بنام خداوند خورشيد و مـاه

که او داد بر آفرين دستگاه

(فردوسی)

 

 

جلوه های از شکوه قرآن و باز تاب آن در جان و جهان

 

 

چو آورد اين نامــــه نزديک من

بر افروخت اين جان تاريک من

(فردوسی)

 

نوشتهء فتح محمد سامع

 

 

 

نخستين سوره قرآن در ماه مبارک رمضان در شب قدر سال621 م هنگامی نازل شد که فرشته مقرب، جبرييل، به پيامبر اکرم (ص) در غار حراخطاب کرد:

 

 "بخوان بنام پروردگارت که جهان را آفريد،

همان کسی که انسان را از خون بسته خلق کرد،

بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است،

همان کسی که بوسيله قلم تعليم نمود.

و به انسان آنچه را نمی دانست ياد داد.(1)

 

در زمانيکه قرآن نازل شد محيط شبه جزيره عرب را جهل وخرافات وانواع فساد اجتماعی فرا گرفته بود.

در نخستين آيات وحی تکيه به مسله علم و قلم شده است که بلا فاصله پس از ذکر مهمترين پديده جهان خلقت يعنی مبدا آفرينش و تکامل جسم انسان از موجود بی ارزش مانند " علقه/ خون بسته" خبر می دهد و بعد از تکامل روح او به تعليم و تعلم بوسيله قلم سخن می گويد.

در آن روز که اين آيه نازل شد نه در محيط حجاز و نه در دنيای متمدن آن زمان قلم از اهميت چندانی برخوردار بود اما امروز محصول تمام تمدنها، دانش ها و پيشرفت های که طی قرون متمادی نصيب بشر شده بر محور قلم می چرخد وسرنوشت اجتماعات بشری در درجه اول بر نيش قلم ها بسته است.

اصلاحات جوامع انسانی از قلم های مصلح و متعهد آغاز می شود و فساد و تباهی اجتماعات نيز از خامه های مسموم و فاسد منشا می گيرد.  قرآن پيام آسمانی را به بشريت به قلم و آنچه با قلم نوشته می شود آغاز کرده است و اين خود گواهست که پايه دساتير قرآن بر علم و قلم گزارده شده و نه بر جهل و ستم

 

چو شمع از پی علم بايد گداخت

که بی علم نتوان خدا را شناخت

 

بی جهت نيست که قومی چنان بدوی، عقب مانده و قبيلوی در راستای علم و دانش بقدری پيشرفتند که آنرا به جهان صادر کردند و به اعتراف مورخان اروپا نور و دانش مسلمين بود که بر صفحه اروپای تاريک قرون وسطی تابيد و آنها را وارد عصر تمدن ساخت که کتب فراوانی تحت عناوين "تاريخ تمدن اسلام " يا "ميراث اسلام" شاهد اين مدعاست.

اولين آيات قرآنی به استناد خود قرآن در شب قدر نازل شد و يکی از کاملترين آيين های آسمانی که نقطه پايان و ختم اديان بود فصل نوينی را در تاريخ بشريت گشود. نزول قرآن در شب قدر، يعنی همان شبی که مقدرات و سرنوشت انسانها تعين می شود دليل آشکار بر سرنوشت سازی اين کتاب الهی است که خط سعادت و خوشبختی هدايت انسانها در آن مشخص شده است و به همين جهت است که رابطه ميان قرآن و"شب قدر" پيوند و هماهنگی منطقی دارد.(2)

قرآن انسان را درس توحيد می دهد و توحيد انسان را از عالم ماده و جهان طبعيت بالا می برد و در ماورای طبعيت به وجود بی انتهاهی الهی پيوند می دهد و همزمان انسان را از شرک باز می دارد و آگاه می سازد که شرک انسان را در چاه طبعيت سرنگون می سازد و به موجودات محدود و ضعيف و فانی پيوند می دهد(3).  قرآن بنام های "فرقان"، "حبل الله"، "مصحف" و"نور" ياد شده زيرا قرآن از همان آغاز بعثت پيامبر عاليقدر اسلام (ص)  نور مبين و رمز هدايت بوده است . جنبش اخلاقی واجتماعی اسلام که بر اصول احکام قرآن بوسيله پيامبر (ص)  پايه گذاری شد، از نظر سازندگی و عمق اصالت بی نظير است و بدين جهت در احتوای کليه ابعاد زندگی و دقايق نفس بشری يگانه بود و اثر و نتايج چشمگيری که بر نفس آدمی گذاشت، اين بود که ملت زبونی را به اوج آسمان ها بلند برد و در پرتو هدايات قرآن و مشعل فروزان ايمان آنچنان راه توسعه و تکامل را در پيش گرفت که نمونه اخلاق و انسانيت گرديد، آنهم نمونه يی که در سراسر تاريخ بشريت مانندش به وجود نيامد.(4)

قرآن به عنوان سند حقانيت رسالت رسوالله(ص) معجزهء " گويا"،"جاويدانی"، "جهانی" و "روحانی" است وینيازی به معرفی ندارد.

 

اگر به نبودی سخن از خدای

نبی کی بودی نزد ما رهنمای

(فردوسی)

 

قرآن خود "گويا" است زيرا با بيان قاطع و صريح تمام جهانيان و کسانی را که با مبداء جهان آفرينش ترديد داشتند، دعوت به مقابله به مثل کرده است- قرآن مخالفان را به مبارزه ميخواند، محکوم می سازد و از ميدان مبارزه، پيروز بيرون ميآيد، و پس از گذشت قرن ها مانند سالهای ظهور اسلام بشر را به سوی خود دعوت می کند(5) به قول ابوالمعانی بيدل:

 

اين راه را نهايت صورت توان کجا بست

کز صد هزار منزل بيش است در هدايت

 

پيام مرکزی قرآن ايمان تنها به خدای واحد است و فقط به ذات او که قادر مطلق وعالم مطلق است.(6)

« قل هوالله احد» نخستين آيه از اين سوره در پاسخ سوالات مکرری که از ناحيه اقوام يا افراد مختلف در زمينه اوصاف پروردگار شده بود می فرمايد " بگو او خداوند يکتا و يگانه است".

جمله اين آيه با ضمير"هو" که ضمير مفرد غايب است آغاز شده و از مفهوم مهمی حکايت می کند، در واقع رمز و اشاره ای به اين واقعيت است که ذات مقدس او در نهايت خفا است، و از دسترس افکار محدود انسانها بيرون است، هرچند آثار او آنچنان جهان را پر کرده که از همه چيز ظاهرتر و آشکارتر است، چنانچه در آيه 53 سوره فضيلت می خوانيم: "سنريهم  ايتنا فی الافاق وفی انفسهم حتی يتبين لهم انه الحق اولم يکف بربک انه علی کل شی شهيد." ما به زودی نشانه های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان ميدهيم تا آشکار گردد که او حق است. آيا ای رسول (ص) (همين حقيقت که) خدا بر همه موجودات عالم پيدا و گواهست کفايت از برهان نه ميکند؟ وسپس از اين حقيقت نا شناخته پرده بر ميدارد ومی گويد: "او خداوند يگانه و يکتا است"(7)

بقول امير مومنان علی (ع) "الله خداوند واحد است نه به معنی واحد عددی، يا نوعی وجنسی بلکه به معنی وحدت ذاتی، و به عبارت روشنتر وحدانيت او به معنی عدم وجود مثل و مانند برای او است، ليل اين سخن نيز روشن است او ذاتی است بی نهايت از هر جهت، و مسلم است که ذات بی نهايت از هر جهت غير قابل تصور است، الله همان کسی است که از درک چشمها، مستور است، و از افکار و عقول خلق محجوب،الله به آن ذات جامع جميع اوصاف کماليه و خالی از هر گونه عيب و نقص اشاره می کند."(8)

اسلام، مسيحت و يهوديت ريشه مشترک دارند و از اديان توحيدی اند، بخاطريکه ايمان بخدای واحد منشا نهايی هر سه آيين را بترتيب در سه کتاب مقدس قرآن، انجيل و تورات تشکيل ميدهد. مشابهات ميان آنها شگفت انگيز نيست، فرق های ميان هر کتاب مقدس  بخاطر ماهيت جزيی وحی و در بعضی حالات انتقال بی احتياط و حتی تحريف در کتب ماقبل قرآن محسوب می شود.(9)

چنانچه در آيه بعدی سوره اخلاص (قل هوالله احد) به رد عقايد "نصاری"، "يهود" و "مشرکان عرب" که برای خداوند فرزندی يا پدری قايل بودند پرداخته می فرمايد: نه زاد و زاده شد (لم يلد ولم يولد) اين خود دال بر رد عقايد تثليث (خدايان سه گانه) خدای پدر،خدای پسر و روح القدس می باشد، و بر عقيده نصاری که "مسيح" را پسر خدا و يهود که "عزيز" را پسر خدا و مشرکان عرب که ملايکه را دختران خدا می دانستند مهر باطل می گذارد ( قرآن در آيه ( توبه 30) و ( انعام 100) از موضوع فوق خبر می دهد.)(10)

 قرآن در باره خدانيست، بلکه کلام خدا است که مستقيماً با بشر سخن می گويد و پيامبرش محمد (ص) را خطاب می نمايد. اين موضوع مرکزيت  قرآن را برای مسلمانان تشريح می کند. قرآن سنگ بنای جامعه اسلامی، قانون اساسی و وثيقه است که کليه ابعاد و جهات زندگی را احتوا می کند: زندگی به اراده خدا و جامعه مبنی بر کمال مطلوب و معنوی جامعه يی است که در آن دساتير قرآن نافذ باشد.(11) البته دساتير قرآن به مفهوم اصلی کلمه و مطابق به شيوه ايکه پيغمبر اسلام و ياران نزديک شان آنرا در راه رفاه وسعادت جامعه بکار می بردند و نه به گونه و روشی که اخيراً افرطيون جاهل و متحجر طالبان تحت نام مقدس اسلام رژيم خود کامه ی را به کمک مستقيم به اصطلاح "مدافغان دموکراسی ودفاع از حقوق بشر" و نظاميان پنجابی به مانند دکتاتوران قرن بيست چون استالين، هيتلر، پلپوت و پنوشه عليه ملت مظلوم و مسلمان افغانستان تحميل کردند که نه به اسلاميت ربطی داشت ونه به انسانيت وجهی.

چنانچه پيامبر اکرم (ص) در مورد نحوه ای حکومت داری همچو طايفه به قول از ابن عباس در داستان حجته الوداع عده ای از اصحاب را از شراط الساعه (نشانه های نزديک شدن قيامت) آگاهی می دهد ومی فرمايد:

در آنزمان اقوامی به حکومت  می رسند که اگر مردم سخن بگويند آنها را می کشند، واگر سکوت کنند همه چيز شانرا مباح می شمرند، اموال آنهارا غارت می کنند واحترام شانرا پايمال و خون های ايشانرا می ريزند و دل ها را پر از عداوت و وحشت می کنند، و همه مردم را ترسان و خايف و مرعوب می بينی. زمامداران ظالم، وزرای فاسق، کارشناسان ستمگر و امنای خاين بر مردم حکومت می کنند.(12) هر گاه ملتی از وابستگی نرهد و از چنگال اسارت استعمار و استثمار نوين آزاد نشود، نبوغ و استعداد خود را هر گز در راه اعتلای کشورش و در راه الله که راه مبارزه با هرگونه شرک، ظلم و بيدادگری است تبارز نخواهد داد0 و به همين دليل رهبران بزرگ الهی ، نخستين کار شان اين بود که ملت های اسير را از اسارت فکری، فرهنگی، سياسی و اقتصادی آزاد سازند و بر نامه های توحيدی و انسانی را پياده کنند .

انسان به اثر دور ماندن از نور ايمان و تربيت قرآن در جاده ظلم و ستم گام می نهد وبه کفران نعمت مشغول می شود. انحصاران گران سعی می ورزند نغمت های گسترده الهی را بخود منحصر سازند و منابع حياتی آنرا در اختيار بگيرند و ديگران را از رسيدن به آن محروم سازند، اين دژخيمان همه چيز را به خود می خواهند. اين همه ظلم و ستم های که در اکناف جهان در شکل انحصار طلبی، استعمار و تجاوز به حقوق ديگران از طريق مستقيم و يا بوسيله دکتاتوران و جباران وابسته و خودساختهء آنها صورت ميگيرد محيط آرام زندگی بشر را دستخوش طوفانها می کند، جنگ ها می آفريند، خون ها می ريزند و اموال و نفوس را به نابودی می کشانند.

در حقيقت قرآن ميگويد ای انسان همه چيز را خداوند در طبعيت بقدر کافی در اختيار تو گذاشته است اما بشرطی آنکه ظلوم و کفار نباشی، به حق خود بسنده کنی و به حقوق ديگران تجاوز نکنی. قرآن مبارزه حق بر باطل را جايز شمرده است. مبازه حق و باطل همشگی است. پيکار حق و باطل يک پيکار موضعی نيست، تا هنگاميکه در جهان بيعدالتی وجود داشته باشد، تلاش و مبارزه به اساس احکام قرآن ادامه خواهد داشت. يکی از ويژگی های باطل اينست که هر لمحه بشکل و هر لحظه به لباس ديگری در می آيد که نبايد فريب تنوع صورت ها را بخوريم و در هر کجا منتظر باشيم که باطل را باصفات ويژه اش که در همه جا يکسان است و از يک لباس به لباس ديگری چهره های خود را پنهان می کند بشناسيم وآنها را کنار زنيم. احکام قرآن مبارزه در برابر نمرود و دژخيمان زمان را با شهامت و بی نظيری با زبان گويا و منطق رسا توصيه می کند و از توده های تحت ستم دفاع می نمايد و در مقابل افشای جنايات نيروی های طاغوتی حکام ظالم و عليه زنجير های استعمار مبارزه منطقی را حق می شمارد.

احکام قرآن مدافع مستمندان نه وسيله ای برای تحکيم سلطه ستمگران است و در ضديت با استبداد و استکبار قرار دارد و شعار توحيد تنها يک مسله کلامی و فلسفی نبوده است در طول تاريخ مردم همواره قربانيان فريب و دغلکاری های مذاهب شرک و زمامداران به ظاهر مسلمان اما در واقعيت، ظالم و ستمگر، جاه طلب، خود خواه ومنافق بوده اند و به طور پيگير برای تامين عدالت  و تحقق برابری نژاد ها و طبقات و خانواده ها جنگيده اند. در طول تاريخ به ميزان که طبق حاکم جامعه شرک می پراگند، مردم به موازات آن، بوسيله توحيد مقاومت می کنند و پيوسته در آرزوی استقرار توحيد اند، هم به عنوان حقيقت بزرگ مستولی بر عالم و هم به عنوان زيربنای فکری واعتقادی. بنا بر آن چون پيغمبر اسلام می گويد: لا اله الا الله بازار برده فروشی به لرزه می افتد و قيمت برده ها کاهش می گيرد. چرا برده ها بيش از همه در می يابند که "نجات" در اين شعار نهفته است؟  چرا به قول خود قرآن از زبان قريش مردم دون پايه وپا برهنه به دنبال پيامبر اسلام می روند و شعار توحيد می دهند؟

شعار توحيد که اکنون مطرح است، فلسفه است. بايد کلام و فلسفه آموخت  تا دريافت. اما توحيدی که بردگان وپا برهنه گان را بسيج می کند ، يک وجهه زندگی اين جهانی تاريخی و اجتماعی داشته واعلام جنگی بوده است در مقابل شرک تا عدالت اجتماعی و برابری همه انسانها، در طول تاريخ تحقق بيابد.(13)

توحيد به بيرون از طبعيت هدايت مان می کند تا بانگ آب بشنويم که لبيک ايثار و بشارت فلاح است، طوريکه مولوی می گويد:

 

بانگ آبم من به گوش تشنگان

همچو باران می رسم از آسمان

برجه عاشق بر آور اضطراب

بانگ آب و تشنه وانگاه حُواب؟

 

در طول تاريخ معاندين راه حق اعم از مسيحيان و يهوديان افراطی و متعصب و منا فقين"ممسلمان نما" با افترا و توطه های فراوان در جهت تضعيف معنويت اسلام و وارونه جلوه دادن چهره واقعی آن از هيچ گونه تلاش تخريبی دريغ نورزيده اند.

 

همی بر اهل عصيان و منافق

زيان آرد شگفتی های قرآن

(ذوقی)

 

مخالفين قرآن اگر کوچکترين کفايت و توانايی در خود احساس می کردند، به اين دعوت صريح و قاطع قرآن که نشانه حقانيت زنده آنست، فوراً پاسخ می دادند: "اگر آنچه بر بنده خود نازل کرده ايم شک وترديد داريد(لااقل) يک سوره همانند آن بياوريد و گواهان خود را غير از خدا بر اين کار دعوت کنيد، اگر راست می گوييد(14)

روشن است که جهان بشريت هرگز به اين دعوت قرآن توان پاسخ نداشته و نخواهد داشت.

"قرآن به اندازه ای از نقايص مبرا و منزه است که نيازمند کوچکترين تصحيح و اصلاح نيست وممکن است از اول تا آخر آن خوانده شود، بدون آنکه انسان کمترين ملالتی از آن احساس کند(15) اين گواه زنده است که هيچ مظهر قدرت وشخصيت ومقامی، جز ذات اقدس خدای آفريننده نمی تواند به بيان چنين کلامی موجزی توفيق يابد. عظمت قرآن در سوره حشر آيه (16) چنين باز تاب يافته است، "اگر ما اين قرآن عظيم الشان را (بجای دلهای خلق) به کوه نازل می کرديم، مشاهده می کرديم که کوه از ترس و عظمت خدا خاشع وذليل می گشت و اين امثال را برای مردم بيان می کنيم باشد که اهل عقل وفکرت شوند، به گفته اچ هيی آدرگپ "هيچ شخصی در 1500 سال چنين الفاظی را با اين سند ژرف آهنگ، با چنين قوت و تهور و در حدود چنين تاثيرات هيجان انگيز بکار نبرده است".(17)

کارلايل، مورخ و دانشمند معروف انگليسی در باره قرآن می گويد: "اگر يکبار به اين کتاب مقدس نظر افگنيم، حقايق برجسته و خصايص اسرار وجود  طوری در مضامين جوهره آن پرورش يافته که عظمت و حقيقت قرآن بخوبی از آن نمايان می گردد واين خود مزيت بزرگی است که فقط به قرآن اختصاص يافته و در هيچ کتاب علمی، سياسی و اقتصادی ديگر ديده نمی شود. بلی خواندن بعضی کتابها تاثيرات عميق در ذهن انسان می گذارد ولی هرگز با تاثير قرآن قابل مقايسه نيست، ازاين جهت بايستی گفت: مزايای اوليه قرآن و ارکان اساسی آن مربوط به حقيقت و احساسات پاک و عناوين برجسته مسايل و مضامين مهم آن است که هيچ گونه شک و ترديد در آن راه نيافته و پايان تمام فضايل را که پديد آورنده تکامل و سعادت بشری است در بر داشته و آنهارا به خوبی نشان می دهد"(18)

 

بخوان اين معجزه وانگه بينديش

همين بس شاهد گويای قرآن

 

وليد بن مغيره مخزومی، مرد دانشمند وبا فراست زمان پيامبر اکرم(ص) گفت: "قرآن کلامی است که بر هر چيز پيروز می شود وچيزی بر آن پيروز نخواهد شد"(19)

قرآن اقيانوس بيکرانی است و چندين چهره دارد. چهره عمومی آن به همه گشاده است و چهره خصوصی آن تنها به انديشمندان تجلی می کند وهمه انديشه ها توانايی فهم آنرا ندارند، زيرا قرآن کلام حق و تراوشی از علم بی انتهای پروردگار است، و کلام او وعلم او رنگ ذات او دارد وهمه نا متناهی هستند..

مولانا در مثنوی بعد از نقل حديثی از پيغمبر اکرم بدين مضمون: هما ناکه قرآنرا هفت مرتبه پنهان است، گويد:

 

حرف قرآن را مدان که ظاهر است

زير ظاهر باطنی هم قاهر است

زير آن باطن يکی بطن ديگر

خيره گردد اندر آن وهم ونظر

زير آن باطن يکی بطن سوم

که در او گردد خرد ها جمله گم

بطن چارم از نبی خود کس نديد

جز خدای بی نظير بی نديد

همچنين تا هفت بطن، ای بوالکرم

تو همی خوان زين حديث محتشم(20)

(مثنوی)

 

چون قرآن کتاب آفريدگار است، متن آن همانند آفريننده آن کامل، دايمی و تغيير ناپذير است. اين عقيده زيربنای دکترين شگفت انگيز بی نظير بودن قرآن را می سازد که بطور قطعی اظهار می دارد که ايده ها، زبان و اسلوب قرآن را نمی توان مجدداً ايجاد کرد"(21) پس انسانها نمی توانند و انتظار هم نبايد داشت که همه چهره ها (بطون) قرآن را مشاهده کنند و به فهم آن توفيق يابند، به قول مولوی:

 

گربريزی آب را در کوزه ای

چند گنجد قسمت يک روزه ای

 

برای فهم اسرار اين وديعه آسمانی بهتر است از زبان بيدل بگوييم:

 

تحير گلشن است اما که دارد سر اسرارش

خموشی بلبل است اما کی می فهمد زبانش را

فردوسی به آن اينطور مهر تاييد گذاشته است:

گواهی دهم اين سخن راز اوست

تو گويی دو گوشم پر آواز اوست

سخن هر چه زين گوهران بگذرد

نيابد بدو راه جان وخرد

 

گذشت زمان و پرورش نبوغ ها واستعداد ها از چهره قرآن پرده بر می دارد و هر چه از زمان بگذرد، به همان مقياس قرآن به مثابه"يک واحد به هم پيوسته" و "مجموعه از هم نا گسسته" (22) هر کس را به قدر توان، استعداد و نور ايمانش از فيض معنوی خود بهره مند می سازد و با آهنگ موزون و دلپذيرش بر قلب و روان انسانها تاثيرات ژرفی بجا می گذارد، چنانچه بيدل چه خوش گفته:

 

چکيدن های اشکم يا شکست شيشه رنگم

نفس دزديده می نالم نميدانم چه آهنگم

 

چنانچه گفته شد، قرآن معجزه"جهانی" است و در اولين پيامش ميگويد: "يا ايهاالناس" (ای مردمان) يعنی پيامی به جهان و مردمان جهان نه به سرزمين ومردم خاص. بدون ترديد پيام پيامبر اسلام مربوط به قبيله،ملت و نژاد خاص نيست و در همان آغازين بعثت اعلان می کند که برای قريش و عرب نيامده بلکه برای رهنمايی بشر برگزيده شده است. اما به صراحت می توان گفت که پيامبران پيشين، رسالتی چنين جهانی نداشتند، مسيح موعود قوم يهود است، نه موعود ملت های ديگر، و موسی (ع) مبعوث بود تا بنی اسرايل را از فرعون و قبطيان نجات دهد و به ارض موعود هدايت شان کند و در آنجا آزاد شان بگذارد، رسالتش که آغاز شد و انجام گرفت، جز آن کاری نکرد، موسی (ع) هرگز رسالت آزاد کردن همه بندگان جهان را نداشت، فقط سبطی در برابر قبطی در يک محدوده خاص زمانی با طرف های معلوم در صحنه جنگ محدود مطرح بود. خود تورات نشان می دهد که کتاب قوم يهود است و بر اساس نيازمندی های آنها به وجود آمد"(23) و همواره در متن آن بنا بر مقتضای افراد و زمان، تغييرات رونما شده است.

اما قرآن مرز و مکان را درهم شکسته ومافوق آنها قرار گرفته است. بخاطر اينکه معجزات پيامبران گزشته و حتی معجزات خود پيامبراسلام (ص) غير از قرآن در زمان معينی و در نقطه مشخص از مکان و در برابر عده ای صورت گرفته است.

سخن گفتن نوزاد مريم، شفای بيماران غير قابل علاج احيای مردگان و امثالهم در زمان و مکان در برابر اشخاص معين بوده و از زمره اموری اند که رنگ زمان و مکان به خود گرفته و هرقدر از آنها دور شويم، کم رنگتر جلوه می کند و اين از خواص امور زمانی است ولی قرآن با تمام عظمت خود با گذشت زمان و پيشرفت علم و دانش به ما امکاناتی داده که بتوانيم استفاده بيشتری از آن نسبت به مردم اعصار ديگرنماييمت.

 

مباش از جستجوی خويش ناميد

همين نور است رهبر تا به خورشيد

 

پيداست هرچه رنگ زمان و مکان به خود نگيرد تا ابد بر بشريت با درخشندگی هر چه بيشتر تجلی می کند، واين خود دال بر حقانيت"جهانی" و"جاويدانی" بودن اين کتاب مقدس آسمانی است.

چنانچه گويته شاعر و دانشمند آلمانی می گويد "قرآن اثری است که (احيانا) بواسطه سنگينی عبارت آن خواننده در ابتدا رميده می شود و سپس مفتون جاذبه آن می گردد و بالاخره بی اختيار مجزوب زيبايی های متعدد آن می شود"(24)

خانم دوکتور "لوراواکسياو اگليری" استاد دانشگاه "ناپل" می نويسد: نمونه سبک و اسلوب قرآن در ادبيات سابقه ندارد ، تاثيراتی که اين سبک در روح انسان ايجاد می کند ناشی از امتيازات و برتری های آنست. چون ممکن بود "اين کتاب اعجاز آميز" ساخته محمد (ص) باشد در صورتيکه او يکنفر عرب درس ناخوانده ای بود، ما در اين کتاب گنجينه ها و ذخاير از عتوم می بينيم که فوق استعداد و ظرفيت باهوش ترين اشخاص و بزرگترين فيلسوفان و قوی ترين رجال سياست و قانون است. به دليل اين جهات است که قرآن نميتواند کار يک مرد تحصيل کرده و دانشمند باشد". چنانچه مولوی گويد:

 

جمله قرآن شرح خبث نفسهاست

بنگر اندر مصحف آن چشمت کجاست

 

همچنين ويليم دورانت مورخ معروف می نويسد" قرآن مسلمانان را آنچنان به عزت نفس، عدالت و تقوا پای بند کرده بود که در هيچ يک از مناطق جهان شبيه ونظير ندارد.

"دينورت" مستشرق ديگری می نويسد: "لازم است اعتراف کنيم که علم طبی و فلکی و فلسفی و رياضيات که در اروپا رواج يافت، عموماً از برکت تعليمات قرآنی است و ما مديون مسلمانانيم بلکه اروپا از اين جهت شهری از اسلام است. و به همين ترتيب "ژول لابوم" انديشمند و نويسنده فرانسوی در کتاب تفصيل "الايات" می گويد: دانش وعلم برای جهانيان از سوی مسلمانان بدست آمد و مسلمين علوم را از" قرآنی" که دريای دانش است گرفتند و نهر ها از آن برای بشريت در جهان جاری ساختند.

به گفته پروفيسور اريک ليکلن، رييس جامعه شناسی مذهبی دانشگاه امريکا " تاثير اسلام در سياهان امريکا فوق العاده بوده، تا قبل از اسلام که سياهان مسلمان نبودند در بدترين وضع دشواری زندگی می کردند، ليکن در حال حاضر از نظر اقتصادی و اجتماعی در سطح بالا قرار دارند"

امور خارق العاده که به عنوان گواه صدق گفتار پيامبران سابق در فوق ذکر شد معمولاً جنبه جسمانی داشته وچشم و گوش انسان را تسخير می کند ولی قرآن با سخنی بسيار پر معنی وشعار انقلابی لا اله الاالله، بر همه عقايد خرافی مهر بطلان می زند و وحدت جهانی و وحدت تاريخ و انسان همه را  در جهان بر زير بنای توحيد اعمار ميکنند.(25) معجزه و خارق العاده قرآن در لفظ آن نهفته است که از همين حروف و کلمات معمولی ترکيب يافته و چنان در اعماق دل و جان انسان نفوذ می کند که روح او را مملو از اعجاب و تحسين می نمايد، معجزه روحانی است که با مغز ها و انديشه ها و ارواح انسان ها سرو کار دارد و به آن نور معنی می دهد چنانچه عطار گويد:

 

کسی با شوق روحانی نخواهد ذوق جسمانی

برای گلبن وصلش رها کن من وسلوا را

گر از پرده برون آيی و ما را رو بنمايی

بسوزی خرقه دعوی بيابی نور معنی را

 

قوانين و نظامات کنونی در جهان، هرگز نه می تواند به اعماق درون بشر که منشا حرکات و مساعی اواست، گام بگذارد و نيروهای او را در جهت ساختار يک اجتماع سالم بسيج کند و انسانها را با صفات آسمانی که افق ديد شان بسيار وسيع و دامنه دار باشد بسازند. چون در درجه اول، بشر از دو نيروی مختلف ومتفاوت، يعنی جسم و روح تر کيب يافته، و بدين سبب هم جنبه آسمانی دارد وهم جنبه زمينی، هم ابدی و جاويد است وهم فانی و نا پايدار، هم می تواند به مقام ملک بالا شود و هم ممکن است به موقف ابليس پايين افتد.  به قول عطار:

 

گر تو خلوتگاه توحيد را محرم شوی

تاج عا لم گردی  و فخر بنی آدم شوی

سايه شو، تا اگر خورشيد گردد آشکار

تو چو سايه محو خورشيد آيی و محرم شوی

 

پس برتری چنين معجزه ای بر معجزات پيش از اين ، نيازی به توضيح ندارد.

قرآن مقدس نيروی باطنی انسانرا که خير و شر رابه خوبی درک می کند، از الهامات الهی می شمارد(و نفس و ماسواها، فالهمها فجورها وتقواها)  "سوگند جان آدمی و آن پروردگاری که او را موزون و کامل آفريده و به او خوبی و بديش را الهام نموده است"(26) منظور از اين الهام ميل به خوبيها و انزجار از بدی ها، در وجود ما ريشه فطری دارد که دستگاه آفرينش، اين سرمايه سعادت بخش را، در نهاد هر انسانی به وديعت نهاده است که آنرا وجدان می ناميم. وجدان غريزه ملکوتی است که نيکی و بدی را بدون خطا قضاوت ميکند و اعمال انسان را با قوانين اخلاقی وفق می دهد. وجدان بهترين مثالی است که قرآن از آن طی آيات متعدد بمثابه ندای باطنی در درون جان انسان خبر داده است.

طبيعی است که فطرت پاک و سالم از جرم و گناه می گريزد و ممکن است تحت تاثير عواملی، به جرم و گناه آلوده شود و بر دامن انسان لکه ننگ و رسوايی بنشيند، اما همين که جرم پايان يافت و شخص با راز ونياز با خود که عالی ترين نورانيت انسان است، بپرداخت و ناهمواری و پليدی حادثه را تشخيص داد، از اعماق درونش آتش سوزانی جسم و روحش را می سوزاند، و يک حالت شرمساری و پشيمانی دردناکی،سراسر وجودش را فرا می گيرد، اين همان وجدان است که پس از محکوميت مجرم، اورا به ملامت می گيرد و دايماً شلاق حسرت را بر او فرو می آورد. به همين ترتيب هنگاميکه انسان به پيروی از عامل درونی خود، به انجام يک عمل اخلاقی مبادرت می ورزد، آنچنان زيبايی و شايستگی آنرا احساس می کنند که حتی ارزش زندگانی همان لحظه را با تمام جهان حاضر نيستند مبادله کنند. وجدان را نمی توان برای هميشه خاموش کرد و يا آنرا فريب داد. شايد بتوان با مکر و نيرنگ جلو فعاليتش را گرفت و آنرا برای مدتی به خواب فرو برد ولی پس از بيداری و بررسی دفتر گناهکاری شخص،  قبايح اعمال ناروايش را با صراحت کامل اعلام می نمايد و با تازيانه حسرت و ندامت او را به سختی مجازات ميکند. بنا بران وجدان برای جلوگيری ازجرم وگناه، بزرگترين عامل اجرايی است.(27)

هرقدر اطاعت از ندای وجدان بيشتر و قويتر باشد به همان اندازه قدرت خلاقه و نيروی روانی شخص بيشتر و بهتر خواهد بود و سرزنده تر به زندگانی خود ادامه خواهد داد، وهرقدر انسان کمتر به ندای وجدان توجه کند به همان اندازه خشن تر و لگام گسيخته تر است.(28)

 قرآن از اين نيروی باطن درون جان انسان خبرمی دهد. "سوگند به روز رستاخيز و سوگند به جان که آدمی رادر مورد عصيان و ارتکاب گناه، سرزش و ملامت می کند"(29) و حضرت رسول اکرم فرموده" هرکس ملامت نفس براو چيره شود،آسايش وراحتی از او سلب گردد"(30) جوامع بشری در تمام دورانها از عامل درونی افراد يعنی وجدان هنگام نياز به آن بهره برداری کرده است، افراديکه در کار های خود دارای حس وجدانی و اصول و پرنسيپ نبوده و نيک و بد بر ايشان مطرح نيست و خلاصه زندگی را بخاطر اقناع نفسانی مطابق به نرخ روز عيار می سازند و به قول حافظ شيراز:

 

حافظم در مجلسی دُرد ی کشم در محفلی

بنگر اين شوخی که چون با خلق صنعت می کنم

 

را شعار روز قرار می دهند مانند خس و خاشاکی اند که در دامن طوفان های غرايظ حيوانی می غلطند، در ميان هيچ جامعه و قوم و ملتی مورد اعتماد و اطمينان نبوده و نيستند، وقتی کاری به ديگری سپرده ميشود، کاريکه ضامن اجرای آن وجدان فرض شود، بايستی تا حدی زياد مطمين بود که او به وظيفه خود عمل خواهد کرد وگرنه واگذاری کار به کسی که از نظر وجدانی مشکوک و يا رفتارش بر ضد وجدان باشد دور از منطق و خرد است.

قرآن به مردم هشدار ميدهد:"مبادا دشمنی قومی شما را به ارتکاب بيعدالتی و گناه وادارد، عدالت پيشه کنيد زيرا به تقوا نزديکتر است."(31)  بنا براين کسی در تحت هيچ شرايط، حق تجاوز و تعدی را به حقوق ديگران ندارد. (سوره مآيده آيه -71) زمانی انسان ندای فطرت را می شنود و خوبی و بدی را درک می کند که هيچ عامل حجاب فطرت نشده باشد، وجدانی که به زنجير اسارت کشيده شده ، و دست و پايش در حلقه های گرانبارهوا پرستی و جاه و مقام بسته است، ممکن نيست بتواند قيافه واقعی خود را نشان دهد و در قضاوت های خويش امين باشد.(32)  تقوا و عدالت در هنگام قدرت از عوامل مهمی اند که در بصيرت و روشن بينی عقل تاثير دارد و از راه تقوا است که بشر راه صحيح زندگی را تشخيص می دهد و بيماری درمان خود را می شناسد.

با توجه به آنچه گفته شد بايد اين نکته آشکار شده باشد که بشر با همه شرف و استعدادش ذهن محدود دارد و با آن هرگز نه به ماهيت عينی جهان و کشف کليه ابعاد وپهنای کاينات توفيق خواهد يافت و نه در حوزه پژوهش های سيستماتيک از همه چهره های قرآن پرده خواهد برداشت ولی می تواند نشانه ها وعظمت آفرينش را در اطراف جهان و درون جان خويش مشاهده کند و با تزکيه نفس و شناخت انتظام آفرينش به درک حقانيت قرآن توفيق يابد نه از طريق استدلال چوبين و يا توصل به مخاصمت های سنگين.

 

 


 

 

بخش دوم

نگاهی به تأثير قرآن در ادب پارسی ـ دری

 

 

 

 

صفحهء اول