الیاس صبوری صمد یار
در کودکی زمانه چنین پُر بلا نبود
آرام بود خاطر من، ماجرا نبود
در کودکی تبسم و آرامش زلال
ای دیدهی ندیده بگو در کجا نبود؟
آهسته رفت کودکیام پشت ابرها…
یک لحظه بعد گمشدهام در هوا نبود..
میخواستم پرنده شوم پر شکست حیف
میخواستم که جیغ برآرم صدا نبود
با سرعت از جوار جوانی جدا شدم
در آسمان دگر به من افسوس جا نبود
معشوقهی مقدسم ای شعر ای رفیق
شادم که روح من ز حصارت رها نبود
موسیقی قدوم تو در هیچ نغمه نیست
دیدم گل نگاه تو در باغها نبود
پیراهنت دلیل دل آزاری من است
ایکاش هیچ فاصله در بین ما نبود
آخر چگونه میشدم آزاد چون نسیم
با تو اگر که عاطفهام آشنا نبود
0 Comments