حسیب نیما
***************
دهانِ تلخ و دلِ تنگ، در کنار شبم
مرا چراغ بپوشان که سنگسار شبم
دوکفش روز به من هدیه کن که کوچ کنم
که سالهاست به بن بستِ بیگذار شبم
غروب، باغِ به آتش کشیده است، بیا !
کنار شاخهٔ بشکستهٔ انار شبم
ببین، تولد گرگِ سیاهِ بدمست است
بیا، مترس که آبستن شکار شبم
ز نسل عشق، تویی، نعره می زنی در من
به پشت پنجره ها عاشق فرار شبم
…
درختِ شب به زمینم گرفته ریشه، و من
تبر به دستترین دشمنِ تبار شبم
0 Comments