سید ضیاء الحق سخا
*******
غزل
دوست دارم غزلم تار تبسم بزند
پنجه در بغض فروخورده ى مردم بزند
ببرد عربده ها را به فراسوى قفس
خيمه بر گستره ى جشن ترنم بزند
دوست دارم غزلم، موج زند موج زند
تا به هر دل كه رسد، طبل تلاطم بزند
دوست دارم كه كسى شعر مرا مى نوشد
نكند ميل دگر لب به لب خُم بزند
دوست دارم غزلم، شاخه ى ممنوعه شود
تا كه آدم نرود دست به گندم بزند
گاهى هم اين دل من از غزلم مى خواهد
حرف خود را برود با دُمِ گژدم بزند
()
وقتى اينگونه شود، لايق آن خواهد شد
تا كه زانو به توَلاى تو خانم بزند!
٧/١١/١٣٩٧
0 Comments