فریبا حیدری


***************

آدرسی کف دستم

زن روبرویم روزنامه می‌خواند

چرت می‌زند کناری ام که جوانتر است

در قطاریم هرسه

در راهی که مورچه ها کشیده اند در جنگل

شانه هایم را پاپین می‌کنم

چراغ ها را خاموش

به فکر آن گوزن غول پیکرم

رمیده بود چندی قبل

ایستاده بود در میانه راه

این جاده

می‌ رساندم به در

آب می نوشم

نفس می گیرم

دوش

باز می‌کنم

پنجره

دهان

وچشمهایم را به زور

بال بال زدنم را بی رمق، می بیند

پرنده‌ای

ازروی آن کاج بلند

به شوق می آید

بلندتر می‌ شود

شادتر

صدایم در صدایش گم

پاهایم را نمی‌بیند انگارکه نمی رقصند

موزون ترمی شود

نزدیکتر

و بازهم نمی‌بیند هوا از ریه هایم برنمی‌گردد

نمایشی که کشف کرده انگار

روزنامه را می‌آورد

عکسها سه زن را نشان می‌دهند در حالت مرگ

آمبولانس ردم می‌کند از جنگل

شاخه ها خورشید را باز و بسته می‌کنند

پرده ها را می‌کشد

پرستار

نبضم را گرفته

ریتمم را می خواند

از گوزن حرف می زنم

از مورچه ها

گزارش می‌کند:هذیان

هوشیاری مجروح، کامل نیست

سخن مدیر مسئول

سخن مدیر مسئول

کلوب فرهنگی هنری فردا در سویدن جشنواره ادبی (اکرم عثمان)،  ویژه داستان کوتاه دوم ماه می سال 2021...

0 Comments

Submit a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *