نیلوفر ظهوری راعون
دیگ و کاسه
تو غرقِ بوی کاغذ، من بوی دیگ و کاسه
یک بار سوی من بین از روی دیگ و کاسه
چون یازده ستاده یک دست، پای جارو
یک دست در حسابِ زانوی دیگ و کاسه
با خنده ای ببخشا بر زلفِ بیشمارم
روزی نخی ازان گر شد موی دیگ و کاسه
گر دیر می برایم، مصروفِ چند کارم
آرای چشمِ خویش و ابروی دیگ و کاسه
یعنی چگونه فرصت دزدم که شعر نوشم
محرومِ چشمه گشتم با جوی دیگ و کاسه
هردوی ما به خانه وقتی که می درآییم
تو سوی میزِ خواندن، من سوی دیگ و کاسه
آقا کتاب! بگشا چشم و علاقه بنگر
من خانمِ ورق ها، تو شوی دیگ و کاسه
.
۱۹ اپریل ۲۰۱۹
0 Comments