بخش د وم

 

 

نگاهی به تاثير قرآن در ادب پارسی -  دری

 

نوشتهء فتح محمد سامع

 

 

 

 

آنچه نزد مسلمين بعنوان علم بلاغت خوانده می شود(معانی ،بديع و بيان) بيش از هر چيز مبتنی بر اساليب قرآن بوده است .چنانچه در باره نعوت کلام و اوصاف بلاغت و فصاحت همواره عالی ترين شواهد از قرآن عرضه می شود و اين نکته موييد آنست که تاثير قرآن در تکوين و در تحول نقد ادبی مسلمين بسيار زياد بوده است.  تاثير آن در اذهان شعرا و اهل ادب اجتناب نا پذير است. شعرا پارسی زبان از همان آغاز پيدايش شعر پارسی- دری تحت تاثير آن بوده اند.شعرا، ادبا و دانشمندان نه فقط از معنی و قصص آن اخذ کرده اند بلکه استعارات و مجازات آن رانيز به کار برده اند.(33)

چون ادبيات پرتوی از انعکاس تاريخ علمی، اجتماعی و سياسی روزگار خويش است، بنابران، تجربه ها و آزمايشهای شعرا به عباره ديگر، الهام های آنان تحت تاثيرمحيط اجتماعی زمان می باشد. از جمله عطار که مرد مومن و مخلص راستين بود آگاهی کامل به تفسير قرآن ،حديث و قصه های مذهبی داشت. مثنوی های وی که مورد تحقيق است، مشحون به مضامين است که از آيات قرآن و يا احاديث سرچشمه گرفته است و گاه به روايت شادر وان فروزانفر(34) مسايل فقهی و مضامين مستعار از علم کلام در شعرش پيدا می شود. البته عطار خدا را می پرستيد اما نه پرستش زاهدانه بلکه عاشقانه و از روی کمال معرفت، عشق الهی در اشعارش شور و غوغا می آفريند، از شوق چون دريا به جوش می آيد و ميگويد.

 

گر از هر جزوه من چشمی شود باز

نبيند جز ترا در پرده ی راز

 

به همين ترتيب اشعار مولانا جلال الدين بلخی- رومی به مضامين آيات قرآن کريم زينت يافته است.

 

نگه کن ذره ذره گشته پويان

بحمدش خطبه تسبيح گويان

زهی انعام ولطف کار ساری

که يک يک ذره را با اوست رازی

 

اشاره است  بر اين آيه: نسبح له السموات..(هفت آسمان وی زمين وی هرچه در آنهاست همه به ستايش وی ذکر خدا مشغولند وی موجود نيست در عالم جز آنکه ذکرش تسبيح وی ستايش حضرت اوست و ليکن شما تسبيح آنهارا نمی دانيد او بسيار بردبار و آمرزنده (گناه خلق) است.

 

توحيد گوی او نه بنی آدم است وبس

هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد

(سعدی)

 

زنفخ هور فردا جاودانی

فرو ميرد چراغ  آسمانی

 

از وقايع روز قيامت در قرآن آمده:  و نفخ فی الصور.

 

مرده را از زنده پيدا آورد

زنده از مرده به صحرا آورد

 

ناظر بر اين آيه است: يخرج الحی من الميت ويخرج.

 

مثنوی در حقيقت يک کتاب حکمت، فلسفه و اخلاق، ذوق، حال، تربيت و علوم اجتماعی است(35 ) و لبريز از اسرار حقايق حيات می باشد که با زندگی پيش می رود، درست مثل امواج دريا که پشت سر همديگر ميرسند ولی در ميان آنها فرق فراوان وجود دارد. مثنوی نمونه ای است از آنچه در قرآنکريم است، زيرا در قرآنکريم هم از بيان حق تعالی و حقايق معنوی است. آيه، آيه احکام ، آيه اشاره به صبر است. آيه ديگر به خوف ورجا. به هر حال آيه ها مرتب و مدون نيستند. کتاب مثنوی شريف نيز به همين کيفيت است. به همين جهت با همه وضوحی که مولانا در افاده مثنوی بکار برده است، بيشتر ابيات آن از نظر فهم دشوار است.(36)

مطابق شمارش که قاضی تلمذ حسين  در مرآت المثنوی کرده و در هندوستان چاپ شده است، در مثنوی معنوی 745 حديث نبوی تفسير و توضيح شده است. 528 آيه از آيات قرآنی در مثنوی به طريق اشاره ويا به تصريح مذکور است که مولانا آنها را شرح و تفسير کرده است.(37)

مولانا مانند سنايی که بطور ضمنی، حديقه "الهی نامه" خود را قرآن پارسی(38) می نامد و همچون دانته (شاعر ايتاليايی) که کمدی الهی خودرا "کتاب مقدس"(39) می خواند، مولوی هم اثر خود را بدون خود ستايی در ديباچه دفتر سوم، کتاب مثنوی الهی(ربانی) تلقی می کند.

مولانا در ديباجه عربی دفتر اول، کتاب مثنوی را اصول، اصول، اصول دين در کشف اسرار، اصول و يقين می خواند و آنرا فقه اکبر، شرح ازهر وبرهان اظهر خداوند می شمرد. آنرا جنان جنان می خواند، در يکجا آنرا به رود نيل تشبه می کند که آبشخور برد باران و گروندگان به حق است، در جای ديگر آنرا هادی خلق می نامد و آنرا در عين حال شفا صدور و جلاء اذهان و کشاف قرآن وصف می کند.

اما نا گفته نبايد گذاشت کسانيکه خواسته اند مثنوی را از راه عرفان محی الدين يا از طريق فلسفه يونان بيان کنند، اشتباه کرده اند، زيرا بيان مولانا از هر دو جهت بر کنار و بالاتر است. چنانکه فرموده اند" القرآن يفسرما بعضه بعضاً" يعنی قرآن قسمتی، قسمتی ديگر را تفسير می کند. علت هم اينست که مسايل در مثنوی اگرچه مرتب نيست ولی مکرر به اجمال تفسير شده است يعنی مولانا برحسب استعداد مستمع گاهی مطلبی را در يک بيت طرح فرموده است تا نکاتی را به خواننده و شنونده بدهد و او را برای تحقيق مساله آماده کند، بعد مسايل ديگر را برای تفنن و برای استيناس شنونده و خواننده در بين آورده است .اشعار سنايی، عطار و بخصوص احيای علوم دين امام غزالی، پايه های اصلی فکر مولاناست و پس از آن آثار سلطان العلما(پدر مولانا)، معارف برهان محقق و مقالات شمس تبريز(40)

قصه يوسف و زليخا که به استناد خود قرآن احسن القصص ناميده شده، به نظم زيبا و دلپزير بوسيله عبدالرحمن جامی نبشته شده که شاهکار ادبيات است. به همين منوال تاثير قرآن را در آثار و نظم و نثر ساير شعرا و نويسندگان قديم و معاصر دری چون عطار، سعدی، حافظ، بيدل، دهلوی، کاشفی، اقبال لاهوری، سنايی، خواجه عبدالله انصاری، خاقانی، ناصرخسرو، امام فخر رازی،غزالی، نظامی، قاری عبدالله، بيتاب، خليلی ویصد ها تن ديگریبه کثرت می توان يافت که به نحوه خاص بازتاب وتجلی يافته است. "علاوتاً قرآن غير از مقام خود به عنوان مصحف مذهبی و دينی از لحاظ زبانشناسی در انکشاف زبان عربی نقش محوری داشته و اساس انکشاف صرف و نحو و لغات آنرا تشکيل می دهد".(41)

از فيض و تاثير کلام الله وکتاب مبين، آثر گرانبهای در ادب پارسی و عرفان و تصوف بوجود آمده که تا جهان باقيست، مورد تحسين اهل ذوق و دانش قرار داشته و به حيث شهکار پر فروغ ادب  باقی خواهد ماند.

تاثير قرآن در شعر مولانا، بطور قطع و حد اشد موجود است. مولوی حکيمی است عارف و شاعری است عالم که در علوم ظاهری و باطنی يگانه روزگار خود بوده است و تمام آثارش آموزنده و رهگشاست. در مورد شان والای او در عرفان و ادب همين نشانه بس است که عبدالرحمن جامی مثنوی اش را از حيث عمق معانی به قرآن و شيوه تبليغی او را به روش انبيا مانند کرده اند و در بزرگداشت او چنين سروده است.(42)

 

آن فريدون جهان معنوی

بس بود برهان ذاتش مثنوی

من چه گويم وصف آن عالی جناب

نيست پيغمبر ولی دارد کتاب

 

علم و معارف قرآنی برای اهل دل همچون مرکب است که ايشان برآن سوارند وبه نيروی آن طی طريق می کنند، و اهل ظاهر و دنيا طلبان را همچنون بار گران است که آنان را سنگين دل و مغرور وخودبين می سازد.

ومقصود حافظ که گفت:

 

عشقت رسيد به فرياد ور خود بسان حافظ

قرآن زبر بخوانی با چارده روايت

 

اين است که حتی اگر قرآن را از حفظ با چارده روايت فرا خوانی و از عشق حق خالی باش ، رستگار نخواهی بود، مگر آنکه عشق تو را دريابد و به فرياد تو رسد زيرا:

 

گر نور عشق حق به دل وجانت اوفتد،

بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

(حافظ)

 

گرچه مطالعه اين موضوع که تاکدام حدود شعرا و ادبای پارسی- دری تحت تاثير آيات قرآنی و احاديث نبوی قرار گرفته اند ايجاب مطالعه و پژوهش جداگانه و بيشتر را می کند، تاهر کدام از شعرا و ادبا را در ادوار مختلف ادبی و تاريخی و حتی اشعار آنها را طور عليحده مورد بررسی قرار دهيم که از حوصله اين مقاله خارج است. با آنهم لازم است در اينجا چند نمونه از آيات قرآنی و بازتاب آن در اشعار شعرای پارسی-دری تذکر داده شود.

 

زدودی گنبد خضرا کند او 

يهی نرگس بينا کند او (43)

 

ناظر بر اين آيه است: ثم استوا الی السما ء وهی دخان (44)

و آنگاه به خلقت آسمانها توجه کامل فرمود که آسمانها دود بود.

قل لوکان البحر، بخشی از آيه 159 سوره کهف بدين مضمون

(ای رسول ما ظاهر بينان کوته نظر را) بگوی که اگردريا مرکب شود تا کلمات پرورگار ترا برنگارند بی گمان آب دريا به پايان آيد و کلمات پروردگار همچنان باقی ماند، هرچند دريای ديگری را نيز به مدد آورند.

نظير اين مضمون در سوره لقمان آيه 27 نيز با کمی تفاوت آمده است و مولانا آيه اخيرالزکر را در بيان راه بی نهايت عشق و ظرفيت نامتناهی دل عارف در مثنوی آورده است

 

هفت دريا گر شود کلی مديد،

نيست مر پايان شدن را هيچ اميد

باغ و بيشه گرشود يکسر قلم

زين سخن هرگز نگردد هيچ کم

آن همه حبر و قلم فانی شود،

وين حديث بی عدد باقی بود (45)

 

کلمه "الست" مخفف کلمه اَلَستُ به معنی آيا من نيستم؟"، از آيه 171 سوره اعراف اخذ شده است، مضمون آيه چنين است: (ای رسول ما، به ياد آر) هنگامی را که خدای تو از پشت فرزندان آدم ذريات آنها را برگرفت و آنان را بر خود گواه ساخت که: من پروردگار شما هستم؟ همه گفتند: بلی ، ما به خدايی تو گواهی دهيم.

در ادب فارسی ترکيباتی چون "روز الست"، "بامداد الست"، "شراب الست"، "مست الست"، مهد الست" و نظاير آنها همه اشاره به اين پيمان بندگی و پروردگاری بين انسان و خدا است.

 

ما مست الستيم به يک جرعه، چو منصور

انديشه و پروای سرِ دار نداريم

(شمس)

 

نماز شام قيامت به هوش باز آيد،

کسی که خورده بود زبامداد الست  

(سعدی)

 

خرم آن دل که، همچو حافظ

جامی زمی الست گيرد

(حافط)

 

آنجا که الست آمد، ارواح بلی گفتند،

اين مذهب و ملتها می دان که نبود آنجا

(شمس)

 

و چون اين ياد آوری همه را در "بزم الست"، همکيش  ودارای پروردگار واحد می کند، عارفان آنرا" باده وحدت" گفته اند (46)

دو آيه است در صفت روز قيامت، بدين مضمون:

«اذاالسما  »روزيکه آسمان شگافته شود( انشقاق، 1 سوره عمه)

«اذازلزلت الارض   » روزيکه زمين، به سخت ترين لرزه خود به لرزه درآيد (زلزال،1سوره عمه)

روزی بيايد که عالم صورت سخت بلرزد و اين ديوار ها که آفتاب وحدت را متکثر کرده اند فرو ريزند و همه يک نور شوند و به اصل خود باز گردند و اين افتراق در عالم ماده عين اجتماع در عالم معناست.

 

باز شيری با شکر آميختند

عاشقان با يکديگر آميختند

رنگ معشوقان و رنگ عاشقان

جمله همچو سيم و زر آميختند

روز و شب را از ميان برداشتند

آفتابی با قمر آميختند

چون بهار سرمدّی حق رسيد

شاخ خشک وشاخ تر آميختند

(ديوان شمس)

 

اين مضمون که حقيقت يکی است و تعينات عالم کثرت چون شيشسه های رنگارنگ نور سپيد ابديت را تکثر می کنند. در يکی از اشعار شيلی، شاعر روانتيک انگليس در قرن نزدهم، به زيبايی تمام آمده است که به علت مشابهت تام سخن او با اشعار عارفان پارسی گو، ترجمه اين قطعه منظوم ذکر می شود.

