشان
سردی وتاریکی ها رابا خود می برد وآهسته آهسته جای آنرا گرما وروشنائی میگیرد، این
خود پیام بهاران رامیرساند که ترنم وکرشمه در راه است. همه جا در دشت ودمن سبزه ها
و گلهای خود رو درحال روئیدن ورستن است که نوای نوشدن را............
نـوروزفـال سعـادت
روزنـوروزاســت
سَـیـلِ مخمـل صحـرا کـنـیـم
آشـنـایـی بــاغ وگـلـشـن نــرگــس شـهــلاکـنـیـم
خـویـشـتـن را هـمـنـوای بـلـبـــل شـیـــدا کـنـیـم
بــرقــدوم نـیـک نــوروز هـلـهـلــه بـرپـاکـنـیـم
فــال خـوشـبخـتـی زنـیـم وبـاده درمـیـنـا کـنـیـم
روضـه ی شــاه ولایـت خـیـلی دلـداران شـدنـد
.....................
ياران! خوش است فصل بهاری که می رسد
ناز و نگاه و خندهء ياری که می رسد
ناز شکوفه خنده نازک نسيم صبح
زيباست با وصال نگاری که می رسد
ما را شکسته نشوهء رنگين ساغرش
تا خود کند چه، رنج خماری که می رسد
محمد زرگرپور
از عبدالواحد رفيعی
چند
روز پيش « آشار» مجموعهء داستانهايی زيبای عبدالواحد رفيعی به ادارهء فردا رسيد که
سخت شاد کننده و بشارت برانگيز بود. از زندگينامهء کوتاه او که درج صفحهء نخست « اشار» شده بود بر می آيد که آقای رفيعی از نظر
سن و سال دوران شباب را ميگذراند اما از محتويات يکايک آن داستانها بر می آيد که
اين هموطن باريک انديش و صاحب قلم ، راه صد ساله
..................
دور زمانه
با یار هـــم دیـاری با شــــوخ نازنینــــی
قسمت نگشت روزی یک لحظه همـنشینی
عمری گذشت و هــر دم مُردم ز بیقـراری
ای دوست روز ما را هرگز بخـــود نبینی
ابناء این زمـــانه با عشـــق در ستیـــز اند
حیـــران خـدا ست هر دم زین آیت زمینی
...........
نعمت الله ترکانی
نامه ای به پسرم
فرزند من! دمی چند بیش نیست که تو در آغوش من خفته ای ومن به نرمی سرت را
بربالین گذاشته وآرام از
کنارت برخاسته ام. و اکنون به تو نامه مینویسم.
شاید هرکه ازاین کار آگاه شود عجب کند،زیرا نامه و پیام آنگاه به کار میاید
که میان دو تن فاصله یی باشد ومن و تو درکنار همیم..................
بهار،در گلستان سعدی
چنانکه
آگاهی داریم، شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی،یکی از استادان مسلم ادب وفرهنگ
زبان فارسی
بهار و کوچه ...!
بهار
ناز مي آيد ، تماشايت كنـــــــــم ، يانی
كنــــار جو يـــــــبار لالـــه ، پيدايت كنــــم يانـــي
شنــــيدم پيش همتــايان ، برايــــم نام
مـــــيمــــاني
بيــايم پيش روی كوچه، رسوايت كنـــــــم يــــانی!
نميــــــدانم بهــــــاران دگــــر يا فــرصتي ديـــگر
كتــــاب زنـــدگــــانــی ، پاره در پايـــت كـــنم يانی
..............................
جامهء معدنی
از
درفش
گردِ ششصد جهنم می خيزد
بلی های مجانی بر گردن های خَم می ريزد
صدا سنگين تر از نانست
وآب
سليم سرخ
سليم سرخ
محمدشاه فرهود
و مطرح کشور در استکهلم سويدن
روز
هشتم مارچ است. در شهر و بازار استکهلم شور و حال تبريک گويان مردها و
اهدای دست های گل به زنان
استفاده از مطالب و عکسهای ( فـردا) با ذکر نشانی مأخذ مانعی ندارد
This website is optimised with IE6+ and a screen resolution of 1024 X 768 or
higher