شریف سعیدی
**********
سفر
عینکها
عصا
و دندانخلالها
لوازم سفر
همینهایند
من لغزشها را
محکم گرفته ام
عینکها
عصا
و دندانخلالها را
تو چمدان را
طوری میکشی
که انگار
سیگار تیر است
پشت سرت را نگاه کن
پیری
در ستون فقراتم
تیر میکشد
این عصا نیست
مهرههای ستون فقراتم را
به مشتم داده اند
این عینکها را
باید به نوبت بپوشم
و این دندان خلالها
ریشهگوشتها را کشیده اند
حالا
زندگی آنقدر آسان است
که با نوک دندانخلال
میتوانم
دندان تختم را بکشم
این راه چقدر خاکستری است
سیگار تیرت را آهسته بکش
نیمی از عصای من درخاکستر است
یا دندانخلالم افتاده
دستم را بگیر
این عینک
کدامش است؟
0 Comments