غزل

Jul 15, 2019 | بخش ادبی, هنر و ادبیات

لیمه افشید


********

غزل

به بیابان بی غمی بزنی، سر به زانوی سنگ بگذاری

روی قلبت سکون سنگینی، روی قلبت تفنگ بگذاری

بچه آهوی بی پدر مادر بشوی، ترس در تنت بدود

پیش چشمان عاشقت اما، قاب عکس پلنگ بگذاری

در تنت گرگ گشنه ای باشد، نان شب بره دست و پا بکنی

بین دستت دلش تکان بخورد، بره را بی درنگ بگذاری-

لقمه ی گرگ دیگری بشود، دست در عمق بغچه ات ببری

و انار تپیده در خون را، روی سفره قشنگ بگذاری

شام را تکه تکه تکه کنی، به کلاغان بی نوا بدهی

شام را بوسه بوسه بوسه کنی، کف دستان تنگ بگذاری

زندگی هم دگر بزرگ شده، غم نان، درد عشق، تنهایی

وقت کافی برای مردن نیست، وقت کو تا به جنگ بگذاری؟

راه خود را بگیر تا سنگ دیگر و شام و بره ای دیگر

جای خود روی گونه ی هر سنگ، دولب سرخ رنگ بگذاری!

سخن مدیر مسئول

سخن مدیر مسئول

کلوب فرهنگی هنری فردا در سویدن جشنواره ادبی (اکرم عثمان)،  ویژه داستان کوتاه دوم ماه می سال 2021...

0 Comments

Submit a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *