حمیرا نکهت دستگیرزاده
از تبار تبر تو زاده شدی
از تبار تبر تو زاده شدی دشمن برگ وبار این باغی
پُر شکستن به خانه میایی آفت بیشمار این باغی
از سموم نگاه توخشکد برگ در بته های روز بهی
میرسی با تگرگ اندیشه بخت واژون و تار این باغی
دست در آستین بیگانه، کرده در شاخ دیگری لانه
دار می آوری و زولانه،توکجا از تبار این باغی
سبزه ها زیر گام ها خفتند، قصه ی زرد درد را گفتند
ناله ها را به ریشه بنهفتند صبح، تو شرمسار این باغی
رخت امروز را تومی دوزی، تن امید را تو می سوزی
تا که فردای خویش افروزی، آتش شعله بار این باغی
شب این باغ را چراغ شدیم، صبح پیروز را بلاغ شدیم
حیف در دست تو چناغ شدیم تو! که مست قمار این باغی
پنجهزاردشنه درگلو داریم، پنجهزار غصه روبرو داریم
ما چه تاریخ وآبرو داریم تا که تو تیکه دار این باغی
6-04-2019
0 Comments