ادهم کاوه
کوهم! ده و دشت و بیابانم! مرنجانم
ای رحمت افتاده بر جانم! مرنجانم
پیش از تو کارم شعر خواندن بود و خندیدن
بعد از تو غمگینم، پریشانم، مرنجانم
من را بغل کن پیش مردم، پیش آیینه
بعد از بغل کردن بچرخانم، مرنجانم
این خوان به غیر از عشقورزیدن نمیارزد
دریوزهام، ناخوانده مهمانم، مرنجانم
در جنگها سربازی معمولیستم؛ اما
در با تو بودن مرد میدانم، مرنجانم
یکروز کوه و دشت و دریا میشوم، یکروز
در زیر پاهایت خیابانم، مرنجانم
من کاخهای سنگی شهری که بعد از تو
افتاده و زخمی و ویرانم، مرنجانم
ای رحمت افتاده بر جان و جنون من
من را مرنجانم، مرنجانم، مرنجانم
0 Comments