غزل

Oct 20, 2019 | بخش ادبی, هنر و ادبیات

فریبا حيدري

هنوز جيغ ميكشد دهانِ شاخه هاي تَر
از انقراضِ بيشه ها به دستِ تيشه و تَبر

شكسته باد لانه ي پرنده هاي باغ را
كبوتران چاهی و كلاغهاي خسته پَر

شب است و برگها ميان كوچه خرد ميشوند
پَس از دقيقه اي سكوت زير پاي رهگذر

كسي شبيه خاطره ميان سینه می تپد
كسي كه ميبرد مرا به هر بهانه اي سفر

به چشم هاي من اگر نمانده اشک قطره ای
ببار ابر دل ولي…مرا به انزوا نبر

اسير درد و رنج و غم..درون خويش مرده ام
دگر نمانده در دلم نه هاي و هو..نه شور و شر

شبيه طفل گم شده پر از هراس رفتنم
خداي بي كسان بيا..مرا به خانه ام ببر

 

سخن مدیر مسئول

سخن مدیر مسئول

کلوب فرهنگی هنری فردا در سویدن جشنواره ادبی (اکرم عثمان)،  ویژه داستان کوتاه دوم ماه می سال 2021...

0 Comments

Submit a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *