روح الامين امينى
تصور طوفانی
کس در مساحت شب طوفانی ام
دستی به روی شانه بارانی ام نبود
آن سختِ دور رفت، وَ در آن شب غریب
هرگز کسی برابر آسانی ام نبود
حتی که باد و زلف تو بید و بیدسار
هم سنگ با مقامِ پریشانی ام نبود
حال مرا ببین که شدم کشته قاتلم
معشوق دوست داشته جانی ام نبود
دوری ز من چنان که ز دریا شد ابر دور
ماه تو در تصور طوفانی ام نبود
گشتم هزار بار ولی نام کوچکت
در خاطرات خسته طولانی ام نبود
0 Comments