راحله یار
متهم کیست؟
شعر! دردا که سفر نامه ی من غمگین است
ورنه سر تا به قدم بال و پرت رنگین است
گفته بودم غزلم! درد و بلایت به سرم
تا ابد ورد لبم زمزمه ی آمین اســت
خون رگ های من از گرمی تو می جوشد
بی سبب نیست لبت روی لبم آذین است
چهره افروخته ای، مثل دلم سوخته ای
واژه ات پنجه ی باران زده ی شاهین است
دیشب از کوره بدر گشته به دل خندیدم
که چرا لحن غزل های خوشم غمگین است؟
عشق خندید به من، گفت که شاعر نشوی
ورنه پرونده ی عاشق شدنت سنگین است
٭٭٭٭٭
گرچه از تلخی پرونده به جانم به سرت
حسرتی نیست رواداری دل شیرین است
فرصتی ده که شبی طعم لبت را بچشم
بین ما فاصله مانند مه و پروین است
عاقبت وسوسه ی بوسه مرا خواهد کشت
متهم کیست منم؟ یا دل بی تمکین است؟
0 Comments