عزیزالله ایما

مرا به سنگ زنید!

من زنم

شما مردید

و بار بارِ دگر دَم ز نام و ننگ زنید

مرا به سنگ زنید!

رگانِ رابعه و زخم‌های انجمن‌م

گلویِ زهریِ معشوقه‌های محجوبم

مرا به سنگ زنید

من زنم

شما مردید

و بار بارِ دگر دَم ز نام و ننگ زنید!

مرا به دار چه‌کار؟

که از تپیدن و رقصِ تنم

مذکرانِ تماشا گناهکار شوند

مرا به سنگ زنید!

مرا به دار چه‌کار؟

من زنم چو “فرخنده”

لگد زنید

بکوبید بر سر و فرقم

به تار تارِ پریشانِ زلفِ خونینم

ز خشم چنگ زنید

مرا به سنگ زنید!

ازین محیطِ پر از نعش سخت بیزارم

نمی‌گشایم چشم

به سوی این همۀ مرده‌گانِ ایستاده

دگر بحل نکنید، زود، بی‌درنگ زنید

مرا به سنگ زنید!

مرا به سنگ زنید

من زنم “سیاه‌سرم”

گواهِ تلخیِ تأریخِ نرِ نرم

نه با تبر

نه به تیر و نه با تفنگ زنید

مرا به سنگ زنید!

مرا به سنگ زنید!

_______________

12 آبان (عقرب) 1394 خورشیدی

سخن مدیر مسئول

سخن مدیر مسئول

کلوب فرهنگی هنری فردا در سویدن جشنواره ادبی (اکرم عثمان)،  ویژه داستان کوتاه دوم ماه می سال 2021...

0 Comments

Submit a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *