رهنورد زریاب، یک نام نیست، که با رفتنش، از یاد ها برود. او به قول عتیق رحیمی “هم رهنورد بود و هم رهنما و هم راه، و همچنان خواهد ماند.” آری! او نام یک راه است، که در زبان ما، در قلم ما و در زمانه ها، جاری خواهد بود.
او تا آخرین روزها نوشت و قهرمانان زیادی را جاودانگی بخشید. او خود “آوازی از میان قرن ها”، بود. او با قلم سحر آفرین اش، خواننده گان را در چار گرد قلا می گشتاند * و از کوچه پس کوچه های “شهر طلسم شده”، قصه های “گلنار و آئینه”، “مارهای زیر درختان سنجد”، “کاکه شش پر و دختر شاه پریان”، “سکهای که سلیمان یافت” را، حکایت می کرد.
زریاب تنها در داستان نویسی خلاصه نمی شود. او انسانی چند بعدی است. ادیبی توانا، اندیشمندی روشنگر، نویسنده و پژوهشگری پرکار و انسانی وارسته و فرزانه است. استاد سخن واصف باختری، سالها قبل درباره خودش و زریاب نوشته بود: ” ما که در جوانی میخواستيم بيان نامهٔ ادبی يک نسل را بنويسيم، اکنون شايد من از اين ژرفنا و او از آن قاف دريافته باشيم که در اين عرصه هنوز بورياباف و زردوز جا عوض نکرده اند. دريغ !”. زریاب اما با دریافت کامل این درد هم، از پا ننشست و در طی این بیست و هفت سال اخیر، با قلم و قدمش، چه در خارج و چه در داخل کشور، به قول شریف سعیدی: “زبان یک نسل را نو و در حد توان اعظم خود رو به راه کرد.”
زریاب خستگی ناپذیر بود. بی مهری ها و برخورد های سطحی عده ای شهرت طلب، او را نا امید نساخت و شب و روز با وفاداری به آنچه مراد کرده بود، قلم زد و سخن گفت. مجموعه های متعدد و ارزشمندی مانند: حاشیهها ، گنگ خواب دیده ، پایان کار سه رویینتن، آزادی اندیشه و گفتار و زنگی مست شمشیر به دست، دور قمر، چهها که نوشتیم، را به چاپ رساند که هر کدام این آثار، چراغ راه نسل نو جامعه ادبی ماست.
زریاب تنها به نوشتن داستان های زیبا و مقاله های پژوهشی ارزشمند اش بسنده نکرد، فلمنامه “اختر مسخره” را نوشت و باعث خلق یک اثر زیبا و به یادماندی سینمایی شد. با نوشتن “و شیخ قدس سره گفت” و “هذیان های دور غربت”، درد و داغ های آواره گی و دوری از وطن را در قالب طنزهای ناب، جدی و گاهی تلخ، در ادبیات کشور ثبت کرد. و اینگونه است که او در جان و جهان جامعۀ ادبی ما، چون فردوسی، می زیید و تا ادبیات فارسی زنده است، زریاب هم با واژه واژه اش، نفس خواهد کشید.
زریاب هر چند دیگر با ما نیست تا داستان های ناتمام “سیب و ارستاطالیس”، “رازهای دایه پیر”، “و سرانجام آقای سحرخیز بیدار میشود” و “زن بدخشانی” را به پایان برساند، اما یقین دارم، نسلی که او درست نوشتن و سخن گفتن آموخت، داستان هایی که او آغاز کرده بود را به پایان می رسانند، راهی را که او نشان داده بود، می روند و به آنچه او مراد کرده بود خواهند رسید.
رحیم غفوری
* نام یکی از داستان های کوتاه استاد زریاب
* “چار گرد قلا گشتم” نام یکی از رمان های استاد زریاب
تصویر بر گرفته از صفحۀ ” رادیو آزادی”
0 Comments