لحظه یی با عشق

Sep 23, 2019 | بخش ادبی, شعر و ادبیات, هنر و ادبیات

حسیب نیما

بی تو ساحل-گرد و ، با تو مرد دریایی شدم
عشق را آمیختم با مرگ ، فردایی شدم

بیتویی چون خانه شطرنج ، من مبهوت و مات
روز های با تو بودن رفت، شبهایی شدم

کیستم بی تو ؟ سوال گنگ ناپرسیده یی
ساده بودم با تو و ، بی تو معمایی شدم

بی تو شهر بی پرنده ، شهر مشروع شکار
شهر زنجیر و قفس ، شهر هیولایی شدم

خواب ، پرواز قناری شد ، در کابوس سنگ
مُردم از بیداری ام ، محتاج لالایی شدم

وسعت آتش پناهم بود با تو ، ناگهان
عاشق تبعیدی اقلیم سرمایی شدم

خسته ام از بی کلیدی های قفل خشم خویش
پچ پچی در زیر لب : (ای کاش بازآیی…)، شدم

سخن مدیر مسئول

سخن مدیر مسئول

کلوب فرهنگی هنری فردا در سویدن جشنواره ادبی (اکرم عثمان)،  ویژه داستان کوتاه دوم ماه می سال 2021...

1 Comment

  1. Masooda Abedi

    سلام
    چه زیبا، چه پردرد سرودند.
    م. عابدی

Submit a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *