حسیب نیما
(تاریخ زده)
در من شکسته دیگر، انسان وقت کهنه
خوشباور قدیم زندان وقت کهنه
من معبدم ، که در من چیز مقدسی نیست
جز عشق ، روبروی شیطان وقت کهنه
تنها منم مقابل، با موج ها و صخره
نه نوح قصه سازِ توفان وقت کهنه
[بیهوده روز نو شد ، باروت بسته مردی
فریاد و انفجارِ ارزان وقت کهنه…]
در باورم نگنجد، تقدیس قتل انسان
بوی خدا ندارد ، ایمان وقت کهنه
حوا ! برقص آزاد ، ای ابرِ درد بر دوش
تا ختم رعد و برق و باران وقت کهنه
با یک تفنگ و لبخند ، بیگانه یی به تکرار
کابوس خانه ام شد ، مهمان وقت کهنه
…
یک عمر درد و دوزخ ، خواب بهشت ممنوع
تاریخ زخم تازه ، درمان وقت کهنه
0 Comments