ابراهیم امینی


قبول کن که به هر خاک آب و دانه توست
دیار توست، خریدار توست، خانه توست

تویی که گرم نیامد درون روده ات آب
تویی که خانه ی تو بیگ روی شانه توست

تو از سلاله سرخ گلوله ها هستی
ستاره ها همه شلیک شادیانه توست

به غیر جان تو چه داری که آن هم ارزان است
به جز دروغ چه در چانته و خزانه توست؟

درنده نیستی اما خوراک تو خون است
پرنده نیستی اما درخت لانه توست

کجا برم غم خود را کنار اقیانوس
چه جای سیل که غم های بی کرانه توست

هزار و یک شب افسانوی است زنده گی ات
تمام واقعه هم مرگ عاشقانه توست

وجب وجب به زمین نقش بسته سایه تو
به هر طرف بروم گور بی نشانه توست

زمانه با تو نمی سازد و تو خسته ی جنگ
قبول کن دل غمگین، همین زمانه توست!

سخن مدیر مسئول

سخن مدیر مسئول

کلوب فرهنگی هنری فردا در سویدن جشنواره ادبی (اکرم عثمان)،  ویژه داستان کوتاه دوم ماه می سال 2021...

0 Comments

Submit a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *