روح الامین امینی
********
غزل
مثل تالاب که عمریست اسیری در خویش
ناگزیری که بخُشکی و بمیری در خویش
عاقبت میکشدت ماندن و یک جا ماندن
دور از خویش فراوانی و دیری در خویش
خویش زندانی و زندانی خویشی چندیست
کس ندیده است شبیه تو اسیری در خویش
ترس از مرگ نداری به دلیلی روشن
ای جوان سال که بیفاصله پیری در خویش
بادبان پاره و دریا نفساش طوفانیست
دل به دریا زده هر چند دلیری در خویش
عصر تکتازی حُکام به سَر شد چندیست
خودکشی کرده در این عصر امیری در خویش
0 Comments