شهر تنهاست

Jul 29, 2019 | بخش ادبی, هنر و ادبیات

حمیرا نکهت دستگیر زاده


********

شهر تنهاست

 

شب غریب است و خموش

شط آبی خیالت جاریست

به دل کوچه و پسکوچۀ شهر

شهر، خالی ز طنین قدمت

* * *

…خواب رفتن نیک است ؛

بال پرواز کنم وا…

گویم:

به هیاهوی کدامین فریاد

حاجت خفته ء پرواز بلند

به صدای تو در آمیخت چنین

تن آواز تو از واژه ی رفتن پر شد

تن تنهایی ما

سوگوار شدنت

*

صبح را از پی آواز کی می آغازی؟

 

در کدامین غربت

خواب خاکستری بودن را

مینمایی تعبیر؟

از کدامین مشرق میرویی؟

شهر و شب خیره به ره

به ره آمدنت!

*

صبح ما بستر تشویش غریب

روز ما راهی ء جاوید غروب

میشود باز بیایی روزی؛

شهر از نام تو آبستن شادی گردد؛

کوچه ها باغ شوند ؛

باغ نه!

ذات بهار

 

می نشینم تشنه

عطش آلود صدای قدمت!

 

دیدنت

نام رهایی

دیدنت آزادی

 

دیدنت عصمت فریاد زمین

به گلوگاه زمان

دیدنت

فرصت دیدار دو

چشم نگران

در عبور خطر از خط زمان

دیدنت حاجت هر روزه من

می نشینم سر ره

به ره آمدنت!

سخن مدیر مسئول

سخن مدیر مسئول

کلوب فرهنگی هنری فردا در سویدن جشنواره ادبی (اکرم عثمان)،  ویژه داستان کوتاه دوم ماه می سال 2021...

0 Comments

Submit a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *