داکتر اکرم عثمان

 

داکتر محمد اکرم عثمان

 

 

 

«طنين» يک صدای رسا و آهنگين

 برگزيدهء اشعار استاد علی محمد زهما

 

 

 

 

قلمزدن در بارهء استاد علی محمد زهما کاری بس دشوار است.

او نه تنها مؤرخ، جامعه شناس، فلسفه شناس و ادبيات شناس است بلکه سنگ بنای ترجمهء آثار سنگين و پذيرفتهء جهانی را نيز در کشور ما گذاشت و آثاری بس سنگين، شتسه و روفته را تحويل پژوهشگران و محققان داد.

 

استاد نه فقط در عرصهء تدريس تاريخ و جامعه شناسی آموزگاری شناخته و شاخص دانشکدهء ادبيات کابل بود بلکه علم را با عمل درآميخت و با زبانی فصيح و بُرا صد ها شاگرد و دانش آموز بيداردل را، آشنای واقعيت های اجتماعی کرد و به نبرد با استبداد حاکم فرستاد.

 

استاد هزاران بلای روزگار را بخاطر آرمانهايش به جان خريد. بعد از کودتای 26 سرطان 1352 محمد داود، به دستور مقامات بالا از تدريس در فاکولته محروم شد و پس از کودتای 7 ثور 1357 به امر نورمحمد تره کی قلعه بند زندان های مخوف صدارت و «پل چرخی» شد و جلاد هايی چون اسدالله سروری آن دانشی مرد را بار ها زير رگبار مشت و لگد و فحش های رکيک گرفتند به حدی که سروری رئيس «اکسا»ی وقت شيشه های عينکهای ذره بينی استاد را بر رخسارش ريز ريز کرد و خون از صورتش جاری نمود. همان دژخيم، استاد را بنام قوم و قبيلش تحقير و توهين نمود، به اين اميد که زهمای آهنين پنجه و آتشين نفس را از جوهرش خالی کنند؛ اما ققنس دانشگاه کابل بار ديگر از درون خاکستر يک دوران خونبار و سفله پرور سر بلند کرد و به اوجها پيوست.

 

ولی شاعری، شهر ناشناختهء شخصيت استاد زهماست. استاد به ندرت طبع آزمايی کرده و قريحت سيالش را مجال داده که در قالب های غزل، رباعی، چهارپاره و حتی قصيده خود را نشان بدهد و دنيای پر رمز و راز روان روشن او را بازتاب دهد. مع الوصف از جمع آن همه کار های جنبی و گهگاهی، ديوانی ارجمندی فراهم آمده که محتوياتش سخت دلنشين، روحپرور و بيدارکننده می باشد.

 

اگر والدی معنوی برای استاد سراغ بگيريم بايد به «قلم» اشاره کنيم ـ به همان پاکيزه پديدهء که خداوند ارج و منزلتش را در قرآن آورده است.

 

استاد خلف الصدق قلم است ـ ققنوسی که در سوختن و ساختن و صبوری و خودآفرينی به کمال رسيده است.

 

جامعهء سفله پرور ما نه تنها قدر استاد را چنانکه بايد نشناخته است بلکه بار ها به آزار و اذيتش کمر بسته است.

 

حق و دين اين بزرگمرد، بر گردن تمام روشنفکران ما باقيست. بايد همه با تمام توان بار ديگر به شناخت و دريافت و اشاعهء افکار و معرفی جلوه ها و جنبه های مختلف شخصيت شهير دانشگاهی بکوشيم و حضور مغتنمش را گرامی بداريم.

 

و اين هم نمونهء دل آويزی از طنين پايا و پايندهء استاد زهما که به اقتفای «لالهء دغديدهء» رهی معيری سروده است.

 

پيکر دست و پا بريده را مانم

بسمل زار خون تپيده را مانم

دی و پائيز همنشين دلم

برگ پائيز ديده را مانم

زلف يارم شکوفه بار آورد

زهرخند سپيده را مانم

رنج و بيداد و سرزنش ديدم

آهوی تيرخورده را مانم

چشم بيمارش فتنه انگيز است

فتنه های به جان خريده را مانم

رونق اعتبار جانکاهست

رنج در دل غنوده را مانم

گل شوخی به خنده گفت که هان

غنچه پيرهن دريده را مانم

از خرام تو سرو رعشه به دل

سروی از پا فتاده را مانم

از طلسم نگاه شدم جادو

دل افسون گزيده را مانم

 *****

 

آدرس موسسهء نشراتی «طنين»

 

Mail Orders

 

 Nur Safa

Lannesstr. 52 / C3,

A-1220 Vienna, Austria

Email: Nursafa@gmx.net

-----------------------------------------

Nur Safa
20 River Road Apt. 8H
Roosevelt Island
New York, NY 10044
USA

---------------------------------------

و يا

 

Kawah Zahma
Gerichtsgasse 3/4/5
A-1210 Vienna, Austria

 

برای معلومات بيشتر در مورد اين اثر استاد زهما لطفا در اينجا کليک کنيد

 

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول