سید مهدی موسوی
از خوابها پرید، از گریهی شدید
[امّا کسی نبود… امّا کسی ندید…]
از خواب میپرم، از گریهی زیاد
از یک پرنده که خود را به باد داد
از خواب میپری از لمس دستهاش
و گریه میکنی زیرِ پتو یواش
از خواب میپرم میترسم از خودم
دیوانه بودم و دیوانهتر شدم
از خواب میپری سرشار خواهشی
سردرد داری و سیگار میکشی
از خواب میپرم از بغض و بالشم
که تیر خوردهام که تیر میکشم
از خواب میپری انگشتهاش در…
گنجشک پر… کلاغ پر… پر… پرنده پر…
از خواب میپرم خوابی که درهم است
آغوش تو کجاست؟! بدجور سردم است
از خواب میپری از داغیِ پتو
بالا میآوری… زل میزنی به او…
از خواب میپرم تنهاتر از زمین
با چند خاطره، با چند نقطهچین
از خواب میپری شبهای ساکتِ
مجبورِ عاشقی! محکومِ رابطه!
از خواب میپرم از تو نفس، نفس…
قبل از تو هیچوقت… بعد از تو هیچکس…
از خواب میپری از عشق و اعتماد!
از قرصِ کم شده، از گریهی زیاد
از خواب میپرم… رؤیای ناتمام!
از بوی وحشیات لای لباسهام
از خواب میپری با جیر جیرِ تخت
از گرمی تنش… سخت است… سخت… سخت…
]از خوابها پرید در تخت دیگری
از خواب میپرم… از خواب میپری…
چیزیست در دلت، دردیست در سرم
از خواب میپری… از خواب میپرم…[
0 Comments