|
||
|
||
فرهنگی گرامی جناب رشيد بينش، «پرتو خورشيد بر ديوار» که مثنوييست از شاعر بلند پايه معاصر آقای رازق فانی را به خوانش گرفته اند و سی ـ دی ضبط شده را به ادارهء فــــردا فرستاده اند. ما با اظهار سپاس از جناب آقای بينش، دکلمه آن مثنوی زيبا را خدمت شما عزيزان ادب دوست پيشکش می کنيم. فـــــردا
منزلگهم تهيست از ذره ذره جيوهء خود دست شسته ام در قاب استخوانی خود شيشه گشته ام بيهوده رو به روی من اينسان نشسته اي پاسخ نميدهم فرياد ميزنم: صبورالله سياه سنگ
خنده، بر وزن بنده به معنی ا ظهار شادی و خورسندی کردن، با باز کردن لبها و کشیدن صدای مخصوص و بمعنی بازشدن، طراوت وتازه گی و شگفتن هم آمده است.مانند: گل خندان، پستهء خندان، لب خندان، چهرهء خندان، غنچهء خندان و خندیدن، یعنی لب بخنده کشودن، خنده رو و خندان؛... دستگير نايل
روشنايی به ديوار اتاق رسيده بود. بازتاب نور چشمم را اذيت می کرد. پلک هايم نيم باز بود، هنوز خواب بر پلک هايم سنگينی می کرد. نگران نبودم سر ساعت به مکتب برسم و از ترس نگرانِ صنف مسير راه را تا مکتب چرت بزنم و دلهره داشته باشم. در ميان خواب و بيداری احساس... سالار عزيزپور
معرفی "بزک چينی"، "لی لی لی حوضک" و دو کتاب ديگر
همکاران گرامی فردا، نويسندهء بادرد خانم پروين پژواک از کانادا، و فرهنگی فرهيخته آقای زبور گلزاد از المان کتابهای بسيار زيبا را به اداره فـــردا اهداء نموده اند که ما ضمن اظهار سپاس و امتنان بيکران از ايشان، در اينجا به معرفی مختصر آن آثار می پردازيم. عبدالرحيم غفوری
انتخابات ـ منتخابات، تقلب ـ مقلب
خالص، خبر نگار سالنامۀ "خاموشان"؛ برای روشن ساختن چند وچون «انتخابات» سراغ جناب اشرف الدربار ناخالص عضو کمسیون انتخابات را گرفته و پای صحبت های شفاف و رُک و راست او می نشیند. جریان گـفت و شنود آنها را از زبان خودشان بخوانید. فريد سياوش
قمبرعلی وظيفه پخته قبلی خوده که فروش تکت بازار سیاه بود ترک کرد، او در ای کار جوره نداشت، یکه تاز میدان بود، بشمول مسولین امنیتی همه را میشناخت و مورد احترام خاص و عام بود، حتی وقت فروش تکت خواندن ها هندی را بدون اکسنت با اواز بلند زمزمه میکرد.... محمود نظری
عزت بی بی ، براساس شناخت یکی ازواسطه ها یش تازه در روزنامه "حقیقت انقلاب ثور" کار گرفته بود . گرچه ژورنالیزم هم مسلک او نبود ، اما دراوایل چیز چیزکی با قیچی و پیوند از دورو بر روزنامه ها و مجلات دیگری " کوری و کبوتی " کرده با ذ کرنام خودش آنرا به نشر می رساند. گل محمد حکيمی
افغانستان باستان افغانيان را آ شيان آسمان کشور ما شد سياه روزگار مردم ما شد تباه لشکر آواره ء ديده جفا بی پناه آزرده دل گمکرده راه ناتور رحمانی
چو دل در کوچه جانان گذر کرد سرشکم دامـــن محبوب تر کرد انیس داشتم من اشک نامی مرا بگذشت تنها و سفر کرد ز چشمم رخت بسته روشنائی مگر آهنگ آن نـــور نظر کرد نجيب بريد
نيم نگاهی به کتاب "نشنيدند سخن هر چه به قانون گفتم"
