Updated : 12 - February - 2006

 

 

در بازار زرکوبان

 

در سفر عرفانی که داريم، شما را به بازار زرکوبان در قونيه می بريم و می بينيم که صلاح الدين زرکوب چگونه بی خيال از هياهوی روزگار در کنار مولانا به سماع می پردازد، سماعی که او را در نظر مولانا تا مرتبت شمس بالا می برد ...

پرتو نادری

 

 

گذشتن از آيينه

 

«بخش سوم / پايانی»

سبزه خاموش شد. ميخواستم خموشيش را بشکنم. گفتم: "از برای خدا گپ بزن! از برای خدا سوالای مره جواب بته."

سبزه ابروهايش را کمی بالا برد و گفت: "سليمان! تو چرا وخت ته سر سوالايی ضايع ميكنی ...

صبورالله سياه سنگ

 

 

«هنوز لاله برويد» و چند دوبيتی

 

هنوز جنگلِ چشمانت جایِ جادو است

پناهء سوخته گان سايه سارِ گيسو است

هنوز خلوتِ آرام و رام چشم ترا

خيال ِ پلنگان و رم ِ آهو است

هنوز موی بلندت به دستگيری ِ عشاق

کمندِ تهمتن از بام ِ قصر و بارو است

م. س. شبآهنگ

 

 

خواب ناتمام

 

 دیشب زمانیکه به بستر میرفتم دلم هوای دیگری داشت حرارت اطاق خوابم بلند تر از فشار خونم بود

 درجه حرارت اطافم در سرد ترین روز های زمستان  کانادا بلند تر از حرارت سر زمین  عشاق بود. ....

ماريا  دارو

 

 

شعر چيست؟

 

«بخش اول» بحث از چيستی شعر، بحث دشوار و به اعتباری غير ممكن می باشد چه اينكه تا كنون كه به اندازهء عمر آدمی- كه از پيدايش شعر می گذرد-  تعريف جامع و مانعی از آن صورت نگرفته است. هر شخص به زعم خود از آن برداشتی داشته است. اين برداشت ها ...

محمود جعفری

 

 

چند سروده

 

تو گفتی زنده گی را درک کنم

من حافظه ام ضعیف است

قصیدهء بلند را نمی توانم از بر کنم

هیهات

با باد رفت

همه حرف های پر از بنفشه و نسترنت

سيد فريدون ابراهيمی

 

 

تاپه های کوفکی

 

چه وقت های بود که سر دیپلوم ها، سه پارچه ها، نکاح نامه ها تاپه  (مهر) های رنگارنگ سیاه، سرخ، آبی و سبز  میزدند.

وقتیکه فا کلته را تمام کدیم بالای دیپلومهای ما تاپه سفید چاپی زدند تا گذشت زمان، آفتاب، گرد و خاک آنرا خراب نه کند، ما هم بسیار ...

محمود نظری

 

 

بود من

 

اى عاشــقان بـــه تــربت مـن هم نظر كنيد

گـوشى نهيد بــــه خاكم و چشمانى تر كنيد

اي خاكيان چـــو خـاك وطن خاك تــن بود

بـر خـاك مــن نشســته و كامى شـكر كنيد

دانــد خــدا چــو كعبه بـود خاك جســم من

زيــن راز جـــز بشـر همـه عالم خبر كنيد

سيد حسيب مصلح

 

 

دو مخمس

 

و نفخت فیه من روح، کمال آدمیــــــت

دل پر صــفا و پر مهر جمال آدمیــــت

ولقـــــد کــــــرم بدانی تو نهان آدمیـــت

تــن آدمـی شریف است به جان آدمیـت

               نه همین لباس زیباسـت نشـــان آدمیـت

 

مير محمد يوسف ظرهت

 

 

غزل شعر جاودانه

 

در مورد پیدایش و سرایش شعر نظریات گوناگون موجود است که پژوهشگران در موارد مختلف انظار مختلفی دارند. عده ای را عقیده بر این است که انگیزه سرودن اولین شعر و نام او لین شاعر در نزد همه ملت ها با افسانه ها و اسطوره آ میخته است مگر اعراب قد یم اولین شاعر...

