جواد منفرد ( شعر معاصر ایران)
مثل آن جسم که از روح جدا میماند
از منِ بعد تو، یک مرده به جا میماند
عشق بی حد به کسی داشتن آن خودکشی است
که به جان دادن در راه خدا میماند
رفتنت حادثهای بود که با دیدن آن
تا همیشه دهن پنجره وا میماند
بد شکستهست دلم، اینهمه دلداری تو
آب دادن به گلی سوخته را میماند
جای آزادگی، احساس اسارت دارد
هر که از بند تو ای عشق رها میماند
بی تو محکوم به بی وزنیام و تا به ابد
هستی و نیستیام روی هوا میماند
میروی، بس که به این خانه تعلق داری
در دل آینه تصویر تو جا میماند
0 Comments