 

آن گوهر يگانه باقی است جاويدانه

وين جلوه های کثرت برخيزد از ميانه

انوار آسمانها رخشان کند زمين را

تا سايه های ظلمت بگريزد از زمانه

نور سپيد مستی بر گنبد جهان تافت

صد رنگ شد پديدار زان گوهر يگانه(47)

 

«سيما هم فی وجوههم»(آيه 29 سوره فتح) در اوصلف ياران رسول که :

بر رخسار ايشان آثار سجود (و شکوه بندگی) هويداست.

متن و محتو و تفسير های گوناگون از اين آيه در آثار مولانا و ديگر عارفان آمده است:

 

حق چو "سيما" را معرف خوانده است

چشم عارف سوی سيما مانده است

(مثنوی)

 

هست سيمايی ايشان از سجود

کی بود سجده سيما را وجود

(عطار)

 

زچشمم لعل رمانی چو می بارند، می خندند

زرويم راز پنهانی چو می بينند، می خوانند

(حافظ)

 

اشک چشم من به سرخی بر بياض روی زرد

قصه دل می نويسد، حاجت گفتار نيست

(سعدی)

 

فهرست منابع وماخذ:

 

1 ــ قرآنکريم - سوره علق: آيه 1-5

2 ــ  تفسير نمونه، ج 27، صص  152- 160

3 ــ همان،  ص 391

4 ــ همان، ج 1 ، سوره بقره، ص  مقدمه

5 ــ همان

6 ــ لوندی پال، اسلام، قرآن صص 24-25  

7 ــ تفسير نمونه،  ج  27، ناصر مکارم شيرازی و همکاران، چاپخانه مدرسه اميرالمومنين ع ، بازار سلطانی 47، تهران، ص  414

8 ــ  بخار الانوار، ج 3 ، ص 222  

9 ــ ماخذ شماره 6  

10 ــ همان   

11 ــ همان  

12 ــ تفسير نمونه، ج  21، سوره محمد،  ص 556 

13 ــ شريعتی علی 1342  ، تاريخ شناخت اديان ج 15  چاپخانه رشته خانی، ص 221  

14 ــ قرآن مجيد، سوره بقره  آيه 23

15 ــ پورت، جان ديون، عذر تقصير به پيشگاه محمد( ص)  وقرآن ، ص 111 

16 ــ قرآنکريم ، سوره حشر ، آيه 16

17 ــ ويليمز ، الدن جان 0 1994 ، جهان اسلام ، چاپ امريکا، ص 3 

18 ــ لايل ، کارل سازمانهای امپراطوری تمدن اسلام  ، ص مقدمه  

19 ــ مجمع البيان، ج 10 ، سوره مدثر 

20 ــ قمشه ای ، داکتر حسين محی الدين الهی، ( ص مقدمه)

21 ــ اسپاسيتو، جان لام، 1998 ، اسلام- صراط المستقيم (چاپ سوم) ،دانشگاه آکسفورد ص 19

 22 ــ شماره 13 همين فهرست

23 ــ شريعتی علی 1362  ، تاريخ شناخت اديان ج 14  چاپخانه رشته خانی، ص 221  

24 ــ شماره 15 همين فهرست

25 ــ کازرونی، داکتر سيد احمد حسينی، 1378 عشق در مثنوی معنوی همراه با پژوهش در شعر فارسی، انتشارات زوار، تهران ص 120

26 ــ قرآنکريم سوره شمس، آيه 8

27 ــلاري، سيد مجتبی موسوی 1351 ، رسالت اخلاق درتکامل انسان، انتشارات جهان آرا، صص 81-89

28 ــ ـروانشناسی در خدمت سياست صص 31- 32

29 ــ قرآنکريم،  سوره قيامه، آيه 1 و 2 

30 ــ نهج الفصاحه ص 62

31 ــ قرآن مجيد سوره مايده، آيه 71

32 ــ شماره 21 همين فهرست

33 ــ زرين کوب، داکتر عالحسين ،1363 ، شعر بی فروغ و شعر بی نقاب، چاپ خانه زيبا صص70-71

34 ــ شرح واحوال ونقد وتحليل شيخ عطار، ص 49   

35 ــ کازروني،داکتر سيد احمد حسيني، 1378 عشق درمثنوی معنوی همراه با پژوهش در شعر فارسي، انتشارات زوار، تهران ص 120

36 ــ  همان ص 117 

37 ــ  همان ص 118 

38 ــ مجموعه مقالات فروزانفر ص 388  

39 ــ همان 

40 ــ ماخذ شماره 25 همين فهرست، ص 118 

41 ــ ماخذ شماره 25 همين فهرست، ص 118  

42 ــ ماخذ شماره 25 همين فهرست، ص 118

43 ــ اسرار نامه ص 192 

44 ــ قرآنکريم سوره فضيلت آيه 44 

45 ــ گزيده فيه مافيه صص 177- 178  

46 ــ همان صص 179-180

47 ــ همان ص 209

 

 


 

صفحهء اول