حمیرا نکهت دستگیرزاده
مرا دوباره صدا کن به روستای خودم
به سرزمین غزل های آشنای خودم
چگونه بال گشودم چگونه پر زده ام
ز آشیانه ی خورشید واره های خودم
مرا دوباره بخوان داستان خون و تفنگ
کم است گم کندم از نی و نوای خودم
سکوت چلچله های همیشه عاشق را
چگونه قصه کنم شام ها برای خودم
زمانه داس بلندیست کشت خاکم را
بریده است مرا از زمین رای خودم
غریوِ تندر نا مردمی نگاه مرا
کشانده است به رویا و انزوای خودم
تمام شهر به شکل من است و می خوانم
مرا ز خانه نرانده کسی سوای خودم
ترا صدا زده ام ذات بکر آزادی
مرا دوباره رها کن به ابتدای خودم
چراغ کوچک کوچه چه روشنای داشت
مرا دوباره صدا کن به روشنای خودم
26-12-2018
0 Comments