اجمل بینا
آخرش دست تو را دست دگر میگیرد
آه! از حال دل مرد که در میگیرد
خودکشی بهتر از آن لحظه که از ناچاری
مرد دندان خودش روی جگر میگیرد
چمدان تو چه خوشبخت تر از دستانم
لااقل دست ترا حین سفر میگیرد
و حسودم به لباسی که تو را بیش از من
هرقدرها که دلش خواست به برمیگیرد
دستِ لطفی که مگر هیچگهی از ما نیست
دستهای منِ بدبخت مگر میگیرد
گله از دست قضا نیست، خودت مسئوولی
جای خالیِ ترا درد اگر میگیرد
0 Comments