فردوس اعظم
شعرامروزتاجیکستان
غزل کوچه
دیریست مانده ام دور از آستان کوچه
دل می کند همیشه یاد از جهان کوچه
بر قاب سینه ی او ثبت است خاطراتم
دیگر کجا ببینم آن دوستان کوچه!
ای روزها کجایید؟ یاد گذشته ها خوش!
ای کاش مانده بودم در جسم و جان کوچه
شور و جنون و مستی،احساس ناب هستی
انگار زندگی بود، جوی روان کوچه
غربت مرا صدا زد، از کوچه کوچ کردم،
هر دم به گوشم آید آه و فغان کوچه
ای بادها بیارید از خاک کوچه مشتی
دلتنگ آشنایم، خُرد و کلان کوچه
0 Comments