© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نذير احمد ظفر

 

 

 

 

نذير احمد ظفر

ايالات متحدهء امريکا

 

 

 

 

گو ینده رادیو

 

در آوان شکر بار کو دکی که  آیینه قدنمای معصومیت عکس ز نده گی ام را تجلی میداد، دلم پیو سته در خون محبت هنر، قا یق بی بادبان بود و هر نگارش هنری،صوت و صدای دل انگیز، نقش و تصویر زیبا، افکارم را مسافر دیار هنر ها میساخت و بر اسارت فکری ام می افزود.

در زما نی که تلویزیون، تنها تصاویر مجله های خا رجی بود، مردم ما همه با رادیو انس گر فته بودند و جایی که  از نعمت برق محروم بود مردم با رادیو های بالتی دار از خبر تا اخبار و از اخبار تا داستان های دنباله دار گوش بر رادیو های شان میدادند.

آری! نباید از چاپ و فعالیت مثبت روز نامه ها، جراید، و مجلات آن وقت انکار کرد که از مطبعه دولتی تا پل خشتی صف میکشید و گروپ های علا قه مندان و خوا ننده گان عاشقانه خریدار بودند.

مگر، دردا و افسوسا!  که قا طبه مردم با همان چشمان زیبای شان سواد خوانش را نداشتند که این باعث آن میشد که علایق خرید روز نامه ها رو به کمی میرفت و کار شنیدن رادیو بالا میگرفت و رادیو عضویت هر خا نواده را صمیمانه کسب کرده بود و در هر برنامه رادیو گروهی گرویده بود.

من که با چشم ضمیر در تار و پودم نقش های از علایق هنر را مشا هده میکردم و پیو سته از عضو خا نواده ما (عارف و سخنور شهید مهدی ظفر) که از جمله نطاقان ورزیده و بینظیر رادیو افغا نستان بود، در هر دید و باز دید شان پرسش های از هنرمندان، گوینده گان، داستان نویسان و شاعران داشتم که ایشان با بیان رسا و مقنع مرا پاسخگو بودند و در میان پرسش هایم یکی هم گو ینده  گی، گو ینده و داستان نویس توانا بود که با صدای ملایم چون نسیم صبحگاهی بر گلبرگ خا طرم شبنم محبت میریخت و زمانی هم با خوانش نگارش عامیانه شان مرا چنان مجذوب میکرد که خود را در داستان هایش متو طن محسوس میکردم.

مرحوم مهدی ظفر در پا سخ به پرسشم از استعداد و توانایی  محترم داکتر اکرم عثمان یادآورشد که با وجود معرفت غیابی از میان صحبت های مهدی ظفر و از لابلای برنامه های رادیو افغا نستان، در قاب ذهنم تصویری از چهره شان نقش بسته بود و سخت علا قه مند نوشته های شان بودم و آرزومند دیدارشان بودم  این آرزو پس از فراغت تحصیلات عالی ام و برگشت به وطن عزیز میسر شد و زمانی که در رادیو تلویزیون مرکزی کابل ایفای وظیفه میکردم در همان هفته های اولی کار به دیدار جناب شان شرف یاب شدم که تصویر ذهنم نقش دیگری پیدا کرد که زیباتر از نقش اولی اش بود.

وقتی معرفت رویا رویی با داکتر اکرم عثمان را پیدا کردم هر لحظه از گفتار شکربار شان متمول از حلاوت فیوض شدم، وی که لبخند صادقانه همیشه در زوایای لبانش دیده میشود با صدای ملایم و آرام هر دل نارام را صیادی میکند و بر باور هر دل متوطن میشود و مانند برادر بز رگ به هر کس نیات نیک اش را بانگاه پر از شفقت اش در دلها غرس میکند، که این خواص با خاصیت و اخلاص  ایشان را محبو ب القلوب همه گردانیده است.

آثار هنری که از ذهن نیک اندیش داکتر اکرم عثمان تراوش کرده در غنای فرهنگی کشور ما افزوده و علاوه بر آثار علمی و هنری شان، ایجاد وبسایت کمپیوتری (فردا) و کلوپ قلم افغانان در شرایط  دشوار مهاجرت از ابتکارات بی مثال است. کنون که چشمان مهاجرت دیده ما مژه بهم می زند و به هر مژه زدن عمری میگذرد  میبینیم که این دانشمند معظم هفتاد ساله میشود و استاد نوید مرحوم چه مقبول  مصرع درین مورد دارد

( مژه برهم زدنی عمر ز هفتاد گذشت) با وجودیکه عمر میرود خوش آیند است که یک عمر با افتخار و سر فراز زندگی کردن و زندگی در خدمت دیگران کردن.

در فرجام هفتادمین سالگرد دانشمند معظم داکتر اکرم عثمان را برای خودشان، فامیل محترم شان و تمام اهل قلم و مطبوعات تبریک عرض نموده، طول عمر، سعادت دایمی و مو فقیت های بیشمار برایشان از خداوند خواهانم.

 

 

 «»«»«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

صفحهء مطالب ويژهء بزرگداشت