اين کتاب که چند دهه قبل به گونهء سانسور شده افراطی چاپ شده و همان چاب هم امروز کمياب گرديده بود، گرد آورنده در سر آغاز آن مدعی شده که کوشيده تا تمام گفته های مولانا اسماعيل سياه را از گوشه و کنار هرات و ساير ولايات کشور جمع آوری کند و به گونهء همتافت به چاپ رساند.... معروف کبيری
کودک افغان اسیر کینه دوران شده
در سبق خوانی سبق می برد از اقران خویش عطيه حقجو
|
عبدالقادر بيدل در قلمرو تيوری ادبيات و نقد ادبی
نظريات ادبی بيدل که پشتوانهء داوريهايش دربارهء شعر خود و شعر ديگران بود، درآثار منظوم و منثور او، اينجا و آنجا، افشانده است. در اين گفتار آن نظريه ها را ازسرتاسر کليات، چيده دسته می بندم، تا به شناختی از کل بينش ادبی و شعری بيدل برسيم و همزمان به بررسی نقد های او... داکتر اسـدالله حبيب
نازش را سزاست لطف سخن حافظ كه زبان فارسی را زبان عشق و عرفان كرد و زبان فارسی را زبان شب زنده داران كرد وزبان فارسی رازبان دشت و دريا و كهكشان كرد و زبان فارسی را زبان تمامی روزگاران كرد. با اسم و رسم لسان الغيب زمانی آشنا شدم... داکتر عارف پژمان
این کاروان نافله را بار آتش است راحلـــه يار
وقتی صدای زن به گريه های خموشانه و زنجيره ای از آهی دردناک به زير چادری و تابوت خانه خلاصه گرديد بربادی تمام شکل همه ای زيست من شد. آنگاه چون شمع نيمه جان بر مزار آرزو هايم ذ ره ذ ره آب شدم وبی محابا سوختم؟! .... ناتور رحمانی
ای خاطرهء گمشده در کوچهء کودکی کبوتر امید آفرین رویا از حریم حیرت دل پر گرفت
چندیست این جزیرهءزوال سيد فريدون ابراهيمی
به خدای شب بگوييد به ره ام ستاره ريزد به شب سياهی بختم شفقی دوباره ريزد به هوای سرد مژگان که نخواند سرود باران ز دو ديده خون بريزم که اگر کناره ريزد به درون سينه ی من گل آتشيست برپا دل اگر شرر نگيرد ز کجا شراره ريزد صـــنم
سابقا که اوره ميديدی آدم شيک پوش بود، خدا قد و قواره خوب هم برش داده بود ، ذوق خوب هم داشت، کالا يش هميشه اتو شده گی وسر بوتها ی براقش گرد نمی ششت از همو خاطر هم بود که نام شه ششته مانده بوديم. با ششته از آوان مکتب و جوانی دوست بوديم . ... واحد نظری
باز هم قصه قصهء طوفان قصهء بی پناهی مرغان قصهء خشم باد و صاعقه ها قصهء مرگ و مير روزنه ها قصهء فصل های بی حاصل قصهء آب های بی ساحل سالار عزيزپور
كبك، پيرمرد است؛ پيرمرد، كبك است!
(نقدی بر داستان كوتاه «كبك مست» نوشتهی محمد حسين محمدی) داستان «كبك مست»، با توصيف بيرونی و فيزيكی پيرمرد كه هستهی اصلی داستان است؛ شروع ميشود. در پاراگراف اول داستان، يكسری اطلاعات اجمالی را از پيرمرد به خواننده ميدهد؛ داشتههای پ... (عکس از حسين محمدی)ناصر فرزان
ای وای از آن لحظهء وجود که من نا خواسته چون قطره شبنمی که سحرگاهان روی برگ گلاب میپاشد و با نخستین تا بش نور خورشید محو میگردد عزيز عليزاده
کو،خانه؟ که گويمت:خرابش، کردی کو، سينه؟ که گويمت:کبابش، کردی، ما، را نه دلی، نه کلبه ی و نه کسی، آهی نفسی بُدم که ، آبش کردی!
داود درياباری
از آنسوی دريا های خروشان خاتول مومند
| |
استفاده از مطالب و عکسهای « فـردا» با ذکر نشانی مأخذ مانعی ندارد
This website is optimised with IE6+ and a screen resolution of 1024 X 768 or
higher
|