شوخ پریزاد
خوب خوبان دلبر شوخ پریزاد من
است
سبزهٌ بالا بلند در چمن سروی
شمشاد من است
آنچه زینت میدهد خاطر
افسروده ام را مدام
قامت گیرا و رسا آن شوخ
شمشاد من است
ناز گویم نازنین از حسن
زیبایت حیرانم که چه
عشق آن غزال مست در دلناشاد
من است
درسی بزرگی از جور و جفایش
دارم یادگار
ناله و آه و شکوه و دار فریاد
من است
هرچه گویم از ناز و تمکین پری
وحشش
چهرهء شفاف و خندان موزون او
یاد من است
گر بپرسندم حکم عشق ، داری
گواه و شاهدی؟
عشوه اش سوخته خرمن جانم این
اسناد من است
" دانش" آیا شود روزی که او
سر به گریبان شود
آهی کشم ، فغان کنم بس همین
داد من است