گرسنگی و مرگ

Apr 28, 2019 | بخش ادبی, هنر و ادبیات

زلمی کاوه


گرسنگی و مرگ

چه شام دلگيراست

کلام تهيست زمضمون روح انسانی

و شهر عاری از لطف است

و استعاره ها جنگ است و جای تشبيه خون

کلام تهيست ز مينای زندگانی و عشق

مجال خنده نداريم

مجال گريه نداريم

جماعتی زخدايان کينه جو اينجا

بزرگ مسلخ تاريخ

برای کشتن انسان

برای هديه به درگاه «خالق يکتا»

آفريدند باز

چه شام دلگيراست

عزيزی رفته زبر

تمام روزو شب شهر

عزاو ماتم ومرگ

و رقص آتش و گوشت

ميان آهن و مشت

به شهر، نظم سيه روزی و ستم حاکم

به شهر دشمن خونخوارو دل شکن حاکم

ميان منگنه ی زاهدان و جنگ سالار!

چه شام دلگير است

فضا فضای خداوندگار اخوان

و قطع پاو سرو دست بی نوايان است

و شب سيا چو قير

نه آفتاب، نه ماه

می گشايند چشم!

چه شام دلگيريست

که ساکنان همين شهر خفته در خوناب

گرسنه می مانند

و درپناه هجوم هزار خمپاره، گورخويش می سازند.

منم چو شاعر فرياد آشنا با درد

که پاره های دل مردم ستمزده را

خطوط رويای بی نوايان را

نقش می سازم

چه شام دلگيريست

ببين که حاکم شرع

بجای نان و لباس

بجای شادی و صلح

گور هديه آورد ه است

چه شام دلگيريست

نظام شب پره ها

هديه داده به من

دو حلقه ی زنجير

و تيغ زنگ زده ی زجرو لبه اعدام

بجای آزادی!

چه شام دلگير است

بيا حديث مرا از زبان قفل بپرس

که شعر زندگی ام وصف روزگار منست!

چه شام دلگيراست

به شهر نظم سيه روزی و ستم حاکم

به شهر جوخه ی اعدام متهم حاکم

که ساکنان همين شهر خفته در خوناب

گرسنه می مانند

و در پناه هجوم هزار خمپاره

گور خويش می سازند!

سخن مدیر مسئول

سخن مدیر مسئول

کلوب فرهنگی هنری فردا در سویدن جشنواره ادبی (اکرم عثمان)،  ویژه داستان کوتاه دوم ماه می سال 2021...

0 Comments

Submit a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *