آرئيل شارون يا بن لادن يا هر دو ؟


(دکتور اکـــــرم عثمان)

 

 

 کم نيستند کسانی که سرکوب القاعده و طالبها را در افغانستان تائيد ميکنند و من يکی از آنها می باشم.

بعد از مدتها تاخير اين يکی از از کارهای بسيار خوب ايالات متحده  بود که به ثمر رسيد. شايد بهتر ميبود که اين ابر قدرت از همان آغاز درگيری افغانها با اتحاد شوروی به فکر فردای نظام سياسی در کشور مامی افتاد و به طيفی از نيرو های سياسی کمک ميکرد که از بغض و کين بنياد گرايی خالی ميبودند که چنين نشد و ذوقزدگی پيروزی نظامی بر  شوروی و هوا خواهانش در افغانستان آن کشور را بر انگيخت که خود تبر بنياد گرايی را دسته بدهد و ضياالحق ديکتاتور سابق پاکستان را در راس اين پروژه بگمارد. بالنتيجه جنگ سالارهای به ترغيب ( ISI )  کابل را به توپ بستند و افغانستان را به  از خاکستر مبدل کردند و اين درست همان چيزی بود که رهبری پاکستان به خاطر کينه های تاريخی ميخواست.

بالاخره فاجعه تروريستی و غير انسانی يازدهم سپتامبر در نيويورک وواشنگتن اتفاق افتاد و ايالات  متحده

تازه بخود آمد و دريافت که بنياد گرايی اسلامی ميتواند بسيار خطرناکتر از آن باشد که بر آورد کرده  بود.

سپس چار و نا چار به مصاف هيولايی بر آمد که خود مسقيم و غير مستفيم تغذيه و تربيت کرده بود . مراد اينکه به تلويح تصريح به باز انديشی کامل کاستی هايی بر آمد که درسياستهای آن کشور رونما شده بود.

اگر فرض را براين بگذاريم که منبه رهبری امريکا در اتخاذ  سياستی جديد، فاجعه دردناک يازدهم سپتامبر بود.

بايد در قيد احتياط اذعان کنيم که خواب طراحان ستراتيژی آن دولت بيش از حد لازم سنگين بوده است و قشر يا پوسته ضخيمی از خوشباوری و احياناً خودبينی بر کليت استخوانبندی ديپلوماسی آن ابر قدرت خوابيده بود که خبر از کرختی بازی هايش ميداد.

برای خواندن مکمل اين مطلب، به شکل PDF، لطفاً روی اين نوشته کليک کنيد.


 

صفحهء گذشته