نذير احمد ظفر

 

 

ساغر شب

 

دوش نغمه دلگیری

ز کاشانه گلو پرواز نمود

بربام شکسته گوش

نشت و این فسانه ساز نمود

چرا ساغر شب ،

در مینا جانت اینقدر گیراست ؟

جمال الدين اميری

 

 

شوخ پريزاد

 

خوب خوبان دلبر شوخ پریزاد من است

سبزهٌ  بالا بلند در چمن سروی شمشاد من است  

آنچه زینت میدهد خاطر  افسروده ام را مدام

قامت گیرا و رسا  آن شوخ شمشاد من است 

ناز گویم نازنین از حسن زیبایت حیرانم که چه

عشق  آن غزال مست در دلناشاد من است

صديق دانش

 

 

سروده

 

گیسوهان دلم را      

بر٬ آشوبیدی - بانو - 

چندانکه برگ٬ برگ

به هوا رفت .! 

گذرگاه های بی تویی

تنگ است

همچو کوچه های سرنوشت  

داود درياباری

 

 

چند سروده

 

بیا که قصه ی بیمار را نوشته کنیم

حدیث بیکسی خار را نوشته کنیم

زنیم کاسه و یک کاسه حرفها بزنیم

گره گمشده ی تاررا نوشته کنیم

یکی یکی سخن ناب را جدا بکنیم

یگان یگان خبر دار را نوشته کنیم

امين آريبل

 

 

 

 

شب دوهزارم

 

سحرگاه تاريک تاراج ما را

چه بيهوده از جوزه خوانند

                             دهان های باز وقامت

 

غروب دگرگونه آيا

به پهنای اين خونسرای سرابينه دامن کشيده ست؟

شبگير پولاديان

 

 

روح بابا غيبی بر جسد تير خوردهء شاهراه

 

مرقد آن مبارك دور و دراز در وسط شاهراه افتاده بود و شاهراه را كه ديگر به سبب جنگ های طولانی مبدل به جادهء خاكی باريك و بی اسفالت شده بود٬ تنگتر ميساخت. اما رانندگان متدين٬ باكی از تنگی جاده نداشتند٬ برعكس آرزوی شان اين بود كه محيط مرقد آن بزرگمرد...

بشــير ســخاورز

 

 

نامرد

 

 همه چیز پیش چشمهای امرالله و دو فرزندش و ملا دین محمد اتفاق اقتاد.

 طبیعتا" هیچ کس در یک روز زیبای بهاری که آسمان بعد از باران تازه صاف شده باشد و آفتاب دل انگیز گرمی شاد کننده یی نثار زمین بکند، انتظار حادثهء شومی را ندارد، اما آن حادثه ...

خالد نويـســـا

 

 

نبرد عشق

   

بانوی من

    به نبرد می طلبم   

    آنان را که پيش از من به

       چشمانت راه يافته اند

     و بر كف دستان خود آفتاب و

     گردن بندهای گل ياس آورده اند . . .

برگردان: حسيب عمار

 

 

مشت کوچک و قصه ی بزرگ

 

" نوشته ی حاضر را درست یک هفته پس از ترمرگیی پارسای جوانمرگ نوشته بودم، ولی خواستم زمانی به دست چاپش بسپارم که طنین طوفان مرگ تلخ او اندکی فروکش کرده باشد که خوب هم میدانستم که یکروزی از آن روز های معمولی، چنین شدنی بود. انسان فراموشکار...

