حسیب نیما
بی تو ساحل-گرد و ، با تو مرد دریایی شدم
عشق را آمیختم با مرگ ، فردایی شدم
بیتویی چون خانه شطرنج ، من مبهوت و مات
روز های با تو بودن رفت، شبهایی شدم
کیستم بی تو ؟ سوال گنگ ناپرسیده یی
ساده بودم با تو و ، بی تو معمایی شدم
بی تو شهر بی پرنده ، شهر مشروع شکار
شهر زنجیر و قفس ، شهر هیولایی شدم
خواب ، پرواز قناری شد ، در کابوس سنگ
مُردم از بیداری ام ، محتاج لالایی شدم
وسعت آتش پناهم بود با تو ، ناگهان
عاشق تبعیدی اقلیم سرمایی شدم
…
خسته ام از بی کلیدی های قفل خشم خویش
پچ پچی در زیر لب : (ای کاش بازآیی…)، شدم
سلام
چه زیبا، چه پردرد سرودند.
م. عابدی