صنم عنبرین
در من انگار که یک کوه به هم ریختهاست
دلم از دیدن در آینه لبریختهاست
زندگی حس غریبیست که در صفحهی ما
رنگ خود شسته و وحشتزده بگریخته است
یافته حسرت یک عاشق دلسوخته را
هر که خاکستر امید مرا بیختهاست
آنکه دادهست به من مژدهی باران دگر
آتش روح مرا بیش برانگیختهاست
در پس پنجرهام هست شبی بیپایان
عکس خورشید مگر بر درم آویختهاست
0 Comments