فرهاد دريا

 

 

سخنی چند بر «ای آفرين، ای کاش و ايدريغ»

 

درست وهنرمندانه ومسؤولانه نوشتن به زبان فارسی اگر دشوارنباشد، آسان هم نیست. زبانی که روزگاری بیهقی ها و ناصر خسروها به آن می نوشتند و بزرگانی چون: خیام ها، حافظ ها، بیدل ها و مولانا ها به آن می سرودند ومهر می ورزیدند وهنوز، هستند پاسدارانی چون: ...

سالار عزيزپور

 

 

سيه روزی

 

آن روز که روسپيان سياست باز

رجز می خوانند

تا درستی را بی باور جلوه  دهند

و آزادگی را توهّم

تو  بدبخت ترينی

و آنگاه که هوس را مديحه سر کنند

محمد زرگرپور

 

 

درک باژگونه

 

در عالم جد ونه هزل من در شگفتم،که شریف غزل به پنداری چنان باژگونه از گفتار هویدا دست یافته اند. که آن نبشته نه در شماتت و خواری، فروزنی و اصل زدایی استاد بل ستایش آن والامرد اذهان دارد. من هنوز نمی دانستم که شریف غزل در پهلوی آنهمه فهم بلند در ....

ابن عظيم

 

 

تا به ارديبهشتِ جلوهء تو

 

مــی روی مــی رود قــــــــــرار مرا

می برد بیـــــــــخودی ســــــوار مرا

لحـــــظه های غــــروبِ مهرو وداع

ســـــــــایه هم می کــــشد به دار مرا

از دمِ نـــــاله هــــــای ژرفِ غمــــی

ســـــــــوختـــــه نای و نایــــزار مرا

عزيزالله ايما

 

 

موتر

 

بود نبود يک گل سر دار بود و يکی هم زن گل سردار، سردارو.

زن گل سردار پس از سالها تلاش،مصرف پول زيادو جگر خونيهای فراوان  شبانه روزی که همه اش به يخن سگليده  گل سر دار سر درون ميکرد، ليسنس موتر گرفت. به مجردگرفتن ليسنس  زن...

واحد نظری

 

 

شيخ عطار و درويش

 

آن شـنـیــدســتــم کــه روزی شـیـخ عـطــار

بــــود مـصــروفِ دکــانـــداری بـــه کــــار

مـشـتـری هـــــا آمــــد و شـُــــد داشــتـــنـــد

ازمـتــاعــش بـهـــره مــی بـــرداشــتــنـــــد

اوچـنـــــان حــــاذق طــبـیـــبِ آن زمــــــان

داشـــت اعـجـــازِمــــــــداوا بــیـگـمـــــــان

عبدالودود فضلی

 

 

بحر و موج

 

بيا که زمزمه ها را به ياد آب آوريم

بيا که همهمه ها را به شهر خواب آوريم

به روی ماه بی ريا زنيم بوسه بار بار

و جرعه جرعه راستی زآفتاب آوريم

بيا که مصرع نوی حضور بارگاه شعر

سرود تازه و غزل هميشه ناب آوريم

ولی شاکر

 

 

معنی عشق!

 

عشق چیست؟ راز نهفته ای ما

سوالی  بی جواب  مانده ای ما

دروغ تلخ وصف بیهوده ای ما

غرور نا پخته و نو رسیده ای ما!.

اگر گویم که، عشق زندگی هست 

پس عشق زندگی، چه خواهد بود ؟

گل احمد حکيمی

 

 

يما و شقايق

 

قیوم خان: " خو کاکا غنی قصه کو چی گپ ها اس "

کاکا غنی: " خیر و خیریت اس "

قیوم خان: " مه ره خو میبینی که روز گم شو پیدا استم نی از خوب خبر استم و نی از بد"

کاکا غنی: " قیوم خان  یک گپ اس که ...

جمال الدين اميری

 

 

 

 

استفاده از مطالب و عکسهای « فـردا» با ذکر نشانی مأخذ مانعی ندارد

 

This website is optimised with IE6+ and a screen resolution of 1024 X 768 or higher